بازتاب مذاكرات مسقط در بازار ارز
ريزش « بياعتمادی »
بازاري كه ديروز براي خرید دلار صف ميكشيد، امروز براي فروشش نوبت ميگيرد. سقوط بيمقدمه نرخ ارز، پيش از آنكه نتيجه سياستگذاري باشد، بازتاب اضطراب اجتماعي و اميدي لرزان به مذاكرات مسقط است. در چهارراه استانبول، دلالان با ترس ميفروشند، خريداران با شك مينگرند و سياست همچنان در سايه حركت ميكند؛ سايهاي كه گاه ميفروشد و گاه ميربايد. درست يك روز پس از گفتوگوي اوليه هياتهاي ايران و امريكا، دلار مثل يك كوهنورد بيطناب سقوط كرده است. فقط سه روز پيش روي قله ۱۰۵ هزار تومان ايستاده بود و حالا خودش را تا مرز ۸۰ هزار تومان پايين كشيده. اما اينبار سقوط، نه حاصل دخالت بانك مركزي يا تزريق ارز، بلكه نتيجه «توهم توافق» است؛ توهمي كه نه از متن مذاكرات، بلكه از عطش جامعه براي يك روزنه نجات اقتصادي تغذيه ميشود.
مردم از صبح زود، پيش از باز شدن رسمي صرافيها، در خيابان حضور دارند. نه براي خريد، براي فروش. اما خريدار كجاست؟ هيچ كس حاضر نيست دلارش را با قيمتي بخرد كه فردا شايد ۵ هزار تومان ارزانتر باشد. فاصله قيمت خريد و فروش به مرز كمسابقهاي رسيده و بازار حالا به دو نيم تقسيم شده: فروشندگان مضطرب، خريداران محتاط. يكي از فعالان قديمي بازار به ما ميگويد: «الان بازار با نفس اخبار بالا پايين ميره، مثل مريضي كه منتظر جواب آزمايش سرطانه.»
شب قبل، تتر كه هميشه در نقش «آيينه دوقلوي دلار» در بازار ديجيتال ظاهر ميشود، ريزشي بيسابقه داشت. به زير ۹۰ هزار تومان سقوط كرد و همين، سيگنالي شد براي معاملهگران: روز بعد، تهران هم پايين خواهد كشيد. اينبار بازار كريپتو از بازار فيزيكي جلو زده است؛ عجيب، اما واقعي.
در اين بين، بازار اينستاگراميها و تلگراميها داغتر از چهارراه استانبول است. سيگنالفروشهايي كه نه مجوز دارند، نه پيشبيني درست، اما هزاران دنبالكننده و مشتري بيپناه دارند. آنها هر ساعت «تحليل» ميدهند، گاهي متضاد با گفته ديروزشان، اما هميشه با قطعيت. همايشهاي ميليوني، پيجهاي پرزرقوبرق، پكيجهاي تضميني با وعده سود نجومي؛ اينها بيشتر به روانكاوي جمعي شبيهاند تا اقتصاد. در واقع، مردم تحليل نميخرند، بلكه «اطمينان» ميخرند، حتي اگر مصنوعي و دروغين باشد. سيدكمال سيدعلي، كارشناس ارشد امور بانكي در گفتوگو با «اعتماد» تاكيد ميكند: «اين ريزش قيمت دلار و طلا، نه نشانه بهبود اقتصادي است و نه حاصل سياست اقتصادي، بلكه فقط تخليه حبابي است كه با ترس جنگ و بيخبري از آينده شكل گرفته بود.»
به گفته او، رشد نرخ ارز در ماه گذشته حاصل دو عامل بود: «انتظارات تورمي ناشي از احتمال جنگ و امتناع صادركنندگان بزرگ از تزريق ارز به بازار.» حالا كه سايه مذاكره بر بازار افتاده، سرمايهها به سمت دروازه خروج در حركتند. اما اين حركت، شايد بيشتر يك واكنش رواني باشد تا عقلاني. كامبيز افسري، از فعالان شناخته شده بازار، روايت ديگري دارد: «مردم بهتر از هر نهاد رسمي بازار را ميفهمند. تصميم جمعي به فروش، يعني مردم به توافق اميدوار شدهاند. اين بازار، بازار هوشمند است.»
اما وقتي از مردم همان چهارراه ميپرسي كه «تا كجا پايين مياد؟» پاسخها فقط پر از «شايد» است. شايد پايين بياد، شايد نه. شايد توافق امضا بشه، شايد هم نه. چيزي كه بيشتر از هر تحليل و پيشبيني در نگاه مردم موج ميزند، «ترس» است. ترسي كه اگر تبديل به رفتار جمعي شود، خودش يك موتور تورمزاست.
بازار ايران سالهاست در دوراهي «مذاكره يا تحريم» ايستاده. يك پايش در اميد، پاي ديگرش در بياعتمادي. هر خبري از كاخ سفيد يا ميدان پاستور ميتواند همه چيز را به هم بريزد. اما در اين ميان، مردم، صرافها، تحليلگران و حتي دولتمردان، همه ميدانند كه فعلا فقط يك چيز مشخص است: مجدد اميد تحولات اساسي جوانه زده و زنده شده است.