آدم باحال
سروش صحت
شش، هفت روز پيش سوار تاكسي خطي نزديك خانهمان شدم، وقتي به مقصد رسيدم و ميخواستم پياده شوم ديدم كيف پولم را برنداشتم. به راننده گفتم: «من يادم رفته كيفم را بردارم، پول همراهم نيست... چي كار كنم؟» راننده گفت: «فداي سرت... دفعه بعد اگه همو ديديم حساب ميكنيم.» دو روز پيش دوباره سوار همان تاكسي شدم و عجيبترين اتفاق زندگيام افتاد، باز هم كيفم را برنداشته بودم. به راننده گفتم: «شايد باورتون نشه ولي من دوباره حواسم نبوده كيفم را جا گذاشتم.» راننده گفت: «فداي سرت»، گفتم: «خيلي بد شد»، راننده گفت: «نه، پيش مياد»، به راننده گفتم: «شما چه آدم باحالي هستيد،» راننده خنديد و گفت: «آره خيلي... ولي تو از كجا فهميدي؟»، گفتم: «من اگه يه نفر يه اشتباهي بكنه ممكنه دفعه اول ببخشمش اما اگه دوباره همون اشتباه را بكنه ديگه نميبخشمش»، راننده گفت: «اشتباه رو بايد بيخيال شد... بيخيال اشتباه بقيه شو تا بقيه هم بيخيال اشتباههاي تو بشن.» به راننده نگاه كردم كه داشت تاكسياش را ميراند و اصلا فكر نميكرد حرف مهمي زده يا كار مهمي كرده است...