حقيقت مرگ در تجربههاي «زندگي پس از زندگي»
گروه دين و فلسفه: چند سالي است كه پخش برنامه تلويزيوني «زندگي پس از زندگي» مساله مرگ را از جنبهاي نسبتا تازه مورد توجه و گاه بحث و گفتوگو قرار داده است. محتواي اين برنامه در شكلهاي ديگري چون مقاله، كتاب و... در جوامع غربي نيز توليد شده است و اي بسا پژوهشگران غربي نخستين پژوهشها در مورد تجربههاي شخصي نزديك به مرگ را انتشار دادند. به مناسبت پخش دور ششم از مجموعه تلويزيوني «زندگي پس از زندگي» در ايام ماه مبارك رمضان، حجتالاسلام حسين عشاقي، عضو سابق گروه فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي در يادداشتي كه در «مهر» منتشر شده به اين موضوع پرداخته است و اينك متن كامل آن را ميتوانيد در ادامه بخوانيد.
ارتباط روح و بدن
در زمينه ارتباط روح و بدن سه حالت متفاوت امكان دارد: حالت خواب، حالت مدهوشي و حال مرگ. اين سه حالت داراي قدر مشتركي هستند و هر يك نيز وجه مميزهاي دارد كه از ديگران متفاوت ميگردد؛ اصل ارتباط روح و بدن بر اساس مباني قرآني و نيز فلسفه صدرايي اين گونه است كه روح و بدن دو مرتبه از يك وجود ذومراتبند؛ به اين صورت كه بدن جنين با حركت جوهري و ارتقايي كه در وجودش رخ ميدهد به مرحلهاي ميرسد كه روح بهمثابه يك ميوه از بدن، متولد ميگردد؛ روشن است مراحل يك حركت، نسبت به همديگر وجوداتي متباين و بيگانه نيستند بلكه هر مرتبهاي همان وجود سابق است با رتبهاي بالاتر و عاليتر؛ بنابراين انسان داراي روح، همان جنين مادي استكمال يافته است كه اينك به يك «من» مجرد و روحاني مبدل گشته است «ثُمّ أنْشأْناهُ خلْقاً آخر...» (۱۴ مومنون)؛ شاهد بر يگانگي وجود بدن و نفس، اين است كه به اين «من» هم محمولات مادي بدن نسبت داده ميشود مثل «من لاغر هستم» (چاقي و لاغري وصف اجسامند) و هم محمولات فرامادي و مجرد نفس مثل «من به فلان مساله فلسفي آگاهم» (آگاهي وصف مجردات است)؛ بديهي است هر شخص، يك «من» واحد است؛ پس منِ مادي و منِ مجرد انسان، دو مرتبه يك وجود واحد شخصي او هستند؛ و دو مرتبه يك وجود واحد شخصي هيچگاه انقطاع كامل نخواهند داشت و منِ مجرد او از منِ مادياش انفصال و بيگانگي وجودي ندارد؛ وگرنه آن وجود واحد شخصي، وجود واحد شخصي نخواهد بود و خلف فرض در وجود واحد بودن او لازم ميآيد. از اين رو در دوره پيري، انسان پير كارهايي را كه در كودكي كرده است به خودش نسبت ميدهد نه به شخص ديگري؛ مثلا ميگويد: «من در مسابقه دو، برنده شدم» با اينكه اين اتفاق در كودكي او بوده است و جسمي كه او در كودكي داشته اينك كاملا عوض شده و با جسم كنونياش متفاوت است؛ اين، به خاطر اين است كه مراحل يك وجود سيال و متحرك، در يك قدر جامع شخصي اشتراك دارند؛ يعني اين مراحل متفاوت، مراحل يك وجود واحد شخصياند.
مرگ و خواب
بنابراين در هيچ زماني و در هيچ مرحلهاي تعلق نفس انسان از بدنش از بين نخواهد رفت و اتحاد بين نفس و بدن بهصورت كامل زايل نميشود؛ بله اين تعلق و اتحاد، قوت و ضعف دارد و به حسب شرايط موجود، در مراحلي شديد و در مراحلي ضعيف است؛ و از اينجا روشن ميشود اينكه بسياري از صاحبنظران، مرگ را به انقطاع كامل تعلق نفس از بدن، و خواب را به انقطاع ناقص اين تعلق ميدانند، سخن باطلي است؛ بلكه در حال خواب و نيز در حال مدهوشي و مرگ، نفس به بدن تعلق دارد و با آن متحد است و هيچگاه نه در خواب و نه در حالت مدهوشي و نه بعد از مرگ، اصل تعلق و اتحاد نفس و بدن بريده نميشود بلكه فقط اين ارتباط و اتحاد به گونهاي ضعيف ميگردد؛ با اين تفاوت كه ضعف تعلق نفس به بدن، در خواب كمتر است و در مدهوشي بيشتر از خواب است و در مرگ، اين ضعف تعلق بيشتر از دو حالت خواب و مدهوشي است؛ ولي در هيچ يك از اين حالات سهگانه حتي در مرگ، تعلق نفس از بدن و اتحادشان به طور كامل از بين نميرود؛ لذا در دستورات ديني به ما سفارش شده است كه به زيارت قبور مردگانمان برويم چون آنان به اين زيارت شاد ميشوند «زُورُوا موْتاكمْ فإِنّهُمْ يفْرحُون بِزِيارتِكم»؛ و اين دلالت دارد كه نفس آنان به بدن آنان اجمالا تعلق و با آن اتحاد دارد؛ زيرا اگر نفس به بدن مرده هيچ تعلقي نداشته باشد و كاملا ارتباطش از بدن منقطع و با آن بيگانه باشد، آمدن در كنار جسدي كه هيچ ارتباطي با نفس ندارد موجب شادي نفس نميگردد.
شاهد قرآني بقا ارتباط نفس و بدن در حال مرگ، آيه (۶۸ زمر) است: «و نُفِخ فِي الصُّورِ فصعِق منْ فِي السّماواتِ و منْ فِي الْأرْضِ إِلاّ منْ شاءالله ثُمّ نُفِخ فيهِ أُخْري فإِذا هُمْ قِيامٌ ينْظُرُون» بر اساس مفاد اين آيه و طبق تفسير عموم مفسران، در هنگام برپايي قيامت دو بار در صور دميده ميشود و در نفخ صور اول همه انسانهاي زنده ميميرند؛ اما در اين آيه از اين مرگ با عنوان «صعق» تعبير شده است «فصعِق منْ فِي السّماواتِ و منْ فِي الْأرْضِ» روشن است «صعق» همان مدهوشي است و در مدهوشي تعلق نفس از بدن كاملا انقطاع ندارد بلكه گرفتار ضعف و فتور ميشود پس اين آيه خود دلالت دارد كه در مرگ هم نفس از بدن انقطاع كامل نمييابد بلكه فقط اين تعلق گرفتار ضعف ميگردد.
تفاوت مرگ و خواب
همچنين بر اساس مفاد آيه: «اللّهُ يتوفّي الْأنْفُس حين موْتِها و الّتي لمْ تمُتْ في منامِها فيمْسِك الّتي قضي عليها الْموْت و يرْسِلُ الْأُخْري إِلي أجلٍ مُسمًّي..» (۴۲ زمر) مرگ و خواب هر دو يك حقيقت دارند كه از آن با عنوان «توفّي» ياد شده است يعني نفس در مرگ و در خواب به واسطه خداوند يا فرشتگان به عوالم بالا جذب شده و كشيده ميشود، تنها تفاوتي كه در اين آيه در بين اين دو توفّي (مرگ و خواب) مطرح شده اين است كه در مرگ، ارتباط نفس با بدن، به حال سابقش باز نميگردد و در حال جذب مذكور نگه داشته ميشود «فيمْسِك الّتي قضي عليها الْموْت»؛ اما در خواب ارتباط نفس با بدن، به حال سابقش باز ميگردد «و يرْسِلُ الْأُخْري إِلي أجلٍ مُسمًّي». از طرفي در حال خواب، نفس تعلقش با بدن برقرار است (گرچه ضعيفتر از حال بيداري است) زيرا نفس ما در خواب بدن را تحت تدبير و مديريت خود دارد؛ مثلا او دستگاه هاضمه را براي هضم غذا به كار ميگيرد يا دستگاه تنفس را به كار گرفته و انسان خوابيده نفس ميكشد و قلب تحت تدبير نفس به كل بدن خونرساني ميكند؛ از اين رو در مرگ هم كه حقيقتش همان حقيقت خواب است (جز تفاوت مذكور) بايد تعلقش به بدن برقرار باشد پس در مرگ هم مثل حالت خواب، نفس از بدن انقطاع كامل نمييابد بلكه در عين باقي بودن نوعي تعلق ضعيف به بدن، مجذوب عوالم بالا ميشود؛ البته در مرگ، مجذوبيتش به عوالم بالا بيشتر و تعلقش به بدن ضعيفتر از حالت خواب است.
حالت مدهوشي
حالت مدهوشي هم همين ماهيت را دارد يعني در مدهوشي نيز نفس در عين ارتباط با بدن به عوالم بالا كشيده ميشود؛ اين كشيدن شدن به عوالم بالا قويتر از حالت خواب و ضعيفتر از حالت مرگ است و البته در بازگشت به حال سابقش مثل حالت خواب است؛ بنابراين خواب و مدهوشي و مرگ هر سه مثل همديگر هستند؛ يعني تعلق نفس با بدن در هر سه حالت باقي است و اين تعلق نسبت به وقتي كه انسان زنده و بيدار و هوشيار است، در هر سه مورد مذكور گرفتار ضعف ميشود و نفس به عوالم بالا جذب شده و كشيده ميشود با اين تفاوت كه در مرگ تعلق نفس به بدن نسبت بهدو حالت ديگر ضعيفترين است و در خواب از بين اين سه حال، قويترين ارتباط را با بدن دارد و در مدهوشي ضعف متوسط بين مرگ و خواب است و نيز در مدهوشي و خواب، نفس به حال زنده بودن و حال هوشياري برميگردد اما در مرگ برنميگردد.