هفته گذشته يك دانشآموز دختر ديگر در دبيرستان خودكشي كرده است
اشكهايي كه ديده نشد
جان دانشآموزان اولويت چندم آموزش و پرورش است؟
فاطمه كريمخان
دوشنبه اندكي بعد از ساعت سه بعد از ظهر دختر نوجواني خودش را از تراس مدرسه به پايين پرت ميكند. اين افتتاحيه يك داستان جنايي نيست. روز دوشنبه اول ارديبهشتماه، اندكي بعد از ساعت سه بعد از ظهر دختر نوجواني در يكي از دبيرستانهاي پرند به قصد خودكشي از تراسي كه تخمين زده ميشود حدود هفت متر ارتفاع داشته باشد به پايين پريده است و صورتش با آسفالت كف حياط مدرسه يكي شده است. اين حادثه در حالي رخ داده است كه اغلب سي و پنج دانشآموز كلاس هشت- چهار مدرسه در حياط نگران و آشفته به تراس خيره بودند و خطاب به همكلاسيشان فرياد ميزنند « تو رو خدا نپر».
يك روز قبل، روز شنبه سي و يكم ارديبهشت، اوضاع مدرسه « ه» در شهر پرند عادي نبوده است. اقلا نه براي دانشآموزان كلاس هشت چهار مدرسه كه يك دانشآموز تازه به جمعيت سي و چهار نفره آنها اضافه شده است. آن هم نه يك دانشآموز مثل ديگران، بلكه دانشآموزي كه ميگويند « خيلي كسي از او خوشش نميآمد».
«س»، در مدرسه دانشآموز ممتازي نبوده است. بچهها ميگويند مشكلات خانوادگي داشته است. پدر و مادرش با هم اختلاف دارند و پدرش با خانواده زندگي نميكند. گفته ميشود كه او و مادر و برادرش با هم زندگي ميكنند. مشكلاتش در مدرسه هم زياد بوده است. بچهها ميگويند كه او زياد دعوا ميكرده و درسش چندان خوب نبوده است. در شروع سال جديد و در حالي كه تنها سهماه به پايان سال تحصيلي باقي مانده است تصميم گرفته شده كه كلاس او را عوض كنند. با اين حال حاشيههاي اين دانشآموز كمتر نشده است. روز يكشنبه دو هفته بعد از برگشتن بچههاي مدرسه و همين طور تغيير كلاس، «س» در حياط مدرسه با گروهي از هم كلاسيهاي قديمياش دعوا ميكند. كسي نميداند كه دعوا بر سر چه چيزي بوده است. تمام آن چيزي كه بچهها ميدانند اين است كه حرفهاي بسيار بدي به «س» زده شده و حالش بسيار بد بوده است.
بچهها ميگويند او قبلا هم سابقه حال بد را داشته است. ظاهرا تنها چيزي كه در مدرسه او را آرام ميكرده اتاق مشاور مدرسه بوده كه « س» مرتب به آن رفت و آمد داشته است. از اينكه آيا « س» در روز دعوا با مشاور مدرسه حرف زده است يا نه بيخبريم. از اينكه بعد از دعواي روز يكشنبه و بعد از رفتن «س» به خانه چه اتفاقي افتاده است هم بيخبريم. تمام چيزي كه ميدانيم از ظهر روز دوشنبه شروع ميشود. يعني وقتي كه «س» به مدرسه برميگردد، اما حالش بسيار بد است. بچهها ميگويند او در تمام طول زنگ اول گريه ميكرده است. معلم كلاس به او اجازه داده است كه برود آبي به صورتش بزند و برگردد اما اين كار حالش را بهتر نكرده است. در زنگ تفريح، يكي از همكلاسيهاي تازه «س» سراغش رفته است و با هم به دفتر مشاور مدرسه رفتهاند. مشاور به « س» گفته است كه ميتواند بعد از پايان زنگ تفريح به اتاقش برود و با او در مورد ماجراي تازهاي كه پيش آمده صحبت كند. با اين وجود زنگ دوم، زنگ رياضي بوده است. «س» سر كلاس باز هم گريه ميكرده است و يكي از دوستان تازهاش كنار او نشسته است تا دلدارياش بدهد. اين جا اولينباري است كه «س» از ميلش به خودكشي حرف زده است.
دوست تازه به او گفته است كه اين حرف نالازم است. كه تنها بايد اندكي صبر كند و سر وقتش سراغ مشاور برود و حتما بعد از اينكه با او صحبت كند حالش بهتر خواهد شد. معلم رياضي البته از ديدن جو كلاس، دانشآموز گريان و دانشآموز ديگري كه تلاش ميكند او را آرام كند راضي نبوده است. او با پرخاش دانشآموزان را از هم جدا كرده و گفته است كه اجازه ترك كلاس را نميدهد. بچهها از معلم خواستهاند كه اجازه دهد «س» به دفتر مشاور برود اما معلم گفته است كه كسي نميتواند كلاس را ترك كند و چون شلوغي كلاس آرام نشده خودش به دفتر رفته و از دفتر خواسته است كه گروهي از دانشآموزان را احضار كند، از آنها تعهد بگيرد كه كلاس را به هم نميريزند و همين طور خواسته است كه يكي از دانشآموزان كه تا اين لحظه در حال دلداري دادن به «س» بوده از كلاس اخراج شود، و بعد هم كلاسش را تغيير دهند.
وقتي دانشآموزان با گردن كج به كلاس برگشتهاند، حال « س» هنوز بهتر نبوده. او قرارش با مشاور مدرسه را هم از دست داده است و حالا تمام كلاس نگران جابهجايي دوست «س» به كلاس ديگري هستند. قرار است به خاطر يك دانشآموز تازه، يكي از دوستان قديمي بچههاي كلاس جابهجا بشود و زور كسي هم به جايي نميرسد.
زنگ بعدي، زنگ ورزش است. در حالي كه همه بچهها به حياط رفتهاند تا معلم حضور غياب كند متوجه ميشوند كه «س» پايين نيامده است. دوستي كه تا الان نزديك «س» بود به اين خيال كه او هم با ديگران در حياط است به كلاس برنگشته است در حالي كه «س» خودش را به كلاس رسانده است و از فرصت خالي بودن كلاس استفاده كرده و از پنجره خودش را به تراس مدرسه رسانده است. «س» حالا بر لبه تراس نشسته است و ميخواهد خودش را به پايين پرت كند. بچهها وحشت زده او را تماشا ميكنند. بعضيها داد ميزنند و از او ميخواهند عقب برود. «س» ترسيده است و نميتواند از جايش تكان بخورد و در همان حال، معاون مدرسه به خيال اينكه ميتواند دختر نوجوان را از پشت بگيرد و به عقب بكشد خودش را به تراس ميرساند.
اوضاع آن طوري كه در ويدئوهاي مهار خودكشي توسط ماموران آموزشديده پليس و آتشنشاني مشاهده ميكنيم پيش نميرود. «س» با شنيدن صداي معاون مدرسه تعادلش را از دست ميدهد و از تراس به پايين سقوط ميكند. يك دختر پانزده ساله در روپوش مدرسه، از تراسي به ارتفاع يك و نيم- دو طبقه جلوي پاي هم كلاسيهايش به زمين ميخورد و بچهها در شوك ناشي از ديدن اين صحنه به لرزه ميافتند.
از اين جا به بعد همهچيز روي دور تند پيش ميرود. ناظم و معلم به سرعت سي و چهار نفر بچههاي كلاس هشت چهار را به طبقه بالا، به كلاس درس شان كه « س» خودش را از پنجره آن بيرون كشيده و به پايين پريده است هل ميدهند و در كلاس را ميبندند. آمبولانس وارد حياط مدرسه ميشود و دختر نوجوان را به همراه معاون مدرسه با خود به بيمارستان ميبرد. در كلاس ولي كسي از اين ماجرا خبر ندارد. بچهها در حالي كه ترسيده و مبهوت هستند در اتاقي با در بسته رها شدهاند. يك نفر دچار حمله اضطرابي ميشود و اسپري تنفسي، كمكي به بهتر شدن تنفسش نميكند. يكي ديگر دچار استفراغ ميشود و مدام بالا ميآورد. يك نفر از شدت فشار عصبي دچار خون دماغ شده است. برخي از بچهها بهشدت گريه ميكنند و دانشآموزي كه تا همين زنگ پيش كنار «س» نشسته بود مدام خودش را سرزنش ميكند و به همه ميگويد «تقصير من بود»، «اگر من تنهايش نگذاشته بودم اين كار را نميكرد»، «تقصير من بود».
سر و صداي كلاس زياد است، معلم كلاس كناري كه زنگ قبل بالاي سر همين بچهها بوده خودش را به كلاس ميرساند و از آنها ميخواهد كه ساكت شوند. بچهها ميگويند اظهارات معلم كاملا خالي از همدلي بوده است. او دانشآموزي كه اقدام به خودكشي كرده را متهم كرده و از بچههاي ترس خورده خواسته است كه سكوت كنند تا او بتواند در كلاس ديگري كه در آن بوده درسش را ادامه دهد. بچهها تا زماني كه زنگ مدرسه بخورد به همان حال و در همان كلاس رها شدهاند.
بعد از اينكه زنگ مدرسه خورده است، بچههاي كلاس، به خصوص دوستان «س» و آنها كه به صحنه سقوط او از تراس از همه نزديكتر بودهاند، گيج و منگ خودشان را به خانههايشان ميرسانند. برخي آنقدر شوكه بودند كه حتي كيف و وسايلشان را هم با خود با خانه نبردهاند. از اينجا به بعد پاي اولياي بچهها به مساله باز ميشود.
يكي از اوليا كه نميخواهد نامش فاش شود، ميگويد: «بچهام وقتي به خانه رسيد براي من تعريف كرد كه چي شده است. تمام چيزي كه ما ميدانستيم اين بود كه يك بچه خودش را از تراس به پايين پرت كرده است و بعد بچهها را در كلاس حبس كردهاند و وقتي زنگ خورده است آنها را رها كردهاند كه به خانه بيايند. بچه من وقتي به خانه رسيد حالش بسيار بد بود. كاري از دست ما بر نميآمد. فكر كرديم كه شايد چند ساعتي بگذرد و حالش بهتر شود اما اين طور نشد. در نهايت او را با قرص آرامبخش و خوابآور خواب كرديم.»
اوضاع در خانههاي ديگر از اين هم بدتر بوده است، يكي ديگر از اوليا ميگويد: « بچه من كيف و كتابش را جا گذاشته بود. تازه وقتي رسيد جلوي در خانه متوجه شد كه هيچ چيز همراهش نيست. با يكي از همكلاسيهايش به خانه همسايه رفت و از آنجا به ما زنگ زد. از وقتي كه از مدرسه رسيد تنها گريه ميكرد. همكلاسيهايش گشته بودند و پرسان پرسان خانه ما را پيدا كرده بودند تا كيفش را برايش به خانه بياورند. ولي حال بچهها اينقدر بد بود كه كسي به كيف فكر نميكرد. »
اين بچه، همان نوجواني است كه «س» موقع پريدن از تراس درست جلوي پاي او فرود آمد. دانشآموز ميگويد « من آن صدا را و آن شكل در هم رفتن «س» را هرگز فراموش نخواهم كرد».
مدرسه، بچهها و اولياي آنها را در تاريكي نگه داشته است و ترس اينكه «س» در پي سقوط واقعا مرده باشد باعث شده است هيچ راهي براي آرام كردن بچهها وجود نداشته باشد، يكي از اوليا ميگويد: « بچه آنقدر گريه ميكرد كه ما هيچ راهي به ذهنمان نرسيد غير از اينكه با او راه بيفتيم برويم بيمارستانهاي اطراف را بگرديم و ببينم «س» را كجا بردهاند، و چه بلايي سرش آمده است و آيا زنده است يا مرده.»
بالاخره ساعت حوالي 9 شب، والدين يكي از بچهها بيمارستاني كه «س» به آن جا برده شده است را پيدا ميكنند. به آنها اجازه نميدهند كه «س» را ببيند اما ميفهمند كه «س» زنده است. با يك پاي شكسته، دست آسيب ديده، صورت و گردن بهشدت مجروح، چهار پنج دندان شكسته، فك شكسته و بريدگيها و زخمهاي عميق ديگر. بچهها به هم ديگر اطلاع ميدهند كه «س» زنده است. ولي چيزي از شوك اوليه كم نميشود.
روز سهشنبه اوضاع كلاس هشت چهار هنوز بحراني است. بچهها بدون كيف و كتاب به مدرسه آمدهاند. اعلامي مبني بر اينكه نميتوانند در چنين شرايطي تظاهر كنند كه هيچ اتفاقي رخ نداده است. از اداره كل آموزش و پرورش پرند چهار مشاور به مدرسه فرستاده شدهاند. دو نفر نيروي حراست وزارت آموزش و پرورش هم به مدرسه آمدهاند تا تحقيق كنند كه در مدرسه چه اتفاقي افتاده است. آنچه كه در روز سهشنبه روشن ميشود اين است كه ظاهرا مدير مدرسه در زمان وقوع حادثه در مدرسه حضور نداشته است؛ اما اين چيزي نيست كه براي بچهها مهم باشد.
يكي از بچهها ميگويد: « مشاوراني كه به مدرسه آمده بودند براي ما سخنراني كردند. آنها به ما گفتند كه بايد ياد بگيريم خشم خودمان را كنترل كنيم و رفتارهاي هيجاني انجام ندهيم. آنها نيامده بودند با ما حرف بزنند، بلكه بيشتر آمده بودند تا خودشان براي ما صحبت كنند. چند تا از ما كه حالمان خيلي بد بود از جلسه بيرون آمديم و به سخنراني آنها گوش نكرديم.»
آن كساني كه آمده بودند تا به حرف بچهها گوش كنند و بفهمند كه در مدرسه چه اتفاقي افتاده است، از حراست وزارت آموزش و پرورش بودهاند. آنها چند نفر از بچهها را كه به «س» نزديكتر بودند صدا كردهاند و از آنها خواستهاند كه توضيح دهند در روز دوشنبه در مدرسه چه اتفاقي افتاده است. بعد از آنها خواستهاند حوادثي كه در آن روز رخ داده است را بنويسند و شمارهاي به آنها دادهاند تا اگر لازم شد با حراست تماس بگيرند.
روز چهارشنبه مدير و كادر مدرسه تلاش كردهاند تا همهچيز را به حالت عادي برگردانند. كلاس درس به روال قبلي برگزار شده است و آنها به بچهها گفتهاند امتحانات ميان ترم كه قرار بود از شنبه آغاز شود سر جاي خودش ميماند. از بچهها خواسته شده است كه همهچيز را فراموش كنند و در مورد ماجرا صحبت نكنند. بعضي از دانشآموزان ميگويند « س» در روز چهارشنبه هنوز در بيمارستان بوده است، بعضي ميگويند نميدانند «س» در بيمارستان است يا مرخص شده است. بعضي ديگر ميگويند چون خانواده «س» توان پرداخت شبي دو ميليون تومان هزينه بستري در بيمارستان را نداشتهاند او را به خانه آوردهاند. يكي از دانشآموزان كه از ديگران به «س» نزديكتر بوده است و بعد از حادثه در چت اينستاگرام با او صحبت كرده ميگويد «س» تا روز پنجشنبه در بيمارستان بوده است. زخم دستش را بخيه كردهاند و پاي شكستهاش را جا انداختهاند و دو هفته ديگر بايد فك شكستهاش را جراحي كنند. رد خون روي آسفالت كف مدرسه شسته شده است. دستگيره تمام پنجرههاي مدرسه را در آوردهاند و پنجرهها را با سيم بستهاند تا كس ديگري نتواند پنجرهها را باز كند. شايعاتي در بين دانشآموزان وجود دارد كه به «س» گفتهاند از مدرسه اخراجش خواهند كرد هر چند برخي از همكلاسيهايش ميگويند او بايد روز شنبه براي امتحانات ميان ترم به مدرسه بيايد. خودكشي دانشآموزان در نتيجه فشارهاي كادر مدرسه خبر تازهاي نيست. تنها در سال گذشته، دو خبر خودكشي دو دانشآموز ديگر، آيناز كريمي و آرزو خاوري كه هر دو هم سن و سال «س» بودند در رسانهها منتشر شده است. با در نظر گرفتن محافظهكاري بيمارگونه در مورد انتشار اخبار خودكشي بهطور كلي، و انتشار اخبار خودكشي دانشآموزان بهطور خاص، نميتوان با قطعيت گفت كه خودكشي در نتيجه فشارهاي محيط آموزشي به همين سه پرونده محدود بوده است. آنچه در هر سه خودكشي اخير، خودكشي «س» كه منجر به جراحتهاي جدي براي او شده است، و خودكشي آيناز و آرزو كه منجر به مرگ شده است قابل مطالعه است، مساله دخالت كادر مدرسه با دانشآموزان دچار بحران است. در پرونده «س» دخالت نا به جاي فردي كه صلاحيت دخالت در يك صحنه تهديد به خودكشي را نداشته است منجر به حادثه شده است در حالي كه چه بسا اگر ماموران آموزش ديده پليس، آتشنشاني يا اورژانس در صحنه حاضر ميشدند ميتوانستند دختر نوجوان را بدون اينكه آسيبي به خودش برساند از ارتفاع پايين بياورند و به جايي امن منتقل كنند.
هم در پرونده آرزو و هم در پرونده آيناز، آموزش و پرورش با صدور بيانيههايي گفت كه « جان دانشآموزان مهم است» و اين طور نيست كه نظم مدرسه در شرايط بحراني نسبت به جان و سلامتي دانشآموزان در اولويت قرار داشته باشد. در چندين مرحله از روز يكشنبه تا ساعت سه بعد از ظهر روز دوشنبه، كادر مدرسه ميتوانستند با رسيدگي به شرايط روحي به هم ريخته دانشآموزي كه با فرياد بلند كمك طلب ميكند از بحراني شدن اوضاع جلوگيري كنند. اندكي همدلي و ارجاع دانشآموزي كه بيوقفه گريه ميكند به كادر مشاوره مدرسه كه اتفاقا از شرايط روحي دانشآموز آسيب ديده مطلع است ميتوانست جلوي اقدام به خودكشي «س» را بگيرد. عدم دخالت افراد بيصلاحيت در تهديد به خودكشي و دعوت از نيروهاي آموزش ديده براي حل بحران، هر چند ميتوانست «نظم مدرسه» را به هم بزند اما احتمالا نتيجهاي غير از سقوط يك دانشآموز جلوي پاي سي و چهار دانشآموز ديگر به همراه ميآورد. بعد از وقوع حادثه، زنداني نكردن دانشآموزان در كلاسي كه همين چند دقيقه پيش يكي از همكلاسيهايشان تلاش كرده است با خروج از پنجره آن جان خودش را بگيرد ميتوانست منجر به كاهش تبعات شهادت بر خودكشي يك همكلاسي شود. تماس با اولياي دانشآموزان براي اينكه به مدرسه بيايند و بچهها را خودشان به خانه ببرند، به جاي اينكه بچهها را بعد از زنگ آخر به حال خودشان رها كنند تا افتان و خيزان به خانههايشان برسند كار بسيار منطقيتري بود؛ اما يك بار ديگر آن چيزي كه در اين جا در اولويت قرار گرفته است «نظم مدرسه» بوده است نه سلامت روح و روان دانشآموزان. حالا به نظر ميرسد كه ميتوان گفت ظاهرا جان و سلامت دانشآموزان براي وزارت آموزش و پرورش آنچنان واجد اهميت نيست كه عليرغم بروز فاجعهاي مانند خودكشي آيناز كريمي و عليرغم بروز ماجراي خودكشي معصومانه آرزو خاوري، بدون اينكه ضرورتي بر آموزش ضربتي كادر مديران مدارس براي خودداري از وارد كردن فشار بيجا به دانشآموزان و مديريت كردن بحرانهايي مانند تهديد يا اقدام به خودكشي انجام دهند، تنها مترصد فرصتي هستند تا در پاسخ به گزارشهاي مطبوعاتي در مورد خودكشي دانشآموزان «جوابيه» ارسال كنند.
توضيح: مدارك و اسامي دانشآموزان و اوليايي كه با «اعتماد» صحبت كردهاند، در كنار اسم مدرسه و ساير اطلاعات ضروري در مورد اين گزارش نزد اعتماد محفوظ است. براي جلوگيري از بروز فشار رواني بيشتر به دانشآموزان و اولياي آنها، از ذكر اسامي خودداري شده است.
براي تكميل اين گزارش با حراست آموزش و پرورش كه مشغول تحقيق در مورد حادثه بود تماس گرفته شد كه از پاسخگويي خودداري كردند.