نفرين ژئوپليتيكي شام
محمدرضا بابايي
سرزمين شام از ديرباز محل منازعه و رقابت ميان امپراتوريهاي قدرتمند عصر باستان بوده است و اين منازعات در طول هزاران سال به اشكال مختلف ادامه پيدا كرد. در طول چندين قرن كنشگران و بازيگران درگير در منازعه شام تغيير كردند اما از اهميت و جايگاه ژئوپليتيكي اين منطقه كاسته نشد. در دوران باستان، سرزمين شام يكي از شاهراههاي اصلي تجارت جهاني و حلقه وصل تجارت ميان قاره آسيا و اروپا بود و اين جايگاه جغرافيايي متمايز، امپراتوريهاي بزرگ و حتي قدرتهاي محلي كوچك را به طمع وا داشت تا در راستاي كنترل و اشراف بر اين گرانيگاه تجاري مهم، وارد فصلي از فصول ائتلافسازيها بشوند. قبل از ظهور اسلام، سرزمين شام قرنها به محل نزاع ميان امپراتوريهاي اشكاني و ساساني از يكسو و امپراتوري روم و سپس بيزانس (روم شرقي) تبديل شده بود. در دهههاي نخستين عصر اسلامي، مسلمانان موفق شدند سرزمين شام را از سيطره امپراتوري بيزانس خارج نمايند. فقدان شامات ضربه اقتصادي بزرگي به جايگاه امپراتوري بيزانس وارد كرد؛ اما حاكمان قسطنطنيه براي قرنها از ايده باز پسگيري اين منطقه عقب ننشستند. خلافت بنياميه و بنيعباس و امپراتوري بيزانس تنها كنشگران درگير در معادلات ژئوپليتيك شام نبودند. چندين دهه بعد حكومتهاي محلي و ملوكالطوايفي در منطقه لوانت از يكسو و قدرتهاي مسيحي جهان غرب از سوي ديگر به طرفهاي درگير در اين جنگ اضافه شدند. بازيگران و كنشگران درگير در منازعه شامات يكي پس از ديگري مراحل ظهور و زوال خود را طي كردند و اين منازعه همچنان بسان يك ميراثي است كه براي ساكنان اين منطقه و بازيگران منطقهاي و بينالمللي به ارث رسيده است.
درهمتنيدگي ژئوپليتيك و دموگرافي
منطقه لوانت از گذشته تاكنون اقليتهاي قومي و مذهبي زيادي را در خود جاي داده است؛ وجود اين اقليتها نيز تابعي صرف از شرايط ژئوپليتيكي سوريه ميباشد. مناطق غرب سرزمين شام به دليل مناطق كوهستاني و اشراف بر درياي مديترانه به يك دژ طبيعي مستحكمي براي علويان سوريه تبديل شده است كه در دوران جنگهاي صليبي و پس از آن با امراي محلي كرد و تركتبار اهلسنت به چالش برخوردند. اين مساله در مورد دروزيهاي جنوب سوريه نيز صادق است با همسايگان مسيحي و اهل سنت خود در منطقه جبل لبنان و دشت حوران همواره در نزاع بودند. رشد انديشههاي ناسيوناليستي در اواسط قرن نوزدهم در جهان عرب، اختلافات قومي را نيز به چاشني جديدي در منازعات منطقه لوانت تبديل كرد. شرايط دموگرافي اين منطقه، مناسبات سياسي جديدي را در هندسه منازعات شامات ترسيم نمود كه در خلال آن، اقليتهاي قومي و مذهبي درصدد ائتلاف و اتحادسازي با كنشگران تاثيرگذار در معادلات اين منطقه بودند و هستند. علاوه بر آن، وضعيت درهم تنيده ژئوپليتيك و دموگرافي حاكم بر سوريه كه قلب تپنده منطقه لوانت است؛ همواره يك چالش جدي براي يك حكومت متمركز و با ثبات در اين كشور بود. به طور كلي، سوريه از آغاز موج اول بيداري عربي كه در سال 1916 در قالب انقلاب كبير عربي (الثوره العربيه الكبري) به رهبري شريف الحسين از سرزمين حجاز آغاز شد تا موج سوم بيداري عربي كه از اواخر 2010 در قالب قيامهاي بهار عربي بروز و ظهور كرد؛ هيچگاه رنگ ثبات و امنيت به خود نديد جز در بازه زماني 1985 تا 2011 كه در آن حافظ اسد توانسته بود ارتش و سازمانهاي اطلاعاتي سوريه را به سود خود پاكسازي و تمامي قيامها را سركوب نمايد و سرانجام در سال 2000 كشوري نسبتا آرام و با ثبات را بعد از مرگش براي فرزندش بشار به ارث گذاشت.
ژئوپليتيك سوريه بين امروز و ديروز
در گذشته اهميت ژئوپليتيكي شامات بيشتر به دليل قرار گرفتن در شاهراه تجارت جهاني خلاصه ميشد كه اين كشور را به يك گرانيگاه استراتژيك در مسيرهاي مواصلاتي تبديل كرده بود. سرزمين تاريخي شامات از ايالتهاي جنوب غربي تركيه آغاز ميشود و بخشي از صحراي غربي عراق را دربر ميگيرد و تا صحراي سينا امتداد دارد. به معناي واقعي كلمه سرزمين شامات حلقه وصل سه قاره آسيا و اروپا و آفريقا ميباشد. بعد از معاهده وستفالي در سال 1648 و تشكيل دولت-ملتهاي جديد به تدريج شكل جديدي از رقابت ميان دولتهاي اروپايي پسا وستفاليايي براي نفوذ در اين منطقه آغاز شد. ناپلئون بناپارت، مصر را دروازه ورود به لوانت و تصرف منطقه لوانت را راهي براي قطع مسير دريايي ناوگانهاي برتانيايي به سمت مستعمرات اين كشور در هند ميدانست. بريتانيا نيز در مقابل، منطقه شامات را دژ دفاعي مستحكم براي دفاع از مستعمرات خود در هند و عرصهاي براي كنار زدن رقباي اروپايي خود ميديد. امپراتوري روسيه تزاري نيز، مناطق غرب بلاد شام را كه به ساحل درياي مديترانه اشراف داشت؛ به مثابه راهي براي دستيابي به آبهاي آزاد بينالمللي ميديد و از اين طريق ميتوانست حصار ژئوپليتيكياش حول خشكي را بشكند. اگرچه روسيه تزاري هرگز به عنوان كنشگر مهم و جدي در منطقه لوانت مطرح نشد اما اين سياست (دستيابي به آبهاي آزاد) از زمانهاي دور جزو دكترين نظامي روسها بود. تشكيل پادشاهي سوريه بزرگ توسط فصيل بن الحسين و با حمايت ضمني بريتانيا، آغاز فصل جديدي از منازعات ژئوپليتيكي بيپايان در اين منطقه بود. پادشاهي فصيل بن الحسين يك پادشاهي اسمي و با اقتدار مركزي ضعيف بود؛ اگرچه فصيل تلاشهايي براي تشكيل يك نظام پادشاهي پارلماني غيرمتمركز انجام داد؛ اما فرانسه از نفوذ فزاينده بريتانيا در لوانت نگران بود و سرانجام با حمله نظامي به سوريه، مقدمات تقسيم اين منطقه بين اين دو قدرت اروپايي را فراهم نمود. پايان قيموميت فرانسه بر سوريه كمي بعد از پايان جنگ دوم جهاني رخ داد. در اين مرحله، سوريه با مرزهاي كنوني به استقلال دست يافته بود و نخبگان سياسي درصدد بودند تا با يافتن متحدان سياسي جديد در سطح منطقهاي و بينالمللي تاحدودي چينش و نظم منطقه را به سود خود تغيير دهند. سالهاي نخست استقلال سوريه مقارن بود با آغاز دوران جنگ سرد و رقابتهاي پيدا و پنهان ميان بلوك غرب و شرق، هر يك از كنشگران حاضر در اين دو بلوك درصدد بودند تا از طريق مداخله سياسي و سازماندهي كودتاهاي نظامي، نفوذ خود را در اين منطقه تثبيت و تقويت نمايند. جنگ اعراب و اسراييل خصوصا جنگهاي 1967 و 1973 را تاحدودي ميتوان متاثر از فضاي امنيتي حاكم بر جنگ سرد دانست؛ حمايت همهجانبه بلوك غرب و در راس آن ايالاتمتحده امريكا، سوريه را باتوجه به غالب بودن گفتمان ناسيوناليسم عربي و سوسياليسم در آن كشور، به اتحاد با شوروي سوق داد و اينچنين شد كه سرزمين شام به عرصه منازعات ژئوپليتيكي ميان بلوك شرق و غرب تبديل شد.
جنگ داخلي و سوريه پسا اسد:
نفرين ژئوپليتيك
بعد از پايان جنگ سرد تا قبل از آغاز قيامهاي بهار عربي، سوريه يك دوره نسبتا كوتاهي از ثبات سياسي را تجربه كرد، اما اين آرامش قبل از توفان بود. سرنگوني رژيمهاي عربي در مصر و تونس، انگيزه و رغبت مردم سوريه را براي آغاز يك قيام بزرگ افزايش داد. اما اين اعتراضات در وهله نخست خواستار اصلاحات سياسي بود اما خشونت و سركوب عليه معترضان، آتش اين قيام را شعلهور كرد و در عرض كمتر از شش ماه اين كشور يك جنگ داخلي تمام عياري را تجريه كرد كه هنوز هم آثار و پيامدهاي آن در اين كشور مشهود است. در جريان بحران سوريه يكبار ديگر نقش و مولفه ژئوپليتيك در اذهان مطرح شد؛ عناصري كه نقش تعيينكنندهاي در صفآرايي و اتحادسازيها ايفا نمودند. كريدور دمشق-حمص بسيار براي حكومت سابق و متحدان آن حياتي بود. اين كريدور حلقه وصل پايتخت سوريه به مناطق علوينشين غرب حمص، سهل الغاب (شمال غرب حماه) و استانهاي طرطوس و لاذقيه ميباشد كه در سواحل مديترانه قرار دارند و از سوي ديگر، اين كريدور دمشق را به حلب پايتخت اقتصادي سوريه و درنهايت مرز تركيه متصل ميكند. در خلال جنگ داخلي سوريه و به ويژه قبل از حضور نظامي مستقيم روسيه، عليرغم اينكه حكومت مركزي بخشهاي قابلتوجهي از مناطق كشور را از دست داد؛ اما حفظ اين كريدور ضمانت بقاي حكومت اسد را براي چند سال تضمين كرد و درنهايت با فقدان اين كريدور نيز ساقط شد. بعد از سقوط شهر استراتژيك حمص عملا باقيمانده نيروهاي حكومت سابق بدون مقاومت قابلتوجهي تسليم و شهرها يك به يك سقوط كردند. روسيه متحد اصلي حكومت اسد و شريك سياسي احتمالي حكومت جديد، كريدور دمشق-حمص را خط دفاعي اول از مناطق طرطوس و لاذقيه ميدانست، مناطق ساحل غربي سوريه، ضامن حضور نظامي روسيه در درياي مديترانه هستند. وجود پايگاه دريايي و ناوگان روسيه در بندر طرطوس و فرودگاه نظامي حميميم كه نقش لجستيكي مهمي را براي حمايت از نيروهاي خليفه حفتر در شرق ليبي و يك مسير هوايي امن براي حمايت از برخي رژيمهاي حاكم بر منطقه ساحل و صحراي آفريقا است؛ ناقوس خطر را براي ناتو به صدا در آورد. كشورهاي غربي نيز به نوبه خود، با استفاده از برگ برنده تحريمها به حكومت جديد دمشق فشار ميآورند تا به حضور نظامي روسها در سوريه براي هميشه پايان دهد. مناطق شمال و شمال شرق سوريه، بخش قابلتوجهي از جمعيت كردهاي سوريه را در خود جاي داده است، قدرت گرفتن شبهنظاميان مسلح كرد در سايه خلأ قدرت سياسي در كشور و تلاش براي تشكيل يك اقليم خودمختار و چهبسا مستقل، نگراني مقامات تركيه را از رخدادهاي سوريه افزايش داد. در وهله نخست آنكارا با حمايت از مخالفان مسلح درصدد تغيير معادلات سياسي منطقه به سود خود بود. از سويي تركيه و جريان سياسي حاكم بر آن خود را ميراثدار امپراتوري عثماني ميداند كه در بيش از يك قرن گذشته بر بخش اعظمي از خاورميانه عربي حكم ميراند. كريدور M-4 كه از استان الحسكه تا بندر لاذقيه امتداد دارد، نقش بسيار مهمي در تصميمسازيهاي مقامات آنكارا در قبال تحولات سوريه ايفا كرد. تسلط كامل بر اين كريدور به معناي پايان دادن به وجود شبه نظاميان مسلح كرد و جايگاه ژئوپليتيكي تركيه را در درياي مديترانه تقويت ميكند، افزايش كنشگري آنكارا در مديترانه بخشي از دكترين «وطن آبي» تركيه است كه ميتواند اين كشور را به يكي از قطبهاي مهم انرژي تبديل نمايد. روي كار آمدن حكومت متحد آنكارا در دمشق اين فرصت را براي نخبگان سياسي تركيه فراهم ميكند تا با تقويت نفوذ سياسي خود در سوريه، مقامات اين كشور را براي باز ترسيم مرزهاي دريايي اقناع نمايند يا با احداث پايگاههاي دريايي در مناطق ساحلي غرب سوريه، حضور نيروي نظامي خود را در مديترانه تقويت نمايد. اين مساله نگراني اسراييل، مصر و يونان را از نفوذ فزاينده تركيه در سوريه نگران نمود. اسراييل فضاي سياسي جديد حاكم بر سوريه را فرصت و بستري براي توسعه نفوذ ژئوپليتيكي خود در اين كشور ميبيند. كريدور داوود ابتكار تلآويو در مواجهه با طرحهاي ابتكاري رقباي خود ميباشد. تنها چند ساعت بعد از سقوط حكومت اسد، ارتش اسراييل در عمليات هوايي موسوم به «كمان باشان» اغلب زرادخانهها و ادوات نظامي به جاي مانده از حكومت سابق را نابود كرد و در گام بعدي با تصرف منطقه جبلالشيخ و مناطقي در استان درعا و القنيطره ضمن در تيرس قرار دادن دمشق، چند سد استراتژيك را كه بالغ بر 30درصد منابع آبي سوريه را تامين ميكند، تصرف كرد. قدرت و حاكميت حكومت دمشق در جنوب سوريه محدود ميباشد. استان السويداء با اكثريت جمعيت دروزينشين شبهمستقل است و نيروهاي محلي مسلح خود را دارد كه اغلب به اسراييل نزديك هستند. از جنوب سوريه تا مناطق تحت سيطره شبه نظاميان كرد در شمال شرق اين كشور شامل كريدور داوود خواهد شد كه ميتواند نوعي بازدارندگي براي تلآويو در برابر حكومت دمشق و متحدش در آنكارا ايجاد كند. سياستهاي اسراييل در سوريه تا حد زيادي با سياستهاي امارات متحده عربي همپوشاني دارد. قطر رقيب سنتي امارات متحده، سوريه را به مثابه يك هاب ترانزيت مهم در صادرات گاز به اروپا ميبيند و تحقق اين امر مستلزم استقرار ثبات و امنيت در اين كشور است؛ از اين رو ابوظبي ميكوشد تا با مهندسي آشوبهاي سازنده، ضمن ناكام گذاشتن طرح ابتكاري دوحه، براي حكومت دمشق كه متاثر از اسلام سياسي مدنظر تركيه است نيز چالش ايجاد نمايد. امارات براي پيشبرد اين هدف بيشتر توجه خود را به سرمايهگذاري روي شبه نظاميان كرد و اقليتهاي مذهبي از جمله علويان و دروزيها معطوف كرده است.
كارشناس جهان عرب