نخستين جلسه دادگاه رسيدگي به قتل علي چراغي برگزار شد
شهرداري خانه 400 ميليوني ميدهد تا رضايت بگيرد
اعتماد| پس از يكسال از كشته شدن علي چراغي به دست چهار نفر از عوامل پيمانكاري شهرداري تهران، صبح ديروز نخستين جلسه رسيدگي به پرونده متهمان حادثه در شعبه دوم دادگاه كيفري استان تهران برگزار شد.
ساعت 10:30 صبح ديروز، ابوالفضل چراغي، پسر 15 ساله مقتول كه روز حادثه شاهد كشته شدن پدرش بود با مادر و پدربزرگش در جلسه حاضر شد. قاتل نيز همراه مامور زندان وارد جلسه شد تا رسيدگي به پرونده با رياست قاضي عزيزمحمدي آغاز شود. در ابتداي جلسه دادگاه، نماينده دادستان كيفرخواست را قرائت كرد. در آن آمده بود كه ساعت 10:30 صبح 16 مرداد 93 علي چراغي 41 ساله همراه پسر 14 ساله خود ابوالفضل سوار بر يك دستگاه وانت پيكان سفيد مشغول جمعآوري پسماندهاي زباله در خيابان ايزدي پناه تهرانپارس بودكه با اعتراض چهار نفر از عوامل پيمانكاري شهرداري تهران مبني بر نداشتن مجوز شهرداري براي جمعآوري زباله روبهرو شد.
آنها «جمعآوري زباله بدون مجوز شهرداري» را غيرقانوني اعلام كردند و از مرحوم چراغي خواستند تا براي تهيه مجوز همراه آنها به شهرداري بيايد اما مقتول مخالفت كرد و به اين ترتيب درگيري لفظي بين آنها به نزاعي دستهجمعي منجر شد. با شدت گرفتن درگيري، سه نفر از عوامل پيمانكاري، مقتول را مورد ضرب و شتم قرار دادند و سرانجام، محمد، متهم رديف اول پرونده ضربهاي به صورت مقتول وارد و او را نقش بر زمين كرد. مقتول كه با سر به زمين خورده بود بيهوش شد و چهار متهم نيز پا به فرار گذاشتند. مقتول كه از ناحيه سر دچار خونريزي شده بود توسط اورژانس به بيمارستان منتقل شد اما پس از هفت روز در تاريخ 23 مردادماه به دليل «ضربه مغزي ناشي از اصابت جسم سخت» جان خود را از دست داد. با تشكيل پروندهاي در اين خصوص، پليس وارد عمل شد و هر چهار متهم را در تاريخ 29 مردادماه دستگير كرد.
آنها در بازجويي به ايجاد ضرب و جرح و قتل اعتراف كردهاند.»پس از قرائت كيفرخواست، پدر مقتول به جايگاه احضار شد. او در همهمه اعضاي خانوادهاش، با زبان تركي از قضات دادگاه، قصاص متهم را درخواست كرد و به اين ترتيب نوبت به قاتل رسيد. صداي كشيده شدن زنجير پاي او در فضاي دادگاه پيچيد. محمد 31ساله متهم است كه با وارد كردن ضربه مشت به صورت مقتول، باعث مرگ او شده است. او در همان ابتدا، ضرب و شتم مقتول پيش از وقوع قتل را انكار كرد و درباره روز حادثه گفت: «آن روز مرحوم چراغي همراه پسرش با يك خودروي وانت مشغول جمعآوري زبالهها بودند. وقتي به آنها رسيديم، حسين و احمد – دو متهم ديگر پرونده – از ماشين پياده شدند و از او خواستند كه مجوز جمعآوري زبالهاش را نشان دهد اما او مجوزي نداشت. قرار شد دنبال ماشين ما به شهرداري بيايد تا براي گرفتن مجوز تعهد بدهد اما او در مسير با يك فاصلهاي نگه داشت و گفت ميخواهد به 110 زنگ بزند. از همان جا درگيري شروع شد. آمدم دستش را بگيرم كه چند ضربه به من زد. لباسم را كاملا پاره كرده بود. من هم با دست ضربهاي به گردنش زدم كه افتاد زمين و بيهوش شد. فكر كردم دارد فيلم بازي ميكند. مردم جمع شده بودند. ترسيده بوديم. همان جا يك بطري آب رويش ريختيم اما چون تكان نخورد سريع سوار ماشين شديم و چهارنفري فرار كرديم.»حرفهاي متهم اعتراض ابوالفضل را در پي داشت. او يكي از چهار فرزند مقتول است.ابوالفضل گفت روز حادثه سه نفر از متهمان پدرش را بهشدت كتك زدهاند. شاهدان عيني حادثه نيز ديده بودند كه متهمان قبل از وقوع قتل او را مورد ضرب و شتم شديد قرار داده بودند. با دستور قاضي عزيزمحمدي، يكي از شاهدان وارد جلسه شد.
او درباره روز حادثه گفت: «طرفهاي ساعت 10:30 صبح بود كه صداي درگيري را از بيرون شنيدم. هرلحظه فريادها بلندتر ميشد. وقتي از مغازه بيرون رفتم ديدم يك مزدا و يك وانت با فاصله از هم پارك شدهاند و سه نفر سر يك نفر ريختهاند و او را كتك ميزنند. يك بچه هم مدام فرياد ميزد كه «بابايم را نزنيد» اما آنها داشتند آن يك نفر را حسابي ميزدند. راننده ماشين مزدا هم از دور نگاه ميكرد. مردم همه جمع شده بودند. وقتي كمي از هم جدا شدند مقتول تلفنش را از پسرش گرفت تا به جايي زنگ بزند. پشتش به متهمان بود. در اين لحظه متهم – با دست قاتل را نشان داد – به سمت ماشينش رفت و با صندلي راننده ور رفت. در دستش يك چيزي بود اما نميدانم چه چيزي. او به آرامي به سمت مقتول رفت و از پشت ضربهاي به سرش زد. مقتول هم زمين افتاد و ديگر بيدار نشد. هيچكسي جلو نميآمد تا جدايشان كند. بعد از بيهوش شدن مضروب، چهارنفري با عجله سوار ماشينشان شدند و فرار كردند. ما به اورژانس زنگ زديم كه بعد از يك ربع آمدند.»
لحظهاي سكوت بر جلسه حاكم شد. متهم درحاليكه زمين را نگاه ميكرد بار ديگر ضرب و شتم مقتول قبل از وقوع قتل را انكار كرد تا نوبت به سه متهم ديگر پرونده برسد. آنها كه پيش از اين با قرار وثيقه آزاد شده بودند با لباس شخصي در جلسه حاضر شدند. يكي از آنها در روز درگيري راننده مزدا بود. او اتهام ايراد ضرب و جرح منجر به قتل را انكار كرد. دو متهم ديگر پرونده نيز ضرب و شتم مقتول را انكار كردند. اين در حالي بود كه هنوز بعد از گذشت يكسال از وقوع قتل، چهره متهمان قوي هيكل، در چشم پسر مقتول تازگي داشت.
او بار ديگر به زبان آمد و با لهجهاي تركي گفت: «آقاي قاضي، اينها – با دست متهمان را نشان داد – آن روز سه نفري روي پدرم ريختند و او را زدند. وقتي من داد ميزدم كه بابايم را نزنيد، آنها نشنيدند و فكر كردند من غريبهام، مرا هل ميدادند تا دخالت نكنم.»با ثبت اظهارات متهمان نوبت به وكيل آنها رسيد. او قتل را شبه عمد دانست و از خانواده مقتول تقاضاي گذشت كرد. به گفته وكيل متهمان، شهرداري حاضر است تا در ازاي ديه، خانهاي 400 ميليون توماني را به نام فرزندان مقتول كند اما قصاص قاتل لحظهاي از زبان خانواده مقتول نميافتاد. آنها ميگفتند، پسرشان بيگناه كشته شده است. قضات دادگاه به زودي حكم متهمان را صادر ميكنند.
پسر مقتول: رضايت نميدهيم
قتل از چند تكه زباله شروع شد. ابوالفضل 15 ساله با چشمان خود ديد كه چهار نفر از عوامل پيمانكاري شهرداري تهران با پدرش درگير شدند و يكي از آنها با وارد كردن ضربهاي سنگين او را به قتل رساند. در دادگاه، براي او اهميتي نداشت كه ضاربان پدرش، چند برابر جثه او بودند. اكنون يكسال از آن روز ميگذرد. ابوالفضل يك چرخ دستي خريده و جلوي كوچه پدربزرگش، بساط ميوهفروشي راه انداخته است. او درباره روز حادثه به «اعتماد» ميگويد: «آن روز نخستين بار بود كه به خيابان ايزديپناه رفته بوديم. داشتيم زبالهها را جمع ميكرديم كه آنها – متهمان پرونده – با يك خودروي مزداي دو كابين به ما نزديك شدند و متوقفمان كردند. پدرم پياده شد و به من گفت در ماشين بمانم. آنها از پدرم كارت – مجوز – خواستند كه پدرم گفت ندارد. بحثشان شد. يكي از آنها سوار ماشين ما شد و گفت بايد به شهرداري برويم تا پدرم تعهد بدهد كه ديگر بدون مجوز زبالهها را جمع نكند. پدرم اول قبول كرد اما در راه منصرف شد و زد بغل. آنها كمي جلوتر ايستادند و از ماشين پياده شدند. پدرم گفت بگذاريد من به 110 زنگ بزنم ببينم حرف حسابتان چيست، اما گوشياش شارژ نداشت. يكهو دعوا شد. سه نفري ريختند سر پدرم. ميزدند. اهالي محل همه جمع شده بودند. آمدم پايين گفتم نزنيد اما گوش نميدادند. لباس قاتل كاملا پاره شده بود. او رفت سمت ماشينش. فكر كرديم ميخواهد لباسش را عوض كند. پدرم پشتش را به آنها كرد و به من گفت گوشيات را بده زنگ بزنم 110. پدرم داشت شماره پليس را ميگرفت. من ديدم قاتل با صندلي راننده ور رفت و يك چيزي برداشت. پنجه بوكس بود. به پدرم نزديك شد تا پدرم گفت «الو 110» يكهو قاتل با پنجه بوكس به سرش زد. او افتاد زمين. بيهوش شد. آنها فرار كردند و ما هم پدرم را به بيمارستان برديم كه هفت روز بعد فوت كرد.» ابوالفضل دو خواهر 18 و سه ساله و يك برادر 13 ساله دارد. مادرشان در دادگاه ميگفت آنها هر روز از پدرشان حرف ميزنند.