• 1404 چهارشنبه 3 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6026 -
  • 1404 چهارشنبه 3 ارديبهشت

گفت‌وگو‌ با ياسمن خليلي‌فرد به مناسبت انتشار كتاب «بي‌تا؛ درخت‌ها ايستاده مي‌ميرند»

بانوي هميشه ماندگار در اذهان

فرزانه متين

كتاب «بي‌تا؛ درخت‌ها ايستاده مي‌ميرند» رماني به قلم ياسمن خليلي‌فرد است كه به زندگي خصوصي و حرفه‌اي بي‌تا فرهي مي‌پردازد. بازيگري كه سال ۱۴۰۲ در كمال ناباوري با زندگي وداع گفت. كتابي به غايت دلنشين و جذاب كه مخاطب را به شخصيت بي‌تا فرهي نزديك مي‌كند و زندگي بي‌تا فرهي، جان دوباره مي‌بخشد. ياسمن خليلي‌فرد كه تحصيلاتش را تا مقطع فوق‌ليسانس كارگرداني سينما از دانشگاه هنر تهران ادامه داده از سال‌هاي دور به عنوان منتقد سينما در نشريات سينمايي به فعاليت مشغول و عضو انجمن نويسندگان و منتقدان سينماست.او نوشتن رمان را از سال 1394 آغاز كرد و اولين رمانش «يادت نرود كه...» از نشر چشمه منتشر شد. از ديگر آثار او در عرصه ادبيات مي‌توان به كتاب‌هاي «نقش جنگ بر سينماي غيرجنگي ايران»، «انگار خودم نيستم»، «فكرهاي خصوصي» و «بنفش مايل به ليمويي» اشاره كرد. با اين نويسنده جوان كه از دوستان نزديك زنده‌ياد بي‌تا فرهي بوده است درباره‌ كتاب «بي‌تا؛ درخت‌ها ايستاده مي‌ميرند» (نشر نظر) كه آذرماه ۱۴۰۳منتشر و مدتي قبل به چاپ دوم رسيده است، گفت‌وگويي كرده‌ايم كه در ادامه مي‌خوانيد.

 

آيا بيشتر به دليل دوستي و نزديكي‌تان به خانم فرهي علاقه‌مند به نگارش كتاب شديد يا چون منتقد سينما و ‌نويسنده هستيد اين وظيفه را متقبل شديد؟

هردوي اينها. در واقع نمي‌توان اين دو را از هم تفكيك كرد.

در مقدمه كتاب ايشان خودشان بيوگرافي‌شان را ننوشته‌اند، منابع رسمي براي نوشتن كتاب را از كجا تهيه كرديد؟ آيا صحبت كردن با ايشان در دوران دوستي‌تان اين همه اطلاعات مفيد را در اختيارتان قرار داد يا اينكه مهسا قريشي، تك فرزند خانم فرهي در اين زمينه به شما كمك كرد؟

خانم فرهي به‌ دليل اخلاق و كرداري كه داشتند چندان مايل به اين نبودند كه درباره‌ خودشان بنويسند يا زياد صحبت كنند و از طرفي وقتي ما پيشنهاد مي‌داديم كه اين كار را انجام دهيم مثلا مستندي درباره زندگي‌شان ساخته شود هم به‌ خاطر تواضع و فروتني‌شان رضايت نمي‌دادند. مهسا قريشي پس از فوت بي‌تا فرهي تقريبا همزمان با مراسم چهلم بي‌تا پيشنهاد نگارش اين كتاب را مطرح كرد و من پذيرفتم و مشغول نوشتن شدم. من جز اين كتاب، پنج كتاب ديگر نوشته بودم، اما اين كتاب اولين تجربه‌ام در زمينه زندگينامه‌نويسي بود كه طبيعتا دشواري‌هاي مضاعفي را به من تحميل مي‌كرد. در اين فرآيند من از خيلي‌ها كمك گرفتم. دايي بزرگ بي‌تا، آقاي هوشنگ فرهي، خانم مهندس ساحره فرهي دختردايي بي‌تا، مهسا قريشي و تعدادي از همكاران سينمايي بي‌تا خصوصا آقاي فرخ نعمتي و آقاي داريوش فرهنگ از اين جمله‌اند. بخش بزرگي از مطالب كتاب نيز حاصل معاشرت من طي يك دهه گذشته با بي‌تا فرهي بوده است كه البته برگرفته از گپ‌و‌گفت‌هاي دوستانه‌اي بودند كه به هدف انتشار كتاب و ... صورت نگرفته بودند و براي من بسيار ارزشمندند.

كتاب از زبان اول شخص است، فكر نمي‌كنيد اگر از زبان داناي كل مي‌نوشتيد، تاثير بيشتري داشت؟ اين تصميم را خودتان به ‌تنهايي گرفتيد يا با افراد ديگري هم مشورت كرديد؟

در ادبيات از راوي اول شخص به‌ منظور ايجاد حس همذات‌پنداري بيشتر بهره گرفته مي‌شود و شما به ‌وسيله اين نوع از روايت مي‌توانيد به دروني‌ترين بخش‌هاي كاراكتر نفوذ كنيد كه اين انتخاب ناخودآگاه تاثير قصه را روي خواننده بيشتر مي‌كند. دقيقا به همين دليل من اين راوي را انتخاب كردم. حالا اين را هم بگويم كه اگر به عنوان نويسنده از راوي داناي كل استفاده مي‌كردم نتيجه بيشتر به نفع شخص خودم مي‌شد، چراكه در شرايط فعلي برخي مخاطبان عام تصور مي‌كنند اين كتاب اتوبيوگرافي است. يعني بي‌تا فرهي خودش آن را نوشته است.يكي از مخاطبان از دوستم كه خواندن اين كتاب را به او پيشنهاد كرده بود، پرسيده بود كه «اين كتاب را كه خود خانم فرهي نوشته، پس نقش ياسمن در آن چه بوده؟» در واقع متوجه اين نشده بود كه كتاب را من از زبان بي‌تا نوشته‌ام. اما آنچه براي من اهميت داشت، تاثيرگذاري هر چه بيشتر كتاب بود خصوصا كه تمامي اطلاعات و داده‌ها نيز منطبق با واقعيتند. من معمولا ساختار كتاب‌هايم را خودم تعيين و انتخاب مي‌كنم، اما در رابطه با اين كتاب خاص براي اكثر جزييات و تصميماتي كه گرفتم با مهسا جان مشورت مي‌كردم، زيرا به‌ هر حال او وارث معنوي و حقوقي بي‌تاست.

عنوان كتاب، «بي‌تا، درخت‌ها ايستاده مي‌ميرند» انتخاب خودتان بود يا مهسا هم بر اسم كتاب نظارت داشت؟ پيش از اين قرار بود چه نامي براي كتاب برگزينيد؟

نام انتخابي من «بي‌تا» بود و در واقع از نظرم بي‌تا فرهي آنقدر مشهور و بزرگ بود كه انتخاب همان تك‌اسم «بي‌تا» كاملا محتوا و ماهيت كتاب را براي مخاطب روشن مي‌كرد، اما «درخت‌ها ايستاده مي‌ميرند» انتخاب مهسا بود.

در كتاب ما با دو بخش اصلي روبه‌رو هستيم، يكي زندگينامه خصوصي ايشان از زمان تولد پدربزرگ و سپس عزيمت به امريكا و بخش ديگر پرداختن به آثار سينمايي ايشان كه لابه‌لايش بيماري و سرگذشت خانواده‌شان هم پررنگ است. پيوند دادن اين دو بخش به گونه‌اي كه انسجام روايي آن حفظ شود، كاري سخت است، نظرتان در اين مورد چيست؟

بله، بالطبع كار راحتي نيست. اما پس از نوشتن چند رمان رفته‌رفته ذهن و دست نويسنده به اين سختي‌ها عادت مي‌كند و همين سختي به شيريني كار تو تبديل مي‌شود. آنچه در اين مورد حايز اهميت بود، حفظ توازن و تعادل ميان همين دوبخش‌هاي مختلف بود و من دوست داشتم حتما رعايتش كنم. از طرفي مخاطبان خصوصا مخاطبان سينمادوست با بخش‌هاي سينمايي كار آشنايي بيشتري داشتند و حساسيت من و تمركز اصلي‌ام بر پرداختن به بخش‌هاي زندگي خصوصي بي‌تا بود. بيشترين نكته حايز اهميت اين بود كه تاريخ اتفاقات و رويدادهاي قصه درست و دقيق باشند و در آنها گافي داده نشود.

بي‌تا فارغ‌التحصيل دانشكده جان پاورز در رشته اكتينگ بوده است. با توجه به صحبت‌هايي كه با ايشان داشتيد، واحدهاي درسي اين دانشگاه چقدر در بازيگري كمك حال‌شان بودند؟ آيا اساسا تحصيل در دانشگاه‌هاي خارج از كشور با داخل كشور در زمينه بازيگري متفاوت است اين سوال را از اين جهت مطرح كردم كه خانم فرهي يك بازيگر حسي بودند كه در آن سال‌ها ما كمتر با اين نوع بازي‌ها روبه‌رو بوده‌ايم.

رشته بي‌تا در دانشكده جان پاورز اكتينگ و مادلنيگ بود و تا جايي كه من مطلعم تمركز بي‌تا بيشتر بر بخش مادلينگ بود. از جمله اينكه در امريكا هم در همين زمينه با برندهاي مشهوري مثل بيژن همكاري كرده بود. راستش بنا بر داده‌هايي كه از خود بي‌تا و پس از او از مهسا در اين زمينه به دست آوردم گمان نمي‌كنم دانشگاه نقش چندان پررنگي در زندگي هنري بي‌تا داشت. بي‌تا اواخر دهه پنجاه خورشيدي به دانشگاه رفت. پس از آن مدتي در زمينه مادلينگ فعاليت كرد و بعد به ايران آمد و تا سال 1368 كه در «هامون» بازي كرد هيچ فعاليتي در زمينه رشته تحصيلي‌اش نداشت. بي‌تا يك بازيگر حسي و شهودي بود. به همين دليل هم در بازيگري آسيب‌هاي زيادي ديد و نقش‌آفريني‌هايش روي او خيلي خيلي تاثير مي‌گذاشتند و چند دوره افسردگي و فروپاشي رواني را هم تجربه كرد. اين اتفاق براي بازيگران تكنيكي خيلي كم رخ مي‌دهد.

در بخش دوم كتاب، مي‌رسيم به يكي از شاهكارهاي سينماي ايران، «هامون» كه ايشان و خسرو شكيبايي نقش‌هاي اصلي را داشتند. غير از آنچه در كتاب به نگارش درآورديد خود بي‌تا چقدر توانست با نقش جاودانه مهشيد خو بگيرد و همذات‌پنداري كند؟

خيلي زياد؛ همان‌طور كه مي‌دانيد داريوش مهرجويي كارگردان بزرگي در زمينه كشف بازيگران بود و بسيار دقيق و مهندسي‌شده مي‌دانست كه چه بازيگري را براي چه نقشي انتخاب ‌كند. به گمان من اگر آن ارتباط فيزيكي، شخصيتي و اخلاقي را ميان بي‌تا و كاراكتر مهشيد نديده بود هرگز ريسك انتخاب يك بازيگر آماتور را براي نقش اصلي زن مهم‌ترين فيلمش نمي‌كرد. بي‌تا خودش هم «هامون» را خيلي دوست داشت، چراكه مسير زندگي‌اش را تغيير داد. منظورم بازيگر شدن او بود كه شايد بزرگ‌ترين اتفاق زندگي‌اش باشد. البته مي‌دانم كه بانو را بيشتر از هامون دوست داشت و از توقيف آن لطمه معنوي و هنري بزرگي خورد.

همه ما فكر مي‌كنيم زماني كه فيلم توقيف مي‌شود، بيشتر از هر كسي اين كارگردان است كه به تب و تاب مي‌افتد و نااميد مي‌شود، اما با توقيف ۷ ساله فيلم بانو كه به قول خود بي‌تا سكوي پرتابش بوده، به روحيه‌اش لطمه وارد شد و تا چندين سال از بازيگري فاصله گرفت، در خلال صحبت‌هايشان آيا به اين امر واقف بوديد كه توقيف فيلم يا سريال مي‌تواند اينچنين باعث آشفتگي روحي بازيگر شود؛ البته سريال سرزمين پدري ايشان هم توقيف بود.

ايده نگارش فيلمنامه «بانو» همزمان با فيلمبرداري «هامون» به ذهن داريوش مهرجويي مي‌رسد و او اين فيلمنامه را كاملا براساس كاراكتر بي‌تا فرهي مي‌نويسد. بي‌تا پس از «هامون» و آن موفقيت بزرگ ديگر قصد ادامه بازيگري را نداشت، اما با پيشنهاد مهرجويي خصوصا اينكه اين‌بار قرار است اصلي‌ترين نقش فيلم را ايفا كند و حتي نام فيلم به نام او است، وسوسه مي‌شود و مي‌پذيرد كه دوباره بازي كند. «بانو» فيلم دشواري به لحاظ عاطفي براي او به حساب مي‌آيد و با آن شور و شوق و روحيه عرفاني‌اش بسيار همخوان است. در واقع نقشي چالش‌برانگيز براي بي‌تا بود. وقتي فيلم توقيف شد بي‌تا لطمه روحي خيلي بزرگي خورد طوري‌ كه تصميم گرفت ديگر بازي نكند. شايد اگر اصرارهاي خسرو شكيبايي و همسرشان نبود او در «كيميا» هم بازي نمي‌كرد و سينماي بي‌تا فرهي با همان دو فيلم اولش به پايان مي‌رسيد. «بانو» مي‌توانست مسير زندگي حرفه‌اي او را تغيير بدهد. مي‌توانست راه را براي او خيلي زودتر و آسان‌تر هموار كند، مثل اتفاقي كه براي ليلا حاتمي در فيلم «ليلا» افتاد، اما سرنوشت اين‌طور رقم خورد كه بانو پس از 7 سال اكران شود. زماني كه بي‌تا ديگر يك ستاره شده بود و جايگاهش را در سينما يافته بود. اما به‌طور كلي «بانو» فيلم خيلي خاص و ويژه‌اي براي او بود. هم يك شانس و هم يك بداقبالي.

يكي از موضوعاتي كه در مورد خانم فرهي جالب است، آن بود كه ايشان دوست داشت با اكثر كارگردانان مطرح سينما همكاري كند و از قضا، اين اتفاق هم براي ايشان رخ داد، اينكه آرزوي‌شان عملي شده بود تا چه حد در روحيه لطيف‌شان تاثيرگذار بود؟

بله، بي‌تا فرهي تقريبا با تمام كارگردانان بزرگ سينماي ايران (جز ناصر تقوايي) همكاري كرد. براي او كارگردان بسيار اهميت داشت. البته اين ميزان از اهميت در گذر سال‌ها كمي كمرنگ شده بود و مثلا در دوران پاياني فعاليتش بيش از كارگردان به نقش و فيلمنامه اهميت مي‌داد. درواقع آن وسواس سال‌هاي دور در او شكل عوض كرده بود. بي‌تا به جوانان علاقه زيادي داشت و براي همين هم ابايي از همكاري با كارگردانان جوان نداشت. با اين حال همواره از همكاري با مهرجويي، كيميايي، فرمان‌آرا و رخشان بني‌اعتماد به خود مي‌باليد و از اين كارنامه رضايت داشت.

دليل اينكه بي‌تا در انتخاب نقش‌هايش گزيده كار و سختگير بود را در چه مي‌دانيد؟ (اين سختگيري ناشي از چه عاملي بود)

كاملا متناسب با روحيه، اخلاق و خلق و خوي او بود. بي‌تا فرهي انسان سختگير و نكته‌سنجي حتي در جزيي‌ترين و كوچك‌ترين مسائل روزمره زندگي و مثلا مراودات روزانه‌اش بود. همين روحيه حساس و سختگير در سينما هم خودش را نشان داده بود و او حاضر نبود در هر فيلم و نقشي بازي كند. سختگيري او خصوصا در سال‌هاي اول فعاليتش به اندازه‌اي بود كه مثلا بابت نشناختن كارگرداني چون مهدي فخيم‌زاده پيشنهاد بازي در فيلم «همسر» او را رد كرد. نقشي كه بعدا خانم معتمدآريا آن را ايفا كردند. ضمن اينكه بازيگري براي او بيش از آنكه شغل باشد يك عشق بود و نمي‌خواست آن را هدر بدهد يا لوث كند.

بي‌تا در كتاب توضيح مي‌دهد كار با مسعود كيميايي به مثابه كلاس درس بوده، بازي‌اش را در فيلم اعتراض چقدر دوست داشت و در كل، كيميايي را چگونه كارگرداني مي‌ديد؟

به مسعود كيميايي و سينمايش بسيار علاقه داشت. چندبار پيش از «اعتراض» هم بنا بود بي‌تا و آقاي كيميايي با هم همكاري كنند كه هر بار به علتي كه هيچ‌ يك از آن ‌دو در آن مقصر نبودند اين همكاري پيش نيامد و بي‌تا از اين بابت افسوس مي‌خورد، بنابراين «اعتراض» را شانس بزرگي در كارنامه‌اش مي‌ديد و آن را بسيار دوست داشت.

ايشان با بازي در فيلم فريدون جيراني- پارك‌وي -كه يك تريلر جنايي و وحشت بود، دچار بحران افسردگي شديدي شدند. همزمان مرگ عزيزان‌شان هم در اين امر دخيل بود، شما در آن دوران از نزديك با ايشان گفت‌وگو داشتيد و دليلش را چه مي‌دانيد؟

خير، من آن زمان هنوز بي‌تا را از نزديك نمي‌شناختم. آن زمان من مدرسه مي‌رفتم و محصل بودم. البته به‌رغم سن كم‌ام در روزنامه باني‌فيلم كار مي‌كردم و نقدهايم در آن روزنامه و مجلاتي ديگر منتشر مي‌شد، اما هنوز كوچك‌تر از آن بودم كه بتوانم با بي‌تا فرهي دوستي‌اي داشته باشم. اما دليلش يك فروپاشي عصبي بود. همان‌طور كه گفتم به‌ دليل حسي بودن فرهي در بازيگري او بارها درگير مشكلاتي اينچنين شده بود. البته اين را هم فراموش نكنيد كه «پارك وي» با فاصله كمي از «خون‌بازي» ساخته شد و «خون‌بازي» فيلمي بود كه تاثير رواني زيادي بر بي‌تا گذاشت. خود خانم بني‌اعتماد هم در مستندي كه شهرام شاه‌حسيني از زندگي بي‌تا ساخته به اين موضوع اعتراف مي‌كنند كه هر دو بازيگر سر فيلمبرداري «خون‌بازي» خيلي خيلي اذيت شدند.

ايشان زماني كه در پاريس بودند با قتل داريوش مهرجويي و همسرشان كه از دوست‌هاي نزديك‌شان بودند، روبه‌رو شدند، فكر كنم از آن زمان بود كه دوباره بيماري‌شان عود كرد و در حال فرار از اين واقعيت تلخ بودند، چقدر اين مرگ وحشتناك بر روحيه ايشان تاثير گذاشت؟

خير، بيماري بيتا از مدتي قبل از قتل مهرجويي‌ها عود كرده بود و در پاريس به درمان مشغول بودند كه البته شدت بيماري اصلا با دوره اول قابل قياس نبود و بسيار خفيف‌تر بود. بي‌تا از درمان پاسخ مناسبي هم گرفته بود. حتي بليت بازگشت به تهران را خريداري كرده بود و طبق تاريخ بليتش قرار بود پنجم آبان به تهران بيايد و مهرجويي‌ بيست‌و‌دوم مهرماه به قتل رسيد. اما اين فاجعه روحيه او را به‌ شدت به هم ريخت. حالش واقعا خراب شد و اين حال بد تا روزهاي پايان زندگي با او ماند. من فكر مي‌كنم قتل ناعادلانه آقاي مهرجويي و خانم محمدي‌فر يكي از دلايل اصلي فوت بيتا بود؛ نمي‌دانم ... از آن پس روحياتش تغيير كرد و به ‌شدت افسرده شد تا جايي كه در روزهاي پاياني عمرش اصلا دوست نداشت كسي جلويش از مهرجويي‌ها صحبت كند. انگار دلش مي‌خواست از آن واقعيت تلخ و گزنده فرار كند.

فصل آخر كتاب بسيار تلخ و دردناك است و پايان غم‌انگيزي دارد به هنگام نگارش كتاب، آيا خودتان اذيت شديد؟ در كل تجربه‌تان از نوشتن يك كتاب بيوگرافي در مورد يك هنرمند دوست داشتني چه بود و چقدر با ساير آثارتان متمايز بود؟

بي‌شك به لحاظ عاطفي سخت‌ترين تجربه‌ام بود خصوصا كه نگارش با فاصله كمي از درگذشت بي‌تا آغاز شد و طبيعتا ما هنوز سوگوار از دست دادنش بوديم. اتفاقات برايم هنوز خيلي پررنگ بودند و از دل آتش بيرون آمده بودم تا اين تلخي‌ها را ثبتشان كنم. بديهي است كه چنين موقعيتي دشواري زيادي را به تو به عنوان نويسنده تحميل مي‌كند. ضمن آنكه من فرجه زماني كوتاهي هم براي تمام كردن كتاب داشتم و اين با روحيات من كه اساسا آدمي وسواسي و موشكاف در نوشتن هستم و هر كتاب را بايد بارها و طي فواصل زماني چندماهه دوباره‌خواني و بازنويسي كنم، سازگاري نداشت، اما به عشق و احترام بي‌تا با تمام سختي‌ها تلاش كردم اين كار را به بهترين نحو ممكن و در حد توانم به پايان برسانم. نمي‌گويم به لحاظ تكنيكي، نوشتنش از رمان‌هايم سخت‌تر بود، چراكه به‌ هر حال رمان ‌زاده ذهن و حاصل خلاقيت تو است و در زندگينامه مستنداتي در اختيار داري كه نوشتن را برايت آسان مي‌كند، اما به‌طور كلي تجربه نوشتن اين كتاب برايم خيلي خيلي سخت بود و البته حاصلش شيرين.

اين كتاب در زمينه فروش در چه وضعيتي است؟ آيا خوانندگانش بيشتر اهالي سينما و سينمادوستان هستند يا مردم عامه هم به اين كتاب علاقه‌مندند؟

خوشبختانه اين كتاب از نظر فروش موفق است. از همان ابتداي انتشار از آن استقبال باشكوهي به عمل آمد و اين استقبال تاكنون ادامه داشته تا جايي كه طي مدت زماني بسيار كوتاه كتاب به چاپ دوم رسيد. من فكر مي‌كردم بيشتر سينمادوستان از آن استقبال كنند، اما اين‌طور نبود و مخاطبان عادي و حتي مخاطبان جدي ادبيات نيز آن را مطالعه كرده‌اند و در كل بازخورد مثبتي از سوي آنها گرفته‌ام كه موجب خوشحالي من است.

اين روزها بيشتر كتاب‌ها صوتي مي‌شوند. قصد صوتي كردن اين كتاب را نداريد؟

برخلاف بسياري از نويسندگان كه با انتشار نسخه‌هاي الكترونيكي و شنيداري كتاب‌هايشان مخالفند، من همواره از اين موضوع استقبال كرده‌ام و تمام كتاب‌هايم تاكنون هم نسخه اي‌بوك دارند و هم صوتي شده‌اند. اما در اين مورد مهسا و البته خود من وسواس شديدي داريم، چراكه انتخاب شخصي كه كتاب با صدايش صوتي مي‌شود بسيار حايز اهميت و دشوار است، زيرا اين كتاب با راوي اول شخص از زبان بي‌تا ‌فرهي روايت مي‌شود كه چهره‌اي شناخته ‌شده است با صدايي خاص و اينكه صدايش توسط چه كسي بازسازي مي‌شود خيلي سخت و مهم است.

كتاب‌هاي شما يك ويژگي مهم دارند و آن قابليت سينمايي شدن‌شان است. آيا شاهد يك اقتباس سينمايي از كتاب «بي‌تا؛ درخت‌ها ايستاده مي‌ميرند» نيز خواهيم بود؟

همان‌طور كه مي‌دانيد آثار بيوپيك همگي قابليت سينمايي شدن دارند و اتفاقا اين‌گونه از آثار در فرمت فيلم يا سريال بسيار هم موفق مي‌شوند، اما اين مساله هم برمي‌گردد به مهسا. اولا كه هرگونه اقتباس از زندگي بي‌تا فرهي در هر قالبي بايد مورد تاييد ايشان باشد و ثانيا باز هم اين سوال پيش مي‌آيد كه چه بازيگر (اني) بايد نقش او و ديگر كاراكترهاي داستان را كه جملگي افراد مشهور و شناخته ‌شده‌اي بودند، ايفا كنند كه كار باورپذير از آب دربيايد. متاسفانه سينماي ما به دليل كمبود بازيگر و عدم ريسك‌پذيري تهيه‌كنندگان براي بهره‌گيري از چهره‌هاي جديد بضاعت كمي براي ساخته شدن پروژه‌هايي از اين دست دارد.

آيا مشغول نگارش كتاب تازه‌ای هستيد؟

بله، مشغول نوشتن يك رمان هستم.

باز هم دوست داريد سراغ هنرمندان برويد نه الزاما هنرمندان متوفي، بلكه هنرمندان شاخص؟

زندگي هنرمندان همواره جذابيت‌هاي گوناگوني دارد. هم جذابيت و هم لحظات سختي كه كمتر كسي از آنها مطلع است. اما براي اين كار بايد ابتدا خودم به آن هنرمند علاقه‌مند باشم و دوست داشته باشم درباره زندگي‌اش بيشتر بدانم تا بتوانم آن را به رشته تحرير دربياورم. اساسا ترجيح مي‌دهم داستان‌هايي كه ‌زاده ذهن خودم هستند را بنويسم تا ببينيم چه پيش مي‌آيد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون