يادداشتي درباره نمايش گاوميش
گاوميش، دشمن نيست
محسن عظيمي/ گاوميش، تئاتر است. تئاتري ساده، بيپرده، بيادعا كه دور از هياهوي ستارهبازان و مدعيان تئاتر در سالن استاد مشايخي اجرا ميشود. نه از ستارههاي سينما نه از سيما و نه از صدا از هيچكدام كمك نميگيرد تا محتوا را فداي ستارهها كند. گروهي جوان كه با استفاده از متني قابل لمس و ساده سعي دارند از ناگفتههاي جنگ بگويند... ناگفتههايي كه اشاره دارند به نگاه انساندوستانه آدمهاي درگير جنگ... از خون و خونريزي جنگ نميگويند از حس انساني انسانهايي ساده ميگويند. نمايشنامه ساختاري مناسب دارد؛ ديالوگها در عين سادگي عمق دارند و همهچيز باورپذير است و اين خبر از درامنويسي جوان و بيادعا ميدهد كه با شناخت و درك موقعيت جنگ، اثرش را نوشته است. در اجرا نياز همهچيز در راستاي سادگي نمايشنامه پيش ميرود؛ طراحي صحنه، كارگرداني و بازيها در يك اثر واقعگرا به دور از افههاي تئاتري و تقليدشده از نمونههاي غربي و شرقي! كارگردان اما در بسياري از بخشهاي نمايش از ديالوگهايي كه بيپروا ناگفتههاي جنگ را ميگويند خيلي سريع ميگذرد؛ مثل مبارزه مادر يكي از سربازان در قصرشيرين يا پدر سربازي كه مجبور است با سيگارفروشي خرج خانواده را تامين كند و اينها نكات اصلي نمايشنامهاي هستند كه قرار نيست شعار بدهد و ميخواهد واقعيت عريان جنگ را بازگو كند بدون پوشاندنش با لباس تعصب و يكطرفهبهقاضي رفتن؛ واقعيتي عريان و بيطرف كه تماشاگر را به فكر فرو واميدارد كه در هر جنگي خشك وتر باهم ميسوزند و ممكن است گاوميش بيگناهي كه جان پيرزني به او بند است نابود شود. گاوميش درامي است با زيرلايههايي مناسب يك درام چندوجهي كه كارگردان سعي كرده روي آنها تاكيد كند اما تاكيد بيش از حد روي كمدي كمي كارش را دشوار كرده كه شايد اين موضوع هم به عمد بوده باشد. البته اين كمدي در بستر تراژيكي كه نمايشنامه دارد در لحظاتي گروتسك ايجاد ميكند؛ تماشاگر ميماند وامانده بين خنده و گريه!بازيگران با بازي روان و يكدست ارتباطشان را با مخاطب حفظ ميكنند اما گاهي در هيات يك تيپ كليشهاي... مثلا يكي از بازيها تداعيگر بازي «آقاي قاطبه» هست؛ تيپي كه نوذر آذري در دهه 50 ميسازد اما در كل بازيها در عين كليشه بودن جذاب و قابلباورند. در كل گاوميش اثري ديدني است كه ميتواند حس نوستالژيك آدمهايي كه به نوعي درگير جنگ بودهاند را بيدار كند و جنگ را به چالش بكشد و به جاي تاكيد روي تقدسش و... ازآسيبهايش بگويد؛ با نگاهي بيطرفانه، كلمه دشمن را تشريح كند كه دشمن واقعي ما واقعا كيست در يك آتشبازي واقعي كه هر دو طرف به يكديگر دشمن ميگويند و بيخبرند از اينكه دشمن واقعي در ذهن ما است وقتي يادمان ميرود ما قرار بوده انسان باشيم نه مشتي تن بيتفكر كه به جان هم افتادهايم براي اثبات هيچ و همين و ديگر هيچ.
اين اثر نوشته رحيم رشيديتبار و به كارگرداني زهره پرتوي است كه در تماشاخانه استاد مشايخي روي صحنه رفته است.