براي ثبت در تاريخ يأسآفريني براي قدرت
علي ربيعي
سنجشها نشان ميدهد اميد به تغيير عامل افزايش مشاركت در انتخابات اخير رياستجمهوري بوده است. حدود 50درصد مردم اصلا در انتخابات مشاركت نكردند. در اين ميان، حدود 30درصد از مشاركتكنندگان در انتخابات نيز، به خاطر شنيدن حرفي جديد و با اميد تغيير و بهبود البته با ترديد، به پاي صندوقهاي راي بازگشتند. دو رويكرد در مقابل چنين وضعيتي صفآرايي كردند: يك رويكرد با اعتقاد به اصلاحات تدريجي، افزايش اعتماد و سرمايه اجتماعي به عنوان راه بيبديل -و اتفاقا تنها راه و مسير در شرايط فعلي- براي ايجاد ثبات و آينده بهتر براي ايران و رويكرد ديگر بدون توجه به منافع ملي و شرايط كشور همچنان در عطش گرفتن قدرت، آنچنان در تكاپو هستند كه نتيجه كار آنها نااميد كردن مردم از صندوق راي را به دنبال دارد. پيامي كه به جامعه ميدهند اين است كه دولت پزشكيان نخواهد توانست به وعدههايش عمل كند؛ ما اجازه موفقيت به برنامههاي دولت كه مردم براساس آن به صندوق راي پيوستند، ندادهایم. اين تلاشها در عمل فقط به تضعيف دولت منجر نميشود و در عمل با اميدزايي از مردم بيتابي اجتماعي را افزايش داده و اميد به بهبود را زايل و نهايتا رابطه دولت- ملت را ضعيفتر ميكند. در يك نگاه تبييني، به نظرم ميرسد به مصداق اين - چون من نباشم ايران نباد - گروهي در كشور كه حضورشان در ساخت قدرت مرهون نااميدي مردم و مرهون يأس و تلخي روحي و رواني افراد جامعه است هيچگاه بازگشت اميد دوباره و حضور 80درصدي مردم در پاي صندوقهاي راي را نميپسندند. حضور بيش از 50درصد جامعه در پاي صندوقهاي راي، به معني حذف آنها از تاريخ سياست ايران زمين است. لذا حيات و فلسفه وجودي آنها وابسته به يأس و نااميدي مردم از صندوقهاي راي است. اين جريان حتي نشانهاي از دلبستگي به ايران را هم از خود بروز نميدهد. حتي وفاداري براي پايداري و تداوم انقلاب اسلامي هم در اين جماعت بدينسان كمرنگ ميشود. ماندن در قدرت برايشان از هر اولويت ديگري همچون ايران و انقلاب اسلامي مرجحتر است.
نه تنها روشنفكران و انديشمندان بلكه هر كسي در ايران امروز با هر اندازه از تفكر و تجربه به خوبي ميداند كه در مقابل فشار حداكثري و در مقابل كشوري كه هدف اول قدرتهاي سلطهگر جهاني است، نيازمند بزرگترين سرمايه دفاعي و قدرت خود يعني «مردم» است، بدين معنا كه در مقابل فشار، تحريم و تهديد حداكثري، بزرگترين راهبرد، اتحاد حداكثري و بودن مردم در كنار نظام سياسي است.
من اطمينان ندارم آيا اينها دركي از اين موضوع دارند يا خير ولي اطمينان دارم برايشان بودن خودشان و نبودن كسي به جز خودشان مهمترين موضوع است.
پيش از اين نوشته بودم: «پس از اين چهار سال، نوبت كسي نيست» منظورم اين است كه پس از اين چهار سال اگر نتوانيم مسائل تلنبار شده كشور را با اتحاد و با پشتوانه مردمي حل كنيم، جامعهاي ضعيف و ضعيفتر خواهيم داشت، پراكندگي بيشتري تجربه خواهد شد و نااميدي بيشتري در اكثريت جامعه احساس ميشود.
اين يادداشت را مينويسم كه در تاريخ به يادگار بماند كه چه افرادي، چگونه در اين برهه حساس از تاريخ انديشيدند و انديشه آنها چه تاثيري بر زندگي مردم اين سرزمين و نسلهاي آينده داشت!