• 1404 چهارشنبه 3 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6026 -
  • 1404 چهارشنبه 3 ارديبهشت

راه ‌بردن به معناي ايمان تكليفي در قرآن - بخش نخست

معماي تكليف به ايمان

گروه دين و فلسفه| حميد وحيددستجردي، فارغ‌التحصيل دكتراي رشته منطق فلسفي از دانشگاه آكسفورد و از اعضاي هيات علمي نمونه كشوري است. او همچنين دانش‌آموخته دانشگاه صنعتي شريف، دانشگاه واريك و مدرسه اقتصاد لندن است. او تاكنون پنجاه مقاله در معتبرترين مجلات فلسفي بين‌المللي منتشر كرده است. وحيددستجردي، رييس پژوهشكده فلسفه تحليلي در پژوهشگاه دانش‌هاي بنيادي از سال ۱۹۸۸ تاكنون است. كتاب «فلسفه تحليلي» او سال ۱۴۰۱ به همت انتشارات هرمس به جامعه علمي كشور عرضه شد. او در مقاله‌اي مبسوط به ايمان تكليفي در قرآن پرداخته است. مساله ايمان مكلفانه در اسلام گاه مورد نقد برخي از نوانديشان ديني قرار گرفته است كه شايد توجه دستجردي به مقوله فوق از اين حيث براي مخاطبان صفحه «دين و فلسفه» روزنامه اعتماد مفيد باشد. اين مقاله مبسوط كه به زبان انگليسي تاليف شده به همت ياسر پوراسماعيلي به فارسي برگردانده شده و «دين آنلاين» آن را منتشر كرده است. از آنجايي كه حجم اصلي اين مقاله بالاتر از ظرفيت صفحه ما بود، آن را به چهار بخش تقسيم كرديم كه ان‌شاءالله به ترتيب و توالي در همين صفحه منتشر خواهد شد و با مخاطبان محترم به اشتراك گذاشته مي‌شود. ضمنا به دليل تعدد منابع و ارجاعات از سويي و محدوديت فضاي انتشار از سوي ديگر ناگزير از حذف آنها شديم اما در متن اصلي و كامل آنها موجود هستند. اينك بخش نخست اين مقاله پيش روي شماست.

 

ايمان تكليفي و ماهيت غيرارادي باور

براساس تصويري كه قرآن از خداوند ارايه مي‌دهد، او براي ايمان چنان ارزشي قائل است كه آن را مهم‌ترين فضيلت بشر مي‌داند. به ما مي‌گويد كه والاترين هدف ما رسيدن به رابطه‌اي عاشقانه با خداست و ايمان (در كنار فضيلت‌هاي ديگري همچون تقوا) وسيله نيل به اين هدف است.

«گو اگر خدا را دوست داريد از من پيروي كنيد تا خدا نيز شما را دوست داشته باشد و گناهانتان را بيامرزد و خداوند آمرزگار مهربان است.» پس گزاف نيست اگر بگوييم در توصيفات قرآن از عكس‌العمل مطلوب انسان نسبت به خدا، ايمان نقشي محوري يا يگانه نقشِ محوري را بازي مي‌كند. اما ايمان خصوصيتي محوري دارد كه نقشش را در رابطه خدا و انسان مبهم و رازآلود مي‌سازد و آن اينكه ايمان تحت اختيار ما قرار ندارد. مقصود اين است كه در نگاه نخست، به نظر نمي‌رسد ايمان ديني چيزي باشد كه بتواند به‌طور ارادي حاصل شود. با اين حال، ايمان در قرآن همچون معياري به تصوير كشيده شده است كه افراد بايد آن را به دست آورند؛ كسب اين معيار ستودني و نبودش نكوهيدني قلمداد شده است. در جاي‌جاي قرآن صريحا آمده است كه انسان بايد ايمان داشته باشد. چند نمونه: «اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، به خداوند و پيامبر او و كتابي كه بر پيامبرش فرو فرستاده است و كتابي كه از پيش منازل كرده است، ايمان بياوريد.» (۴: ۱۳۶) «پس به خداوند و فرستاده‌اش، پيامبر امي كه به خدا و كلمات او ايمان دارد، ايمان بياوريد و از او پيروي كنيد باشد كه هدايت يابيد.» (۷: ۱۵۸) «به خداوند و پيامبر او ايمان بياوريد و از آنچه شما را در آن جانشين ساخته است، انفاق كنيد.» (۵۷: ۷) «و شما را چه مي‌شود كه به خداوند ايمان نمي‌آوريد، حال آنكه پيامبر شما را دعوت مي‌كند كه به پروردگارتان ايمان آوريد و به راستي اگر ايمان داشته باشيد از شما پيمانتان را گرفته است.» (۵۷: ۸)

آيا كسب ايمان ممكن است؟

اين آيات انسان‌ها را به كسب ايمان ملزم مي‌كنند همان‌طور كه مثلا انسان‌ها ملزم به صدقه دادن هستند. اما چطور قرار است كسب ايمان كنيم در‌حالي كه ورود به چنين حالتي، برخلاف صدقه دادن، مستقيما در اختيار خودمان نيست؟ اما براي پرداختن به اين سوال، بايد از چند موضوع مربوط بحث كنيم كه در قلب اين مساله قرار دارند، مثل بررسي مفهوم ايمان و شرح اختيار در باور
(doxastic freedom) و عامليت (agency)‌. در اين مقاله، دو راه‌حل مجزا براي معماي تكليف به ايمان مطرح خواهم كرد؛ يك راه‌حل كه چندان اساسي نيست، مقبوليتش در گرو مقبوليت تحليل خاصي از ايمان است و در‌نتيجه سرنوشتش وابستگي بسيار زيادي دارد به اينكه آيا آن تحليل مي‌تواند از عهده انتقادات برآيد يا نه. اما راه‌حل دوم كه بنيادي‌تر است از فروعات بحث گسترده‌تري است درباره اينكه آيا هنجارهاي معرفتي ماهيتا مشروطند يا مطلق. ساختار مقاله از اين قرار است. در بخش يك، راه‌حل اول اين معما را مطرح مي‌كنم كه با بحث درباره تحليلي معروف از ايمان آغاز مي‌شود. بخش دو با ارائه شرحي از اختيار در باور آغاز مي‌شود تا نشان داده شود كه چرا غيراختياري ‌بودن باور هيچ خطري متوجهِ عامليت معرفتي نمي‌كند. اين امر مسير را براي راه‌حل دوم هموار مي‌كند. اين راه‌حل نيز به اين پرسش مي‌پردازد كه آيا دلايل معرفتي مطلق و الزام‌آورند يا نه. در پايان، بحث مختصري مي‌كنم از اينكه در پرتو چارچوب مفهومي‌اي كه ارايه كرده‌ام، منظر قرآني به كسب ايمان را چگونه مي‌توان فهميد. پس اجازه دهيد با پاسخ نخست به اين معما آغاز كنيم، پاسخي كه به برداشت خاصي از مفهوم ايمان متوسل مي‌شود.

1- ايمان ارادي: جنبه‌هاي شناختي ايمان

هر چند انگاره ايمان هم در حيطه ديني و هم ساير حيطه‌ها محوريت دارد، درباره نحوه فهم آن اتفاق‌نظري وجود ندارد، به‌ويژه از اين رو كه «ايمان» در تعبيرات مختلفي مي‌تواند ظاهر شود مثل «ايمان به» (faith in) و «ايمان به اينكه» (faith that) . من در اينجا به «ايمان به اينكه»، اصطلاحا «ايمان گزاره‌اي»، آن‌طور كه در حيطه‌هاي ديني به كار مي‌رود، خواهم پرداخت. تعبير «ايمان به» به معناي «توكل» (يا اعتماد) بر كسي يا چيزي است، اما ايمان گزاره‌اي بيانگر رويكردي ايجابي به يك گزاره است مثل اظهار ايمان به اينكه خدا وجود دارد. با اينكه اتفاق‌نظري درخصوص تحليل مفهوم ايمان وجود ندارد، معمولا همه مي‌پذيرند كه «ايمان» مفهوم مركبي است مشتمل بر جنبه‌هاي كنشي و شناختي. جنبه كنشي رويكردي كنشي به سوي صدق يك گزاره خاص (p) است. مقصود اين است كه شخص براي اينكه باور داشته باشد به اينكه p، بايد صدقِ p را مطلوب بداند و بخواهد كه p صادق باشد. ايمان صرفا پذيرش پيروي از مجموعه‌اي از قواعد يا مقررات عملي نيست، بلكه جنبه احساسي مثبتي هم دربردارد. ظاهرا قرآن درخصوص همين جنبه از ايمان است كه به مومنان هشدار مي‌دهد واژه «ايمان» را سرسري به كار نبرند. اعرابيان گفتند ايمان آورده‌ايم بگو هنوز ايمان [حقيقي‌] نياورده‌ايد، بهتر است بگوييد اسلام آورده‌ايم، چراكه هنوز ايمان به [ژرفناي‌] دل‌هايتان راه نيافته است. (۴۹: ۱۴) رويكرد بدون تعصب يا همدلي به صدق p نمي‌تواند با داشتن ايمان گزاره‌اي به p سازگار باشد. اين‌ همان دانستن ايمان با باور به همين دليل مخدوش است، چون ممكن است كسي باور داشته باشد كه p و با اين حال صدقِ p را آزارنده بيابد مثل يك بيمار سرطاني كه باور دارد به زودي خواهد مرد. ديگر كاركردِ جنبه كنشي اين است كه موجب مي‌شود ايمان هم بر شخصيتمان و هم بر رفتارمان تاثير بگذارد. هر چه باشد، كسب ايمان قرار است تاثيري تحول‌بخش بر زندگي فرد داشته باشد.

جنبه شناختي ايمان

حال به سراغ جنبه شناختي ايمان برويم كه از قديم با باور يكي گرفته مي‌شد. اما بسياري از فيلسوفان استدلال كرده‌اند كه مفهوم «باور» براي توصيف لايه‌هاي مختلف حيات شناختي ما كافي نيست و براي فهم رفتار شناختي انسان‌ها بايد به گرايش‌هاي ديگري غير از باور هم متوسل شويم. به نظر برخي از فيلسوفان، اين نكته در قلمرو دين دوچندان حقيقت دارد، جايي كه ظاهرا واژه «باور» از به تصوير كشيدنِ انواع تعهداتي كه افراد مذهبي «در اين زمانه سكولار، علم‌زده و به لحاظ فكري آشفته در خود مي‌يابند، قاصر است. براي مثال، ويليام آلستون استدلال كرده است كه گرايشي مثل «پذيرش» براي چنين اهدافي مناسب‌تر است. جاناتان كوهن در كتاب جستاري در باب باور و پذيرش بررسي عميقي از تمايز ميان باور و پذيرش به دست داده است. مثلا «باور به اينكه p» را يك نوع استعداد
(disposition) مي‌داند به گونه‌اي كه شخص، هنگام بررسي اينكه آيا p، معمولا (با درجه از اطمينان) احساس مي‌كند چنين است كه p. به‌علاوه، اگر فرد باور داشته باشد كه p، آنگاه تمايل خواهد داشت كه از p به عنوان مقدمه‌اي در استدلال نظري و عملي استفاده كند. از اين مهم‌تر، باور را استعدادي غيرارادي مي‌داند كه با صدق محتوايش رابطه تقوم دارد.

تفاوت باور با پذيرش

به نظر كوهن، «پذيرش» نيز گرايش مثبتي به سمت يك گزاره است. پذيرش اينكه p يعني «قبول كردن» و اتخاذ اين خط‌مشي كه p در زمره مقدماتِ «تصميم‌گيري براي نحوه عمل يا تفكر در حيطه خاصي قرار دارد. اما پذيرش دست‌كم از دو جنبه مهم با باور فرق دارد. پذيرفتنِ اينكه p مشتمل نيست بر تمايل به اين احساس كه چنين است كه p در صورت طرح اين پرسش كه آيا p... به‌علاوه، دلايل پذيرش يك گزاره مي‌تواند شامل ملاحظات عملي هم باشد. براي نمونه، كوهن مثال وكيلي را مي‌زند كه باور دارد موكلش بي‌گناه نيست، اما هنگام دفاع از موكل در حضور هيات منصفه، مي‌پذيرد كه او بي‌گناه است. دست آخر اينكه پذيرش تحت كنترل ارادي مستقيم ما قرار دارد. هدفش منفعت است نه صدق [حقيقت] و از همين رو است كه مي‌توانيم چيزهايي را بپذيريم كه به كذبشان باور داريم. البته در برخي موارد هم فارغ از موقعيت معرفتي‌مان، نمي‌توانيم يك گزاره (p) را بپذيريم، مثل جايي كه اوضاع نفيا يا اثباتا چندان واضح نيست. در اين موارد، با توجه به فشار موقعيت، براي هدايت كنش‌هايمان، مي‌توانيم به گرايش‌هاي كمتر مثبت به سمت p متوسل شويم، مثل «فرض» (assumption) يا «فرضيه موقت»
(working hypothesis)‌. اساسا، برخي فيلسوفان مدعي شده‌اند همان دلايلي كه گرايش شناختي ضعيف‌تري مثل پذيرش را براي جنبه شناختي ايمان ضروري ساخته‌اند، يعني تعهدات متغير زندگي ديني معاصر، ما را به سمت گرايش‌هايي از اين هم ضعيف‌تر يا فراگيرتر سوق مي‌دهند مثل «اعتماد گزاره‌اي»، «اميد گزاره‌اي» يا «فرضِ بدون باور». براي مثال، هاواردـ‌اسنايدر به سود گرايش فرض (بدون باور) استدلال كرده است. به نظر او، ما چيزهايي را فرض مي‌گيريم كه نه به آنها باور داريم (بي‌باوري) و نه آنها را مي‌پذيريم (نفي)‌. «فرض اينكه p» همچنان نمونه‌اي از يك گرايش شناختي مثبت است، زيرا با بي‌باوري به اينكه p ناسازگار است. با خود باور و پذيرش هم فرق دارد، چون برخلاف اين دو گرايش، وقتي فرض مي‌كنيم كه p، هنگام بررسي اينكه آيا p، تمايلي نداريم به اينكه بپذيريم يا احساس كنيم كه p برقرار است. با چنين فهمي، به نظر مي‌رسد انبوهي از گرايش‌هاي شناختي‌اي پيش رويمان قرار داشته باشند كه همگي با جنبه شناختي ايمان تناظر دارند. اما اين قبيل حالات لزوما با هم در تضاد نيستند. به هر حال، ايمان درجاتي دارد. معتقدان معمولي ايمان دارند و عرفايي كه گرايش شناختي‌شان قاعدتا مشتمل بر چيزي مثل باور يا معرفت تمام‌عيار است هم ايمان دارند. مي‌توانيم به تحليل مذكور از «ايمان» اين‌طور فكر كنيم. ادامه اين مقاله را مي‌توانيد در شماره‌هاي آتي صفحه «دين و فلسفه» روزنامه اعتماد دنبال كنيد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون