مقدمه
ترامپ دستور انحلال وزارت آموزش و پرورش در امريكا را صادر كرد. خبري كه اخيرا در رسانههاي دنيا منتشر شد و در ايران به اشتباه به مرگ مدرسه تعبير گرديد. حال آنكه ترامپ باتوجه به اهميت مدرسه و ناكارآمدي وضعيت فعلي، در جهت تمركززدايي و بهبود كيفيت مدارس چنين فرماني صادر كرده است. از اينرو در اين مقاله تلاش دارم تا نگاهي به وضعيت آموزش و پرورش در ايران بيندازم و نكاتي را مطرح كنم كه اميدوارم شنيده شود.
تعريف نهاد مدرسه
مدرسه، به عنوان يكي از اساسيترين نهادهاي اجتماعي، وظيفه دارد ميان دانشآموز و دانش، روايتي معنادار برقرار كند. اما در ايران، نظام آموزشي به شكلي طراحي شده كه اين روايت به جاي كشف، تحميل ميشود. يادگيري زماني اتفاق ميافتد كه ميان فرد و موضوع درسي، يك ارتباط معنادار شكل بگيرد؛ اما در نظام آموزشي ايران، به جاي ايجاد اين ارتباط، دانشآموزان وادار به حفظ و تكرار محتوايي ميشوند كه دركي از چرايي و چگونگي آن ندارند.
امروز آموزش و پرورش ايران بيش از هر زمان ديگري نيازمند بازنگري است. معلمان، مديران و سياستگذاران اگر به اين بازنگري تن ندهند، مدرسه از نهادي آموزشي به فضايي بياثر و بيمعنا تبديل خواهد شد.
1- مدرسهاي كه روايت ندارد، يادگيري ندارد.
يادگيري صرفا انتقال دادهها نيست، بلكه فرآيند برقرار كردن ارتباط معنادار با دانش است. اما در مدارس ايران، آموزش در قالب نصيحت، دستور و آزمونهاي استرسزا خلاصه شده است. دانشآموزان نه با علم ارتباط برقرار ميكنند و نه دليلي براي علاقهمند شدن به آن مييابند.
معلماني كه از ايجاد اين روايت آموزشي ناتوانند، معمولا به روشهاي كهنه و بياثر روي ميآورند:
نصيحتهايي درباره اهميت دروس در كنكور يا آينده شغلي كه براي نوجوانان بيمعني است.
تدريس صرفا براساس كتابهاي درسي، بدون تلاش براي پيوند آن با زندگي واقعي.
امتحاناتي كه فقط بر حفظ كردن اطلاعات تمركز دارند، نه بر مهارتهاي تفكر و حل مساله.
در چنين شرايطي، مدرسه نهتنها جذابيتي براي يادگيري ندارد، بلكه به مكاني تبديل ميشود كه دانشآموزان حضور در آن را اتلاف وقت ميدانند.
2- معلمان بدون مهارتهاي تدريس نوين، نقش خود را از دست دادهاند.
معلمان محور اصلي هر نظام آموزشي هستند، اما اگر روشهاي تدريس آنها بهروز نشود، تاثيرشان بر يادگيري كاهش مييابد. بسياري از معلمان ايراني هنوز با مفاهيم جديد آموزشي مانند تسهيلگري يادگيري، تفكر انتقادي و گيميفيكيشن (بازيسازي در آموزش) بيگانهاند.
مشكلات رايج در روش تدريس معلمان ايران:
آموزش را فقط در انتقال اطلاعات ميبينند، نه در هدايت فرآيند يادگيري.
با بازيهاي آموزشي و روشهاي گيميفايشده آشنا نيستند، درحالي كه اين روشها در بسياري از كشورهاي پيشرفته تاثير بالايي در افزايش يادگيري دارند.
تفكر انتقادي و حل مساله را در تدريس خود به كار نميگيرند.
هنوز امتحانات را مهمترين معيار يادگيري ميدانند، درحالي كه در نظامهاي آموزشي مدرن، روشهاي ارزيابي متنوع و پروژهمحور شدهاند.
نتيجه: وقتي معلمان روشهاي جديد تدريس را ياد نگيرند، دانشآموزان هم نميتوانند ياد بگيرند. معلماني كه صرفا انتقالدهنده اطلاعات هستند، ديگر براي دانشآموزان جذاب نيستند، زيرا اطلاعات را ميتوان از اينترنت و منابع ديگر راحتتر و جذابتر دريافت كرد.
3- شكاف عميق ميان نسل جديد و نهاد مدرسه
«اين نسل ديگر براي علم ارزشي قائل نيست!» اين جملهاي است كه از زبان بسياري از معلمان شنيده ميشود.
اما آيا واقعا مشكل از نسل جديد است؟ يا اينكه مشكل واقعي اين است كه مدرسه هنوز خودش را با اين نسل وفق نداده است؟
نوجوانان امروزي با فناوري، رسانههاي اجتماعي و بازيهاي ديجيتال رشد كردهاند، اما در مدرسه هنوز با روشهاي كهنه و سنتي آموزش ميبينند.
دنياي آنها پر از تعامل و كشف است، اما مدرسه با شكل فعلي خود، محيطي يك سويه و خشك دارد.
ذهن آنها به حل مساله و تفكر خلاق نياز دارد، اما مدرسه همچنان حفظيات و طوطيوار يادگيري را تشويق ميكند.
پس بسيار طبيعي است كه اگر مدارس نتوانند زبان مشتركي با نسل جديد پيدا كنند، دانشآموزان از آن فاصله خواهند گرفت و يادگيري در محيطي خارج از مدرسه اتفاق خواهد افتاد.
4- مدرسه، اگر اصلاح نشود، حذف خواهد شد
مدارس در حال از دست دادن جايگاه خود هستند.
دانشآموزان، به جاي يادگيري در مدرسه، به سراغ منابع جايگزين ميروند.
آموزش و پرورش در آستانه يك فروپاشي تدريجي است.
نظامهاي آموزشي پيشرفته مانند فنلاند و دانمارك به سرعت خود را با نيازهاي جديد وفق دادهاند:
روشهاي تدريس را بر تفكر انتقادي، خلاقيت و يادگيري پروژهمحور بنا كردهاند.
نقش معلم را از يك سخنران كلاسيك، به يك راهنما و تسهيلگر يادگيري تغيير دادهاند.
ارزيابيهايشان را از حفظيات بياثر، به سنجش مهارتهاي واقعي زندگي تغيير دادهاند.
اما در ايران، همچنان همان مدل كهنه و ناكارآمد ادامه دارد. اگر اين سيستم خود را اصلاح نكند، به مرور مدرسه تبديل به نهادي بياثر و زائد خواهد شد و دانشآموزان يادگيري را از مسيرهاي جايگزين پي خواهند گرفت.
5- مشكلات اقتصادي آموزش و پرورش ايران
يكي از مشكلات اساسي كه در مسير اصلاح آموزش و پرورش ايران وجود دارد، بحران اقتصادي در اين بخش است. آموزش و پرورش كشور با بحرانهاي اقتصادي بسياري دست و پنجه نرم ميكند:
بودجه ناكافي: بخش عمدهاي از منابع مالي كه بايد براي تامين تجهيزات، برنامههاي آموزشي و حقوق معلمان اختصاص يابد، به دليل محدوديتهاي مالي كاهش يافته است.
محروميت از منابع آموزشي بهروز: بسياري از مدارس فاقد تجهيزات مناسب و منابع آموزشي بهروز هستند. اين مساله باعث عقبماندگي نظام آموزشي در مقايسه با ديگر كشورها ميشود.
كاهش كيفيت آموزش: به دليل مشكلات اقتصادي، معلمان با شرايط شغلي نامناسب مواجه هستند كه موجب كاهش انگيزه و كيفيت تدريس آنان ميشود.
عدم جذب معلمان با استعداد: اقتصاد ضعيف آموزش و پرورش ايران مانع از جذب افراد باهوش و بااستعداد به شغل معلمي ميشود و اين موضوع در بلندمدت اثرات منفي بسياري خواهد داشت.
۶- ضرورت تحول در آموزش و پرورش ايران
آموزش و پرورش ايران به شدت نيازمند تحولي اساسي است. مسائلي چون بحران اقتصادي، كمبود منابع و زيرساختهاي آموزشي فرسوده و عدم توانايي در جذب افراد باهوش و شايسته به حوزه آموزش ازجمله عواملي است كه نياز به يك بازنگري جدي را ايجاب ميكند. ساختارهاي فعلي، كه به شدت بر آزمونها و نتايج كنكور متمركز است، نميتوانند پاسخگوي نيازهاي مهارتي و شغلي نسل جديد باشند.
در اين تحول بايد به نكات زير توجه شود:
سيستم آموزش بايد از تمركز بر حفظيات به آموزش مهارتهاي عملي، تفكر انتقادي و حل مساله تغيير يابد.
نهاد مدرسه بايد به يك مركز يادگيري پويا و منعطف تبديل شود كه در آن به دانشآموزان امكان كشف و تفكر داده شود.
معلمان بايد به تسهيلگران يادگيري تبديل شوند و روشهاي نوين تدريس و ارزيابي را به طور گسترده به كار گيرند.
نتيجهگيري: ضرورت تغيير، قبل از آنكه دير شود
آموزش و پرورش ايران در آستانه يك بحران است. اگر روشهاي تدريس، نگاه مديران و سياستهاي كلان آموزشي تغيير نكند، نهاد مدرسه جايگاه خود را از دست خواهد داد.
مدرسه بايد يادگيري را از اجبار به كشف تبديل كند.
معلمان بايد بهجاي انتقالدهنده اطلاعات، تسهيلگر يادگيري شوند.
روشهاي ارزيابي بايد از حفظيات به تفكر و حل مساله تغيير كند.
محيط آموزشي بايد خود را با نسل جديد سازگار كند .
در غير اين صورت، مدرسه ديگر مكاني براي آموزش نخواهد بود، بلكه به محلي براي اتلاف وقت و بيگانگي دانشآموزان از يادگيري تبديل خواهد شد. آينده آموزش، به ميزان جسارت ما براي تغيير بستگي دارد.
نتيجهگيري نهايي
آموزش و پرورش ايران در آستانه يك بحران جدي قرار دارد كه در صورت عدم توجه و اصلاح به موقع، ممكن است با مشكلاتي غيرقابل بازگشت مواجه شود. براي اصلاح و تحول در اين سيستم، نياز به يك بازنگري اساسي در ساختارهاي آموزشي، اقتصادي و فرهنگي داريم. در اين مسير، نميتوان از بحرانهاي اقتصادي و كمبود منابع چشمپوشي كرد، بلكه بايد بهطور جدي به برنامهريزي دقيق و مديريت منابع توجه كرد.
تحولي كه ميتواند آموزش و پرورش ايران را از وضعيت كنوني نجات دهد، بهطور قطع با مشاركت و همدلي سياستگذاران، معلمان، والدين و حتي دانشآموزان ممكن خواهد بود. زمان تغيير فرا رسيده است و اكنون بايد با جديت و ارادهاي قويتر از هميشه، در راستاي ساخت يك نظام آموزشي پويا، كارآمد و متناسب با نيازهاي روز جامعه گام برداريم.
اگر اين مسير را نپيماييم، بهزودي مدرسه از يك نهاد آموزشي موثر به جايي بيمعنا تبديل خواهد شد كه نه تنها نسلهاي آينده، بلكه آينده كشور را نيز با بحرانهاي جدي مواجه ميكند. اين تحول نهتنها وظيفه دولتمردان، بلكه يك ضرورت اجتماعي است كه بايد توسط همه اقشار جامعه پذيرفته شود.
موسس و مدير مدرسه اقتصاد