• 1404 چهارشنبه 3 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6026 -
  • 1404 چهارشنبه 3 ارديبهشت

بازخواني انديشه‎هاي ارنست كاسيرر، هفتاد سال پس از درگذشت او

دفاع از روشن‌انديشي

جرات دانستن داشته باش

سيد احمد موسوي

ارنست كاسيرر، فيلسوف نوكانتي آلماني، به آن دسته فيلسوفاني تعلق دارد كه حتي نوشته‌هاي فني و محققانه آنها نيز طنين سياسي مازادي را به گوش مي‌رساند. او از اميد به عقل و خودمختاري آن در زمانه‌اي دفاع كرد كه امواج افراط و خشونت در حال سربرآوردن بود و به زودي كل جهان جديد را دربر‌مي‌گرفت. امروز كه دوباره زمزمه راست‌گرايي و ناسيوناليسم به گوش مي‌رسد، خوب است ببينيم يك متفكر معتقد به ليبراليسم در زمانه‌اي كه بي‌شباهت به زمان ما نبود، چگونه مي‌انديشيد و به چه اميد بسته بود. ما در اين نوشته كوتاه به يكي از آثار مهم كاسيرر، يعني «فلسفه روشن‌انديشي» مي‌پردازيم. اين كتاب توسط نجف دريابندري ترجمه و در انتشارات خوارزمي منتشر شده است. روشن‌انديشي معادلي است كه دريابندري براي Enlightenment انگليسي و Aufklärung آلماني برگزيده است. اين عنوان به جنبش فكري خاصي اطلاق مي‌شود كه حدودا در قرن هجدهم در اروپا جريان داشت و در آن از عقل و آزادي از مرجعيت‌هاي سنتي دفاع مي‌شود. كاسيرر كتابش را كه دفاعي محققانه از فلسفه روشن‌انديشي است در سال 1932 منتشر ساخت و اين دقيقا يك‌سال پيش از آن است كه هيتلر صدراعظم آلمان شود. كاسيرر به خوبي متوجه نسبت كتابش با زمان هست و اين را در پيشگفتار كتاب مي‌توان مشاهده كرد. او مي‌نويسد: «هيچ شرحي از تاريخ نمي‌تواند صرفا جهت تاريخي داشته باشد. بررسي گذشته فلسفي بايد هميشه با بازجهت‌يابي و انتقاد از خود همراه باشد.» (ص 40) شرح فلسفه عصر روشن‌انديشي قرار است چه نقدي را از دوره‌اي كه در آن نوشته مي‌شود به دست دهد؟ به نظر كاسيرر، زمانه او محتاج بود كه خودانتقادي را در پيش بگيرد و آينه‌اي را كه در عصر روشن‌انديشي ساخته شد در برابر چهره خود قرار دهد. ديدن چهره عصر در آينه روشن‌انديشي كمك مي‌كند تا برخي معيارهاي رايج «پيشرفت» رنگ ببازند: «بسا چيزها كه امروز به نظر ما نتيجه «پيشرفت» مي‌نمايد، در اين آينه جلاي خود را از دست مي‌دهد و بسا چيزها كه مايه مباهات ماست، در اين چشم‌انداز ناشناس و ناساز جلوه مي‌كند.» (همان) كاسيرر در كتاب فلسفه روشن‌انديشي توضيح نمي‌دهد كه منظورش، كدام نتايجِ پيشرفت است، ولي در كتاب اسطوره دولت كه پس از مرگش منتشر شد، روشن مي‌سازد كه با ظهور عقل روشن‌انديش مبارزه با حاكميت اسطوره‌ها پايان نيافته است. ايدئولوژي‌هاي سياسي جديد بر پايه مفاهيم مدرني مثل ملت و نژاد و دولت و با به خدمت گرفتن ابزارهاي مدرني همچون پروپاگاندا و آموزش عمومي مي‌توانند به اسطوره‌سازي‌هاي مدرني منجر شوند كه عقل را در خدمت قدرت قرار مي‌دهند. در اين شرايط چه بايد كرد؟ به نظر كاسيرر در اين شرايط بايد به جاي تسليم شدن به نيروهاي اسطوره‌اي دوباره به عقل نقاد وخودمختار تكيه كرد و از آنجا كه اولين دوره‌اي كه اين عقل را كشف كرد، دوره روشن‌انديشي بود، شناخت اين دوره نياز زمانه ماست. ولي مگر عصر روشن‌انديشي شناخته شده نيست؟ آيا كم درباره آن نوشته شده است؟ كاسيرر مي‌بيند كه نحوه فكر روشن‌انديشي با اتهاماتي كه بر آن وارد آمده از اعتبار افتاده است. گفته مي‌شود كه اين عصر هيچ نظام فلسفي مستقلي به بار نياورده است. كساني همچون ولتر و ديدرو و دالامبر كه نمايندگان عصر روشن انديشي‌اند، هرگز نظام فلسفي بزرگي همچون فيلسوفان قرن هفدهم پديد نياورده‌اند. همچنين گفته مي‌شود كه متفكرين اين دوره انديشه عميق ندارند، فكرشان التقاطي است و قضاوت‌هايشان درباره گذشتگان غيردقيق است. به نظر كاسيرر تا وقتي كه منظور از فلسفه مجموعه احكام و تعاليم نظري باشد عصر روشن‌انديشي كمتر چيزي براي ارايه دارد. او مي‌نويسد: «تعاليم مردان اين دوره بسيار بيش از آنچه خودشان مي‌دانستند به قرن‌هاي گذشته وابسته بود. فلسفه روشن‌انديشي فقط ميراث آن قرن‌ها را دريافت داشت.» (ص 35) به‌رغم اين نكته، كاسيرر نه تنها اين دوره را صاحب فلسفه مي‌داند، بلكه بر اين سخن دالامبر در رساله «مبادي فلسفه» كه مي‌نويسد: «قرن ما را قرن فلسفه بر نمط اعلا ناميده‌اند» (ص 43) مهر تاييد مي‌زند.  پس فلسفه روشن‌انديشي چگونه فلسفه‌اي است؟ به نظر كاسيرر، در عصر روشن‌انديشي، فلسفه از صورت‌هاي ثابت و ساخته و پرداخته بيرون مي‌آيد و به نيرويي فعال بدل مي‌شود و بنابراين آن را نه در آموزه‌ها، بلكه فعاليت‌ها و نيروها و شوروشوق‌ها بايد يافت. «آن نيروهاي عقلي اساسي كه اينجا مورد بحث ماست فقط در جريان عقل و در روند مداوم تحول انديشه قابل فهم مي‌شوند؛ تپش حيات عقلي و دروني روشن‌انديشي را فقط در روند آن مي‌توان احساس كرد.» (ص 38) به نظر كاسيرر چنين فلسفه‌اي كه خود را در جريان و در عمل نشان مي‌دهد اتفاقا به معناي «كلاسيك» فلسفه نزديك‌تر است. بنابراين نبود سيستم‌هاي نظري در فلسفه روشن‌انديشي ضعف اين فلسفه نيست، بلكه به نقطه قوتي مخصوص به خود بدل مي‌شود. فلسفه در قرن هجدهم به جاي نظامي از عقايد يا دانشي مجزا، به زمينه فراگيري مبدل شده است كه همه اصول علم طبيعي و حقوق و سياست و دين و زيبايي‌شناسي در آن صورت‌بندي مي‌شود. «فلسفه را ديگر نبايد از علم و تاريخ و حقوق و سياست جدا كرد؛ فلسفه هوايي است كه اين امور مي‌توانند در آن وجود داشته باشند و عمل كنند.» (ص 35 و 36) در اين زمينه است كه تمام مفاهيم فلسفي قرون گذشته معناي تازه پيدا مي‌كنند.
در اين شرايط البته فلسفه ديگر سيستم نظري نيست، ولي اين به نظر كاسيرر «روحيه سيستماتيك» فلسفه را محو نمي‌كند، بلكه آن را به صورتي موثرتر در كار وارد مي‌كند. اينجا فلسفه، همه جست‌وجوها و تكاپوهاي انسان در حوزه‌هاي مختلف براي استقلال از مرجعيت‌هاي سنتي را شامل مي‌شود. فصول مختلف كتاب كاسيرر، تجسس‌هاي عقل و رويه‌هاي آن را در حوزه‌هاي مختلف طبيعت و دانش طبيعي، روانشناسي، دين، حقوق و زيبايي‌شناسي در قرن هجدهم دنبال مي‌كند تا وحدت زنده عقل را به دست دهد. به نظركاسيرر: «گيرايي خاص و ارزش سيستماتيك واقعي فلسفه اين دوره نهفته در روند رشد آن است و در آن انرژي فكري كه آن را به پيش مي‌راند و در شور و شوقي كه در حمله‌ور شدن به همه مسائل گوناگون از خود نشان مي‌دهد.» (ص 32) 
وقتي اين دوره و فلسفه‌اش را از طريق انرژي‌ها و شور و شوق‌ها و نه از طريق نتايج و احكامش در نظر آوريم، آن وقت است كه وحدت آن به ديد مي‌آيد. تنش‌ها و تعارض‌ها و ترديدهاي عصر روشن‌انديشي نشانه‌هاي يك كار ناقص مانده نيست، بلكه نماياننده آن شعاري است كه كانت آن را «هدف روشن‌انديشي» مي‌ناميد: «جرات دانستن داشته باش!» فيلسوفان عصر روشن‌انديشي اگرچه يك نظام جامع براي استنتاج همه‌ چيز ارايه نمي‌كنند، ولي نمونه‌هايي از فعاليت مستقل عقل ارايه مي‌كنند كه شهامت عقل براي روي پاي خود ايستادن را براي اولين‌بار بدان مي‌بخشند. اين جرات و شهامت و اعتماد به خود كه تنها در عمل قابل تحصيل است خصلت اصلي فلسفه روشن‌انديشي است. براي درك فعاليت عقل، نسبت انسان و طبيعت را در نظر مي‌آوريم. در نگاه سنتي انسان و طبيعت هر دو حقيقت خود فاقد و مرهون امر الهي بودند. با اين نگاه علوم طبيعي مستقل بي‌معناست. براي حركت به سوي علم طبيعي بايد درك از انسان و طبيعت در نسبت با هم دگرگون شود. در زمينه روشن‌انديشي اولا طبيعت برخلاف نگاه سنتي ديگر امري سافل كه حقيقتش در وراي آن قرار دارد، نيست. آنچنانكه برونو مطرح ساخت خدا نه نيرويي بيرون از طبيعت، بلكه اصل دروني جنبش طبيعت است. به نظر كاسيرر اين نگاه طبيعت را به مرتبه الهي ارتقا مي‌دهد كه از حقيقتي دروني برخوردار است. (ص83) ثانيا انسان نيز با نيروي عقل خود و بدون احتياج به عقل متعالي قادر است قوانين طبيعت را درك كند. اين‌گونه طبيعت مستقل با انسان مستقل در نسبت قرار مي‌گيرند.  نمونه تاريخي كه اين نسبت جديد با طبيعت را مسجل ساخت، فيزيك نيوتون بود. با فيزيك نيوتون رابطه ميان طبيعت و دانش بشري يك‌بار براي هميشه برقرار مي‌شود، بدون اينكه پاي واسطه‌اي الهي وسط بيايد. در اين نسبت جديد، نه انسان در طبيعت حل مي‌شود و نه طبيعت را در تخيلات خود منحل مي‌سازد. طبيعت به عنوان قانوني كه از ذات امور ناشي مي‌شود هميشه از هر امر بيروني، چه الهي و چه بشري، مستقل مي‌ماند و انسان تنها با دنبال كردن طبيعت در ذاتش مي‌تواند قانون آن را كشف كند. از طرف ديگر كشف اين قانون توسط انسان صرفا از طريق دنباله‌روي از حس ممكن نيست، بلكه تنها با كنش‌هاي كلي همچون مقايسه و شمارش و يافتن تشابه و تفاوت محقق مي‌شود كه همگي كنش‌هاي قوه تفكرند. بنابراين با دنبال كردن قانون طبيعت در طبيعت، عقل انسان نيز به قوه‌اي مستقل از مرجعيت‌ها تبديل مي‌شود كه به فعاليت محض خود واداشته مي‌شود. «بدين‌ ترتيب استقلال فكر با استقلال محض طبيعت تناظر دارد. فلسفه روشن‌انديشي در يك روند آزادسازي فكري مي‌كوشد هم خودبسندگي طبيعت را نشان دهد و هم خودبسندگي قوه تفكر انسان را... بدين‌ ترتيب هر واسطه‌اي ميان اين دو كه بر نوعي قدرت يا هستي فراتري استوار باشد، زائد مي‌شود.» (ص 87) الگوي فكري كه در نيوتون محقق شد، نمونه‌اي به دست داد تا نحوه حركت عقل در حوزه‌هاي مختلف مكشوف شود. عقل بايد بتواند از طريق دنبال كردن خود چيزها، استقلال آنها و آزادي خود را محقق كند. مي‌توان اين كار را نوعي افسون‌زدايي دانست و همين جنبه نقادانه فلسفه روشن‌انديشي است كه بايد دوباره احيا شود. كاسيرر با نشان دادن وحدت پنهان و در عين حال زنده جريان روشن‌انديشي مبرهن مي‌سازد كه فلسفه در اين دوران التقاطي و سطحي نيست، بلكه از نظام مخصوص به خود برخوردار است. با كنار رفتن عقل نقاد كه به توانايي‌هاي خود براي شناختن اعتقاد دارد، تنها چيزي كه سر برخواهد آورد، سايه شوم اسطوره‌هاي سياسي است. از آنجا كه شرايط و مقومات اين اسطوره‌ها همه مدرن هستند، آنها نيز به دوره جديد تعلق دارند. كاسيرر با نشان دادن انسجام فلسفه روشن‌انديشي در حوزه‌هاي مختلف، در حقيقت از عقل نقاد اعاده حيثيت مي‌كند تا بتواند در برابر صورت‌هاي منحرف عقل سدي ايجاد كند.در دوره جديد اسطوره‌ها نيز خود را معقول و پيشرفته جلوه مي‌دهند و تنها با عقل نقاد است كه مي‌توان تهي بودن صورت‌هاي كاذب پيشرفت و عقل را آشكار ساخت. 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون