• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3339 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۱۹ شهريور

نگرش سياسي آيت‌الله طالقاني در گفت‌وگو با محمدمهدي جعفري

آيت‌الله طالقاني انزوا طلب نبود

از طرف عده‌اي طرد شد اما او فعالانه در صحنه بود

محسن آزموده / نگرش سياسي آيت‌الله سيد محمود طالقاني بي‌ترديد ربط وثيقي به مشروطه ايراني دارد چرا كه تنها با انقلاب مشروطيت است كه نظام انديشه سياسي قدمايي با چالشي نو مواجه شد و كوشيد صورت‌بندي نويني از خود ارايه دهد؛ تلاشي كه نگارش تنبيه‌الامه و تنزيه‌المله علامه محمد حسين ناييني
(1315- 1239) يكي از دستاوردهاي آن است. بي‌دليل نيست كه محمود طالقاني به مثابه نوانديشي برآمده از دل سنت در ميانه فعاليت عملي در عرصه نظر به اثر ناييني رجوع مي‌كند و آن را شرح مي‌دهد. به همين دليل است كه در بررسي نگرش سياسي آيت‌الله طالقاني با سيد محمدمهدي جعفري از مشروطه آغاز كرديم و در ادامه ساير دقايق حيات سياسي او را به اجمال مورد بازنگري قرار داديم. دكتر جعفري، قرآن‌پژوه، محقق، فعال سياسي دوران پهلوي و استاد بازنشسته دانشگاه شيراز سال‌ها شاگرد آيت‌ الله طالقاني بوده و در كنار او زندان رژيم پيشين را تجربه كرده و از نزديك با منش و روش او آشنا بوده است.

 

با تبارشناسي آثار و گفتار و رفتار سياسي آيت‌الله طالقاني مي‌توان او را به آن دسته از علمايي منسوب كرد كه در سرآغاز تاريخ ايران مدرن، طريق مشروطه‌خواهي برگزيدند. اگر با اين ارزيابي موافق هستيد لطفا درباره نحوه مواجهه طبقه علما و روحانيون با نهضت مشروطيت توضيح دهيد.

از آغاز فكر مشروطه از غرب به ايران رسيد و بيشتر مناديان مشروطه نيز دانشمندان تحصيلكرده غرب بودند كه مي‌خواستند تحت تاثير سيستم‌هاي دموكراسي در غرب، نظام مشروطه را در ايران به اجرا در بياورند. وقتي اين فكر در ميان عموم منتشر شد، علما دو دسته شدند و در برابر آن موضع گرفتند. يك دسته به طور كلي با مشروطه مخالفت كردند و مشروطه و به طور كلي مجلس و شور كردن و... را خلاف اصول اسلام دانستند. دليل اين نگرش نزد ايشان را بايد از خودشان پرسيد اما گروهي ديگر به شكل نقادي به مشروطه نگاه كردند، يعني نه آن دموكراسي و آزادي ليبرالي كه در غرب حاكم بود را قبول داشتند و نه استبداد مطلقه و ديكتاتوري كه در شرق حاكم بود را اسلامي مي‌دانستند كه بلكه مشروطه و مجلس شوراي ملي را وسيله‌اي براي مهار كردن آن استبداد مطلقه و حكومت مطلقه مي‌دانستند و مفري براي رسيدن به يك وضعيت بينابيني را مي‌جستند. البته اين فكر دست به دست شد و تحول پيدا كرد تا اينكه مرحوم علامه ناييني كه از مجتهدان نامدار نجف و اهل اصول بود، تئوري اين طرز تفكر را در كتاب تنبيه‌الامه و تنزيه‌المله در اساس اصول مشروطيت نوشت. او در اين كتاب به صورت صريح بيان مي‌كند كه حكومت مطلقه همان حكومت طاغوت است كه اسلام در مقابل آن ايستاده و بنابراين بايد حكومت مطلقه را به اين مقيد كرد، يعني عده‌اي از طرف ملت وكالت داشته باشند كه اداره مملكت را به عهده بگيرند و اين حكومت مطلقه تا اندازه‌اي به آرا‌ و نظر مردم مقيد شود. آيت‌الله مرحوم طالقاني نيز تحت تاثير اين كتاب بود. اگرچه خودشان به تناسب زمان افكار نوتري داشتند ولي اساس و اصول فكر اسلامي ايشان
نسبت به مشروطيت همان محدود كردن قدرت مطلقه و دخالت دادن ملت در سرنوشت خودشان بود.

مرحوم طالقاني به تجربه مشروطه از فاصله‌اي دورتر نگاه مي‌كرد و تجربه بعد از مشروطه را نيز داشت و احتمالا از منظري وسيع‌تر مشروطه را مي‌ديد. ايشان شارح كتاب تنبيه الامه نيز هست. با توجه به اين واقعيت آيا مي‌توان گفت ايشان در شرح اين كتاب از صرف يك شارح فراتر مي‌روند و نكته جديد و بديعي نيز بر آن مي‌افزايند يا خير؟

بله، ببينيد علامه ناييني يك استاد اصول در نجف بود و اين كتاب را به عنوان درس خارج در سطحي بسيار بالا مطرح كرد. مباحث اين كتاب براي افراد خاص عنوان شده بود و همه مردم آن را متوجه نمي‌شدند. آيت‌الله طالقاني اولا مقدمه‌اي بر اين كتاب نوشت كه در آن مقدمه نظر جديد خودش را نسبت به دموكراسي، آزادي و شور و شورا و مجلس مطرح كرد. بعد كه اين مباحث را شرح داد، در پاورقي توضيح داد كه نظر آيت‌الله ناييني چيست. نكته مهم و برجسته‌اي كه در نظر آيت‌الله طالقاني بر اين كتاب هست اين است كه ما مشروطيت به طور نسبي مي‌پذيريم، نه به عنوان يك حكومت ايده‌آل. در همان جا آيت‌الله طالقاني نظري مي‌دهد كه بر اساس آن مي‌توان مساله جمهوريت را از آن استخراج كرد، يعني همان مساله مشروطيت كه دكتر مصدق تاكيد مي‌كرد كه شاه بايد سلطنت كند و نه حكومت و حكومت در اختيار نخست‌وزير است و شاه در حكومت مشروطه تقريبا يك شخصيت تشريفاتي است كه تنها سلطنت مي‌كند. آيت‌الله طالقاني با تجارب ديكتاتوري دوران رضاشاه حتي از اين ديدگاه نيز گذشته‌اند و آن آزادي‌هايي كه در اسلام وجود داشته و بايد اجرا شود را در شرح اين كتاب بيان كرده‌اند و خواننده مي‌تواند اين طور برداشت كند كه ديدگاه ايشان گذار از حكومت مشروطه و رسيدن به مرحله‌اي پيشرفته نيز هست. هر مرحله‌اي يك درجه ما را به آن حكومت ايده‌آل اسلامي كه تحقق آزادي‌ها باشد، نزديك‌تر مي‌كند. نكته ديگري كه در شرح ايشان وجود دارد اين است كه آيت‌الله طالقاني تنبيه‌الامه را در سال 1332 يعني بعد از كودتاي 28 مرداد شرح داده‌اند، يعني در اين دوره شاهد بازگشتي به حكومت ديكتاتوري و مستبد هستيم و آيت‌الله طالقاني با اين كتاب مي‌خواهد به مردم بگويد كه اين حكومت ديكتاتوري سلطنتي كه الان ايجاد شده به هيچ‌وجه مورد رضايت نه علماي اسلام است و نه مورد رضايت مردم و اگر عده‌اي از آن حمايت مي‌كنند، به مسائل شخصي ايشان باز مي‌گردد.

علي رهنما در تحليل مفصلي كه از رابطه نيروهاي مذهبي با نهضت ملي شدن صنعت نفت انجام مي‌دهد نشان مي‌دهد كه اين نيروها در اين آوردگاه سه دسته مي‌شوند: يك دسته به رهبري آيت‌الله بروجردي همان مشي دوري از سياست و پرداختن به مسائل ديني و مذهبي را پي مي‌گيرند، دسته دوم گروهي هستند كه به رهبري آيت‌الله كاشاني تا دوره‌اي با نهضت ملي همراه هستند و به ويژه پس از 30 تير به تدريج با دكتر مصدق مخالفت مي‌كنند، دسته سوم نيز گروه نواب صفوي هستند كه جواناني‌اند كه عمدتا فعاليت‌هاي تندروانه انجام مي‌دهند و در مواجهه با نهضت ملي فراز و نشيب دارند. مرحوم طالقاني به عنوان يك روحاني و عالم ديني و فعال سياسي با توجه به اين دسته‌بندي در كدام جناح قرار مي‌گيرد و كارنامه‌اش را در واقعه نهضت ملي چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

آيت‌الله طالقاني پيش از شهريور 1320 و در دوران ديكتاتوري رضاشاه فعاليت آزاديخواهانه سياسي داشتند، بعد از شهريور 1320 نيز طرفدار نهضت ملي بودند و وقتي كه شعار ملي كردن نفت توسط نهضت ملي مطرح شد، آيت‌الله طالقاني نه به عنوان اينكه فردي وابسته به حوزه و علما باشند بلكه خودش شخصا طرفدار اين فكر بود و عملا هم به ميدان آمد. حضور ايشان نيز به دليل طرفداري از آيت‌الله كاشاني نبود، بلكه خودش مستقلا عمل مي‌كرد. البته در آن زمان شخصيت آيت‌الله كاشاني هم از نظر سابقه سياسي و هم از نظر علمي بسيار بالاتر بود اما آيت‌الله طالقاني مستقلا طرفدار نهضت ملي بود، افزون بر اينكه غير از ايشان علماي ديگري مثل آيت‌الله صدر، آيت‌الله فيض، آيت‌الله سيد محمد تقي خوانساري (استاد آيت‌الله طالقاني) و... نيز از نهضت ملي دفاع و حتي فتوا بر ملي شدن نفت به عنوان كوتاه كردن دست اجانب صادر كردند و شركت نفت بريتانيا را بيگانه‌اي مي‌دانستند كه بر اموال و سرنوشت مسلمان‌ها مسلط شده و ملي كردن نفت وسيله‌اي براي كوتاه كردن اين دست است. از اين جهت علما نه فقط طرفداري كردند بلكه فتوا نيز دادند. آيت‌الله طالقاني نيز فعالانه در جريان‌هاي ملي كردن نفت فعاليت مي‌كرد و حتي بعد از اينكه آيت‌الله كاشاني اختلافاتي با دكتر مصدق پيدا كرد، ايشان نزد آيت‌الله كاشاني مي‌رود و به ايشان توصيه مي‌كند كه دست از اين روش بردارد. آيت‌الله كاشاني نيز به ايشان اطمينان مي‌دهد كه نگران نباشيد، به آنجاهايي كه فكر مي‌كنيد، نمي‌رسد اما متاسفانه به آنجا رسيد.به هر حال آيت‌الله طالقاني فعالانه طرفدار نهضت ملي ايران بودند و حتي در دوره هفدهم مجلس كانديدا شدند كه البته خان‌ها و ايادي دربار نگذاشتند راي بياورد.

يك نكته‌اي كه در مباحث تاريخ نگاران نهضت ملي و نيروهاي مذهبي مورد بحث است، رابطه آيت‌الله طالقاني با شهيد نواب صفوي است. شما مي‌گوييد كه آيت‌الله طالقاني مستقل از آيت‌الله كاشاني عمل مي‌كرد و همراه نهضت ملي بود و ماند اما مي‌دانيم كه شهيد نواب از دوره‌اي به بعد خيلي با نهضت ملي كردن نفت و مصدق همراه نيست و حتي بعد از 28 مرداد نيز كانديداي مجلس مي‌شود. بر اين اساس اين پرسش پيش مي‌آيد كه رابطه مرحوم طالقاني با شهيد نواب چطور بوده است؟

اين به نظر آيت‌الله طالقاني به همه مبارزان بازمي‌گردد. مي‌دانيد كه بعدها ايشان حتي نسبت به ماركسيست‌ها نيز نظر پدري داشت و تمام مبارزان را در يك صف مي‌دانست و از آنها حمايت مي‌كرد، حمايت ايشان از شهيد نواب صفوي نيز به دو جهت بود: يكي اينكه اهل مبارزه با ديكتاتوري بود و قبلا هم با ديكتاتورهاي قبلي مبارزه كرده بود و دوم اينكه مي‌خواست ايشان را از آن تندروي‌ها باز بدارد و به طرفداري از نهضت ملي ترغيب كند. بنابراين هيچگاه شهيد نواب را طرد نكرد. در حالي كه آيت‌الله كاشاني نواب صفوي را طرد كرد و خود نواب بيان مي‌كند كه آيت‌الله كاشاني با ما موافق نيست و به ايشان نيز پناهنده نمي‌شود. اما آيت‌الله طالقاني نواب را طرد نمي‌كند، اما ديدگاه او را دربست نمي‌پذيرد بلكه به عنوان نصيحت به نقد رفتار او مي‌پردازد. اتفاقا بعد از 28 مرداد هم كه نواب صفوي و دوستانش تحت تعقيب قرار مي‌گيرند و به منزل آيت‌الله طالقاني پناه مي‌برند، خود آيت‌الله طالقاني نقل مي‌كند و مهندس سحابي نيز كه به منزل آيت‌الله طالقاني رفته بوده مي‌گويد كه از ايشان شنيده نواب صفوي و دوستانش در آن اتاق كناري هستند. مهندس سحابي نيز از روي علاقه نزد نواب و يارانش مي‌رود و نقل مي‌كند كه نواب صفوي گفته من از مخالفت با دكتر مصدق پشيمان هستم و الان چه كار بايد بكنم كه بشود جبران آن مخالفت‌ها را كرد.

يعني شهيد نواب پشيمان شده بود؟

بله پشيمان شده بود و اين نكته را هم آيت‌الله طالقاني و هم مهندس سحابي صريحا اظهار كرده بودند. اين نتيجه همان تعامل آيت‌الله طالقاني و رفتارش با نواب صفوي بود.

آيا رابطه‌اي خانوادگي بين آيت‌الله طالقاني و شهيد نواب نبود؟

خير، هيچ رابطه خانوادگي نبود و صرفا از نظر مبارزاتي ارتباط داشتند.

آيا به طور كلي با نظر به زندگي سياسي مرحوم آيت‌الله طالقاني مي‌توان اين‌گونه استنباط كرد كه ايشان در فعاليت سياسي با غيرمعممين و مكلاها رابطه بهتري داشتند؟

بله، صددرصد چنين است زيرا آيت‌الله طالقاني نظر بسيار باز و آزادي داشت. پيش از اين نيز تاكيد كرده‌ام كه ايشان هم از نظر سياسي و هم از نظر اعتقادي نظري فوق تشكيلات سياسي و حزبي داشت و نظرش كاملا انساني بود. و به همين خاطر گرايش آيت‌الله طالقاني به سمت غيرروحانيون و كساني است كه نظر و انديشه بازتري داشتند. چنان كه مهندس بازرگان مي‌گفت همين طور كه ما با آيت‌الله طالقاني آشنا شديم و با ايشان تعامل داشتيم، همچنان كه ما تحت تاثير او قرار مي‌گرفتيم، او هم تحت تاثير ما قرار مي‌گرفت و پيوسته انديشه‌اش را نو و متحول مي‌كرد و كاملا در يك چارچوب انساني باز بود. طوري كه در زندان نيز ماركسيست‌ها مي‌گفتند مهندس طالقاني و آيت‌الله بازرگان! يعني آيت‌الله طالقاني با وجودي كه لباس روحانيت به تن دارد، مثل يك مهندس تحصيلكرده اروپايي نظر بسيار باز و روشني دارد، مهندس بازرگان نيز با اينكه تحصيلكرده اروپا بود، اما فعاليت‌هاي مذهبي داشت و مي‌شد به او در عرف عام آيت‌الله اطلاق كرد!

گويا بعد از فوت مرحوم آيت‌الله بروجردي در اوايل دهه 1340 گروهي از روحانيان و نوانديشان ديني اقدام به انتشار كتابي با موضوع بازنگري در نظام حوزه مي‌كنند كه آيت‌الله طالقاني نيز در آن نقش داشته است. نگاه آيت‌الله طالقاني به نظام سنتي حوزه چه بوده است؟

نخست اشاره‌اي به منش آيت‌الله طالقاني مي‌كنم. او از آغاز كه در حوزه درس مي‌خواند، ديد كه حوزه قم او را اشباع نمي‌كند و به ايده‌آلش نمي‌رسد. از اين جهت به نجف رفت. دو سال در آنجا ماند، اما ديد حوزه نجف نيز او را راضي نمي‌كند و به قرآن و مسائل اساسي اجتماع توجه نمي‌كند. بنابراين تحصيلات حوزوي را در سال 1318 رها كرد و در حوزه نماند. ايشان اگر در حوزه مي‌ماند، مراحل فقاهت و مرجعيت را طي مي‌كرد. اما قصد ايشان رسيدن به مرجعيت نبود، بلكه مي‌خواست از اسلام و قرآن به عنوان وسيله‌اي براي خدمت به مردم چنان كه هدف قرآن و اسلام است، بهره بگيرد. به اين خاطر به تهران آمد و در تهران با تفسير قرآن كه در حوزه رايج نبود و با شرح نهج‌البلاغه وارد اجتماع شد. اين طرز نگاه ايشان بود. اما بعد از فوت مرحوم آيت‌الله بروجردي قرار شد سميناري درباره روحانيت و مرجعيت تشكيل شود. قرار بود در اين سمينار چهره‌هايي چون علامه طباطبايي، شهيد مطهري، شهيد بهشتي، آقاي دكتر آيتي، آيت‌الله طالقاني، مهندس مهدي بازرگان، سيد مرتضي جزايري حضور داشته باشند. البته سمينار برگزار نشد و قرار شد هر يك از اين چهره‌ها مقاله‌اي بنويسند و در كتابي كه شركت انتشار منتشر كرد، تحت عنوان بحثي درباره مرجعيت و روحانيت به چاپ رسيد. اين كتاب جهان گير شد و هم خانم نيكي كدي كه در حوزه مطالعات اسلامي فعاليت مي‌كرد و هم آقاي حامد الگار در ايسلاميك ريويو كه در لندن منتشر مي‌شد، درباره آن نوشتند. در دايره‌المعارف اسلام هم نيز اين كتاب معرفي شد. اين كتاب به دليل مقالاتي كه داشت بسيار بااهميت بود. بيش از همه اتفاقا شهيد مطهري به سازمان روحانيت انتقاد داشت و در آن كتاب هم دو مقاله نوشت: يكي خدمات مرحوم آيت‌الله بروجردي و ديگري تحت عنوان سازمان روحانيت. ديگران هم همين طور بودند. علامه طباطبايي با اينكه مقاله‌اي نوشت، اما به طور غيرمستقيم به سازمان روحانيت انتقاد دارد. شهيد بهشتي نظام شورايي را مطرح مي‌كند و آيت‌الله طالقاني نيز در مقاله‌اش هم نظام شورايي و هم شوراي مرجعيت را مطرح مي‌سازد و مي‌گويد كه اگر امروز قرار است مرجعيتي باشد، با مرجعيت واحد نمي‌شود همه مسائل جهان اسلام را حل كرد بلكه باز بايد به صورت يك شورا باشد كه در كنار اين شورا بايد كارشناساني باشند و در زمينه‌هاي مختلف اين كارشناسان بايد نظر بدهند و آن مراجع نيز بر اساس نظر كارشناسان مورد نظر خودشان فتوا دهند.

شما فكر مي‌كنيد اين نگاه چقدر عملي است و همان زمان چقدر جدي گرفته شد؟

البته آن زمان جدي نگرفتند و حتي كتاب در قم از سوي برخي مراجع تحريم شد، اما بعد از انقلاب اتفاقا اين ديدگاه مورد توجه قرار گرفت و آيت‌الله منتظري نيز طرفدار همين طرز فكر شد. شهيد بهشتي نيز اين ديدگاه را قبول داشت، اما نتوانستند آن را اجرا بكنند. اما مي‌گفتند قابل اجراست و مي‌شود آن را به صورت عملي درآورد.

اشاره كرديد مرحوم طالقاني بر بازگشت به اجتماع با محوريت قرآن تاكيد دارد. مي‌دانيم كه آيت‌الله طالقاني نگاه ويژه‌اي به قرآن داشتند و تفسير متفاوتي از تفاسير سنتي از قرآن ارايه مي‌دادند كه تحت عنوان پرتوي از قرآن منتشر شده است. اولا اين نگاه چقدر متاثر از چهره‌هايي چون شريعت سنگلجي است كه مي‌كوشيدند تفسير نويي از قرآن ارايه دهند، ثانيا اينكه ويژگي نگاه مرحوم طالقاني به قرآن چيست؟

نگاه آيت‌الله طالقاني به قرآن اين بود كه قرآن كتاب راهنمايي عمل است و يك كتاب صرفا تئوريك نيست كه ما اصول اعتقادات را از آن بگيريم و لاغير بلكه مي‌گفت قرآن در صحنه اجتماع بايد باشد و ما را در مسائل زندگي در همه شوون آن راهنمايي كند. از اين جهت الان هم وقتي تفاسير ايشان را مي‌خوانيم، مي‌بينيم كه برداشت‌شان از آيات، برداشت عملي و اجرايي است و به هيچ‌وجه بدعت يا تحريف نيست. ايشان از آيات قرآن و جملات آن و حتي آهنگ آيات استفاده و تفسير خاص خودش را متفاوت از تفاسير سنتي ارايه مي‌كند. البته ايشان از جنبه‌اي تحت تاثير برخي مفسران مثل شيخ محمد عبده هستند كه تفسير المنار را تقرير و شاگردش رشيد رضا آن را تحرير مي‌كرد و بعدا شيخ رشيد رضا آن را ادامه داد. همچنين ايشان تحت تاثير كساني چون كواكبي بود و ممكن است از كساني چون شريعت سنگلجي يا خرقاني نيز تاثير گرفته باشد. حتي از ملاصدرا متاثر است و در تفسير از ملاصدرا نيز ياد مي‌كند، اما با وجود همه اين تاثيرپذيري‌ها بايد گفت ايشان از همه اينها گذشته است و خودش نظرات تازه‌اي داده است. اين تفسير آيت‌الله طالقاني كه الان مي‌بينيم با تفاسير جديد هم متفاوت است. اين هم قابل ذكر است كه هيچ انساني نيست كه تحت تاثير ديگران نباشد، اما آيت‌الله طالقاني در همان حد تاثير نمانده و پيش رفته است.

وقتي انقلاب ايران را مشاهده مي‌كنيم، در چهره آيت‌الله طالقاني شخصيتي مورد وثوق همه گروه‌ها و نيروهاي انقلابي به ويژه جوانان مي‌بينيم كه معمولا محل رجوع در منازعات و اختلافات است. اين ويژگي ايشان منتزع از چه ديدگاهي است؟ آيا آيت‌الله طالقاني به جوانان به مثابه يك ابزار سياسي مي‌نگريسته يا آنها را به دليل خامي و جواني مي‌بخشيده يا اينكه هيچ كدام از اينها نيست و اين از يك بن مايه فكري نشات مي‌گيرد؟

قطعا به انديشه ايشان ارتباط دارد. نگاه ايشان چنان كه تاكيد كردم، يك نظر انساني و فوق تشكيلات است. لذا ايشان جوانان را بيشتر مورد توجه قرار مي‌داد و حتي مي‌گفت كه تفسير را بيشتر براي دانشجويان و طلبه‌ها مي‌نويسم، يعني نيروهاي جواني كه هم درباره اين مسائل بينديشم و هم من آنها را به تفكر وادار كنم. دليل اينكه كتاب سنگين و پيچيده نوشته شده براي اين است كه ايشان مي‌گفت اين كتاب براي عموم و توده و عوام نيست، بلكه براي طبقه تحصيلكرده و جوان است. ايشان به خصوص به جوان‌ها بسيار توجه داشت، نه به عنوان استفاده ابزاري بلكه آنها را افرادي مي‌دانست كه بايد فكرشان باز باشد و اگر اشكالي در پيش رو دارند، بايد اين اشكالات و شبهه‌ها را برطرف كرد و امكاني به آنها داد تا در مراحل تفكر پيش روند. بنابراين به زبان همه صحبت مي‌كرد و در چارچوب دين و سياست و حزب خاصي صحبت نمي‌كرد. هر كس را كه مبارزه با ظلم مي‌كرد، يك انسان خوب مي‌دانست كه حتي اگر در افكارش انحرافي دارد، بايد اصلاح شود، نه به عنوان يك شخص مطرود بلكه به عنوان شخص بيماري كه بتوان با زبان خوش و با تماس گرفتن او را راهنمايي كرد. بنابراين ايشان از تماس گرفتن با ماركسيست‌ها پرهيز نداشت و با زبان خودشان با آنها صحبت مي‌كرد. آنها مي‌ديدند كه ايشان چقدر آگاهي دارد و از مسائل جهاني و مكتب خودشان اطلاع دارد و حرفش از روي حسن نيت و براي راهنمايي آنها است نه براي جذب ايشان در يك تشكيلات خاصي يا چارچوب معين فكري. به همين جهت همه به ايشان جذب مي‌شدند و به او اعتماد داشتند.

وقتي تصاوير و نوشته‌هاي مربوط به انقلاب در 35 سال پيش را مي‌بينيم و مي‌خوانيم، با تصوير و چهره‌اي غريبانه از آيت‌الله طالقاني مواجه مي‌شويم. معمولا در تصاوير يك گوشه نشسته‌اند، نيستند يا حضور ندارند. حتي خود مرحوم امام(ره) نيز از ايشان با صفت ابوذر زمان ياد مي‌كنند. چرا چنين است؟ ايشان كه يكي از پيشگامان نهضت بود و هزينه‌هاي سنگين در زندان براي انقلاب داده بود، بعد از انقلاب در آن زمان كوتاه به اين وضعيت دچار شدند؟

اتفاقا دو وصفي كه امام از ايشان مي‌كند، كاملا درباره آيت‌الله طالقاني صادق است: زباني مانند شمشير مالك اشتر داشت و ابوذر زمان بود. اين سخني دقيق است. وصف اول به اين معناست كه ايشان در مقابل هر ظلم و ديكتاتوري مي‌ايستاد و هيچ ملاحظه‌اي نمي‌كرد و با هر ديكتاتوري مخالفت مي‌كرد و هميشه نيز در صحنه بود، چه نيروي خودي و چه نيروي دشمن. اگر نيروي خودي هم مي‌خواست ديكتاتوري به خرج دهد و فقط نظر انحصارطلبانه‌اي ابراز كند، ايشان در مقابلش مي‌ايستاد. دوم اينكه ايشان مثل ابوذر بود. بنابراين اين صفت انزوا درباره آيت‌الله طالقاني صادق نيست. ايشان از طرف گروهي طرد شد و مي‌خواستند ايشان را در انزوا قرار دهند، اما ايشان فعالانه در صحنه بود و مبارزه مي‌كرد و نمي‌خواست انحرافي در هدف انقلاب پيش بيايد. به هر حال عده‌اي كه صاحبان قدرت بودند و مي‌خواستند خودشان انحصارطلبانه در قدرت باشند، نسبت به ايشان نظر ديگري داشتند و به او بي‌مهري مي‌كردند، اما تا روز آخر نيز آيت‌الله طالقاني با وجود خستگي در مجلس خبرگان شركت مي‌كند، اما زياد نمي‌تواند بنشيند و به خانه برمي‌گردد و همان شب آقايان مجتهد شبستري و دكتر گلزاده غفوري قرار بود به سميناري اسلامي در تاجيكستان بروند، نزد آيت‌الله طالقاني مي‌آيند تا نظر ايشان را بدانند. سفير شوروي هم مي‌آيد زيرا تاجيكستان در آن زمان زيرنظر شوروي بود. ايشان آنها را راهنمايي مي‌كند. بنابراين نمي‌شود از وصف انزوا استفاده كرد، اما در هر صورت مورد توجه خيلي‌ها نبودند و نمي‌خواستند ايشان در صحنه باشد.

 

برش

مشروطيت طالقاني محدود كردن قدرت مطلقه و دخالت دادن ملت در سرنوشت خودشان بود.

طالقاني مشروطيت را به طور نسبي مي‌پذيرفت نه به عنوان حكومت ايده‌آل.

آيت‌الله طالقاني با شرح تنبيه‌الامه مي‌خواهد به مردم بگويد كه اين حكومت ديكتاتوري سلطنتي كه الان ايجاد شده به هيچ‌وجه مورد رضايت نه علماي اسلام است و نه مورد رضايت مردم.

آيت‌الله طالقاني مستقلا طرفدار نهضت ملي بود.

تفسير قرآني آيت‌الله طالقاني با تفاسير جديد هم متفاوت است.

دو وصفي كه امام از ايشان مي‌كند، كاملا صادق است: زباني مانند شمشير مالك اشتر داشت و ابوذر زمان بود. اين سخني دقيق است.

ايشان در مقابل هر ظلم و ديكتاتوري مي‌ايستاد و هيچ ملاحظه‌اي نمي‌كرد و با هر ديكتاتوري مخالفت مي‌كرد و هميشه نيز در صحنه بود، چه نيروي خودي و چه نيروي دشمن.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون