بازگشت به ميدان سخت؟!
قادر باستاني تبريزي
تعطيلي راديو «صداي امريكا» و كاهش قابلتوجه بودجه جنگ نرم در ايالاتمتحده، سوالات مهمي را در ذهن ناظران برانگيخته است. اين تغييرات چه معنايي دارد؟ هيات حاكمه امريكا در حال بازنگري در راهبرد خود است يا به طور كلي شيوههاي جديدي را در دستور كار قرار داده؟ آيا اين كشور از جنگ نرم فاصله گرفته و به سمت جنگ سخت حركت كرده است؟ كاهش منابع مالي اختصاصيافته به جنگ نرم، نيازمند توجه و تحليل دقيق است. در نيم قرن گذشته، ايالاتمتحده سرمايهگذاري قابلتوجهي در عرصه جنگ نرم داشته است، با اين حال، كاهش ناگهاني بودجه در اين حوزه و تمركز بيشتر بر مسائل نظامي و امنيتي، لابد نشاندهنده تحولي اساسي در اولويتهاي استراتژيك آنهاست.
جنگ نرم راهبردي بود كه ايالاتمتحده طي دهههاي اخير براي تاثيرگذاري بر افكار عمومي، تغيير نظامهاي سياسي از درون و تضعيف دولتهاي مستقل به كار گرفت. سرمايهگذاريهاي گسترده در رسانههايي نظير سيانان، فاكس نيوز و صداي امريكا، بخشي از اين پروژه وسيع محسوب ميشد. با اين حال، كاهش بودجه اين برنامهها و تمايل به تمركز بيشتر بر اقدامات نظامي و امنيتي، نشاندهنده اين است كه ايالاتمتحده احتمالا به اين نتيجه رسيده كه جنگ نرم، با تمام كارآمديهاي خود، به تنهايي براي تامين منافع راهبردياش كافي نيست.
اين تغيير را ميتوان در چارچوب تحولات ژئوپليتيك اخير و شعار تبليغاتي ترامپ در انتخابات با محوريت «امريكاي ماگا» تحليل كرد. جنگ اوكراين، تنشهاي فزاينده در تايوان، درگيريهاي خاورميانه و واكنش نسبتا ملايم امريكا به حملات اسراييل، همگي نشاندهنده بازگشت به دوران منازعات سخت هستند. به نظر ميرسد كه ايالاتمتحده به اين نتيجه رسيده كه قدرتهاي نوظهور با سرعتي فراتر از آنچه پيشبيني ميشد، در حال بازتعريف نظم جهاني هستند و براي حفظ موقعيت خود در اين روند، به ابزارهاي مستقيمتر و قهريتر نياز دارند.
اين تغيير راهبردي، هشدار جدي براي رسانههاي داخلي، به ويژه صداوسيما و رسانههاي جريان اصلي به شمار ميآيد. در دهههاي اخير، رسانههاي بزرگ كشورمان در مواجهه با جنگ نرم، بيشتر رويكردي تدافعي و البته ناكارآمد اتخاذ كردهاند و توجه كافي به جلب اعتماد مخاطب از طريق حفظ اعتبار منبع نداشتهاند. تمركز عمده بر خنثيسازي روايتهاي غربي، مقابله با جنگ رواني و ترويج گفتمان رسمي براي مخاطب اقليت هوادار بوده است؛ رويكردهايي كه نه تنها تاثيرات مطلوبي نداشته، بلكه با سوءعملكرد، مرجعيت خبري را به رسانههاي فارسيزبان خارج از كشور واگذار كردهاند.
حال در صورتي كه امريكا به سمت جنگ سخت متمايل شود، رسانههاي داخلي بايد چه استراتژيهايي را در پيش گيرند؟
نخستين گام در اين مسير، جلب اعتماد مخاطب و بازتعريف نقش رسانههاست. در صورت تغيير راهبرد امريكا به سمت جنگ سخت، رسانهها بايد با مخاطبمداري، نقش خود را در بسيج اجتماعي و حفظ همبستگي ملي به طور جدي بازتعريف كنند. در عصر اطلاعات، مخاطبان به دنبال محتواي باكيفيت، جذاب و معتبر هستند. رسانهها با توليد محتواي حرفهاي و متنوع، اعتماد مخاطبان را جلب كنند. همچنين از ظرفيتهاي رسانههاي اجتماعي و پلتفرمهاي ديجيتال براي ارتباط با مخاطبان و انتشار پيامهاي خود استفاده كنند.
گام بعدي، درك صحيح از ماهيت اين تغيير است. در صورتي كه امريكا راهبرد خود را از جنگ نرم به جنگ سخت تغيير داده باشد، ديگر صرفا با جنگ روايتها و جنگ رسانهاي مواجه نيستيم، بلكه بايد انتظار داشته باشيم كه عملياتهاي اطلاعاتي، خرابكاري سايبري، حملات به زيرساختهاي ارتباطي و حتي اقدامات نظامي به بخشي از معادلات جديد تبديل شوند. اين تحولات نيازمند بازنگري در استراتژيهاي مقابله با تهديدات خارجي و تقويت زيرساختهاي داخلي براي مقابله با چالشهاي جديد است.
گام سوم، اصلاح ساختاري در رسانههاي بزرگ است. اگر تاكنون از جنگ روايتها به عنوان بهانهاي براي جذب بودجههاي كلان استفاده كردهايم و البته نتوانستهايم مخاطب عام را حفظ كنيم، اين رويكرد لازم است دچار تغييرات اساسي شود؛ ازجمله مديريت بنگاههاي رسانهاي حاكميتي، از دست افراد ايدئولوژيك به افراد حرفهاي، منصف و آگاه به اصول روزنامهنگاري سپرده شود تا با ارايه محتواي شفاف، صادقانه و متوازن، اعتماد مخاطبان را دوباره جلب كنند.
پس رسانههاي ما بايد در سه سطح اصلي بازنگري كنند. نخست، اولويتهاي محتوايي خود را تغيير دهند؛ بدين معنا كه علاوه بر حفظ آمادگي در حوزه جنگ نرم، به مقوله جنگ سخت و تاثيرات آن نيز توجه ويژهاي داشته باشند. تحليل دقيق از تحولات ژئوپليتيك، بررسي پيامدهاي نظامي و امنيتي و ارايه اطلاعرساني سريع و دقيق درخصوص اقدامات احتمالي بايد جزو جداييناپذير استراتژي رسانهاي كشورمان قرار گيرد.
دوم، زيرساختهاي امنيت اطلاعات را تقويت كنند، چراكه در دوران جنگ سخت، زيرساختهاي ارتباطي و اطلاعاتي به عنوان هدف اصلي حملات سايبري قرار ميگيرند. صداوسيما و رسانههاي بزرگ بايد در همكاري با نهادهاي امنيتي، به تقويت سامانههاي اطلاعاتي، رمزگذاري دادهها، حفظ حريم خصوصي كاربران و مقابله با نفوذ سايبري پرداخته و امنيت اطلاعات را در اولويت قرار دهند.
سوم، براي دستيابي به مرجعيت رسانهاي و تاثيرگذاري بر افكار عمومي، راهبردهاي رسانهاي را بازنگري كنند. رسانههاي بزرگ بايد از رويكرد دستوري و تمركز صرف بر سياستهاي از بالا به پايين فاصله بگيرند و با ارتقاي كيفيت محتوا، تقويت ارتباط دوسويه با مخاطبان و افزايش شفافيت، جايگاه خود را در ميان افكار عمومي تثبيت كنند.
خلاصه اينكه در شرايط جديد، اتخاذ رويكردي مبتني بر مخاطبمحوري، افزايش انعطافپذيري راهبردي، بازنگري در ساختارهاي مديريتي و تمركز بر طيف گستردهاي از مخاطبان، ضرورتي اجتنابناپذير است. اگرچه ممكن است رويكرد غرب نسبت به جنگ نرم دچار تحول شود، اما اين تغيير به معناي كاهش تهديدها نيست، بلكه نشاندهنده دگرگوني در ماهيت و شيوههاي آن است. از اين رو، رسانههاي ما با درك درست تحولات و ارتقاي توانمنديهاي خود، براي مواجهه موثر با وضعيت موجود، آماده ورود به اين ميدان جديد باشند.