مريم وحيديان/ احزاب ايران چقدر با مدل مشخص حزبي كه از ابزارهاي پيادهسازي دموكراسي در كشور است فاصله دارند؟ آيا اصولا مدل حزبي به صورت شناخته شده آن در ايران قابل اجراست؟ ناصر ايماني، فعال سياسي اصولگرا معتقد است مادامي كه انتخابات در ايران به صورت حزبي برگزار نميشود شاهد تقويت احزاب در كشور نخواهيم بود. او ميگويد: اگر احزاب ما ملزم به حضور در قدرت باشند پاسخگو خواهند بود و برنامهها و نقدهاي خود را مطابق با واقعيت ارايه ميكنند. اين فعال سياسي اصولگرا معتقد است كه تغيير ساختار انتخاباتي در ايران تنها راه به جنبش در آوردن احزاب به سمت مدل مشخص حزبي است.
مهمترين كاركردهاي حزب در ايران چيست؟ احزاب ما چه تفاوتها و شباهتهايي با مدل مشخص حزب در تئوريهاي دموكراسي دارند؟
در هر كشوري تا وقتي كه احزاب نتوانند به عنوان حزب در قدرت و مبارزات براي حضور در قدرت نقش بازي كنند، نميتوانند حزبي واقعي با كاركردهاي واقعي يك حزب شوند. در ايران احزاب حضور قانوني در ادوار گوناگون انتخابات نميتوانند داشته باشند. آنها به عنوان حزب نميتوانند در انتخابات شركت كنند. تنها ميتوانند ليست دهند تا هر فردي مايل است به ليست راي دهد اما به عنوان و برچسب حزب نميتوانند در انتخابات شركت كنند. انتخابات در ايران حزبي نيست. به اين خاطر احزاب با هويت حزبي نميتوانند در انتخابات حضور داشته باشند و در مجلس يا دولت يا شوراي شهر نقش داشته باشند. بنابراين كاركرد احزاب در ايران به اين ترتيب بسيار محدود خواهد شد.
اين عدم توفيق به ساختار بازميگردد يا اين خود احزاب هستند كه نميتوانند هويت واقعي خود را بروز دهند؟
در واقع تركيبي از هر دو است. اگر نظام سياسي ما حضور احزاب در انتخابات را بپذيرد و قانوني شود، روي عملكرد احزاب تاثير ميگذارد و آنها را بهشدت قدرتمند ميكند. در اين صورت احزاب مجبور ميشوند كه قدرتمند شوند تا بتوانند در انتخابات شركت كرده و پيروز شوند. از طرف ديگر احزاب خود بايد گامي براي ساختارمندي خود انجام دهند. تا وقتي كه احزاب كوچك و ضعيفي داريم مسلما نميتوانند در رقابتهاي انتخاباتي جدي در صحنه بيايند و بتوانند رقابت كنند و آراي مردم را جلب كنند. به اين خاطر كه كوچك و ضعيف هستند. هر دو موضوع به همديگر مربوط هستند.
حزبي كه بتواند ابعاد مختلف دموكراسي را در جامعه محقق كند چه مشخصاتي بايد داشته باشد؟
اين بحث طولاني است اما نخستين و بزرگترين مولفه اين است كه احزاب بتوانند آراي عمومي را به سمت خود جلب كنند. حزبي ميتواند پايههاي دموكراسي را محكم كند كه متكي بر آراي واقعي مردم باشد. بر كلمه واقعي تاكيد دارم. شاخصهاي ديگر مفصل است.
متكي بر آراي واقعي مردم بودن به چه معنا است؟
اينكه بتواند آراي مردم را جلب كند. اگر نتواند آراي مردم را جلب كند موفق به پياده كردن دموكراسي نميشود. آرا بايد واقعي باشد يعني از طريق فريب، نيرنگ و خدعه جلب نشده باشد. به خاطر عملكردي كه در گذشته داشته، بتواند نظر مردم را به خود جلب كند. اين نخستين و مهمترين شاخصه يك حزب خوب است براي اينكه بتواند قواعد دموكراسي را در زمين بازي اجرا كند.
اگر احزاب را به دو نوع تقسيم كنيم نخست احزاب عملگرا و معطوف به انتخابات كه براي حضور در قدرت تلاش ميكنند و زمان نزديك به انتخابات فعال ميشوند و دوم احزاب مسوول كه در خارج از قدرت برنامه ارايه ميكنند و كنش موثر دارند. احزاب ايران به كدام يك از اين دو مدل شباهت بيشتري دارند؟
احزاب ايران به دليل همان مشكلي كه اشاره كردم كه در انتخابات نقش معطوف به هويت خود ندارند، احزاب عملگرا هستند. كدام حزب در ايران است كه در طول چهار سالي كه در بين ادوار انتخابات است، اعم از مجلس و رياستجمهوري، برنامه ارايه كند؟ برنامههاي اقتصادي و سياسي براي كشور داشته باشند. همه احزاب ما در واقع در طول سال استراحت ميكنند و به نوعي خواب زمستاني ميروند به محض اينكه گرماي انتخابات به آنها بخورد از خواب زمستاني بيدار ميشوند و دوباره بعد از انتخابات به خواب زمستاني ميروند. هيچ يك از احزاب اصولگرا، اصلاحطلب و مستقل چنين هستند؟ مثلا نسبت به برنامه بسته ركودي كه دولت ارايه كرد آيا اظهارنظر و برنامه كارشناسي شده از احزاب ديديم؟ نقد و پيشنهادي ديديم؟
برنامههايي كه احزاب ارايه ميكنند چقدر كارشناسي شده است؟ به هر حال ما گاهي ميبينيم كه در كشور نقد را با انگزني و تهمت اشتباه ميگيرند.
نقدها بايد كارشناسي باشنداما چگونه ميتوان فهميد كه اين نقدها كارشناسي شده هست يا خير؟ به مسالهاي كه در ابتدا اشاره كردم باز ميگردم. اگر يك حزب به شكل قانوني بتواند در انتخابات حضور پيدا كند، مراقب خواهد بود كه اظهارنظري كه ميكند فردا اگر در قدرت قرار گرفت و راي آورد، بتواند آن را عملي كند بنابراين حرف غيركارشناسي نميزند. وقتي احزاب در داخل قدرت نيستند و نميتوانند حضور پيدا كنند، شروع ميكنند به نقادي كردن براي اينكه خودي نشان بدهند و اين نقدها عمدتا شكل انتقادي دارند و پيشنهاد در درون آن وجود ندارد. اين انتقادات تندي است و بسياري هم غيركارشناسي است. به اين خاطر كه قرار نيست خود آن را اجرا كند، اما اگر يك حزب بداند كه برنامه و پلني را كه ارايه ميكند و اظهارنظري كه در مورد مسائل اجتماعي و اقتصادي ارايه ميكند بايد فردا در مجلس اكثريت را پيدا كند و مجبور باشد از آن نظرات دفاع كند، آنوقت محتاطتر و كارشناسي شدهتر نظر ميدهد.
ارايه نكردن برنامه چقدر ميتواند مضر باشد؟
اساسا مشكل ما بر سر ارايه برنامه است. اگر نگاه كنيم ميبينيم كه اكثر كساني كه نقادي ميكنند، اعم از افراد يا احزاب يا نمايندگان مجلس يا افراد مستقل و اساتيد دانشگاه وجهه انتقادي آن بسيار بيش از وجهه پيشنهادي آن است. شايد بتوان گفت كه 90 درصد انتقاد و 10 درصد ارايه برنامه ميكند. چرا بيشتر از افراد انتقاد ميكنند؟ علت اين است كه اگر پيشنهاد بدهد فردا در قدرت بخواهد حضور داشته باشد موظف است كه پيشنهاد خود را اجرا كند اما وقتي ميبيند كه در قدرت نميتواند حضور يابد بيشتر انتقاد ميكند كه اظهارنظر كرده باشد و خودي نشان داده باشد.
چرا بيشتر احزاب بيانيه ميدهند؟
به دليل اينكه احساس نميكنند كه فردا در قدرت خواهند بود و ميتوانند همان راهكارها را اجرا كنند.
شناخت مردم از احزاب چقدر درست است و با چه كارهايي ميتوان اين شناخت را عميقتر و مطابق با هويت احزاب طرحريزي كرد؟
به همان مطلب اول باز ميگردد. اگر مردم وقتي ميخواهند راي دهند، مجبور باشند كه در راي به جاي نام افراد نام احزاب را بنويسند، در اين صورت مجبور ميشوند عملكرد حزب را بررسي كنند. الان وقتي پاي صندوق راي ميروند و در راي نميتوانند حزبي را بنويسند و نام فرد را وارد ميكنند ديگر نياز دارند كه عملكرد گذشته احزاب و برنامههاي آنان را بررسي كنند. نام افراد را ميبينند و از آنها تحقيق ميكنند.
قدم اول براي تحول در نظام حزبي كشور چيست؟چه بستري براي آن بايد آماده كرد؟
قدم اول قانوني كردن حضور احزاب در ادوار انتخاباتي است.
ما بايد در قانون تغيير ايجاد كنيم؟
بله. اين قانون در مجمع تشخيص مصلحت نظام رفت و راي نياورد. بايد قانون انتخابات تغيير كند و احزاب بتوانند به عنوان حزب در انتخابات شركت كنند.
اگر بخواهيم بررسي روي عملكرد گذشته احزاب داشته باشيم، مهمترين كنش احزاب ايراني را در چه ميدانيد؟ مهمترين تاثيرات آنها چه بوده؟
ما داراي سابقه طولاني از تحزب در ايران هستيم. اين مساله در منطقه خاورميانه بيسابقه است. ما نخستين كشور در منطقه هستيم كه داراي سابقه طولاني در تحزب هستيم. احزاب ما از زمان سلسله قاجاريه در زمان مشروطه شروع به كار كردند. در آن زمان تقريبا هيچ كشوري در منطقه از اين امتياز برخوردار نبود. احزاب ما در آن زمان قوي بودند. داراي تاثيرات زيادي بودند. در دوران پهلوي حزب در كشور ما نزول پيدا كرد و بسياري از احزاب زيرزميني شدند. زيرزميني بودن باعث محتاط بودن آنها بود تا نظام سلطه آنها را تحت فشار قرار ندهد. بنابراين نظام حزبي ما فراز و فرود بسياري از سر گذرانده است. عمدتا احزاب در افكار عمومي مردم يك پايگاه مثبتي ندارند. مردم نسبت به حزب ديد مثبتي ندارند. شايد يكي از دلايل اين باشد كه تصور عمومي بر اين است كه حزبي كه بخواهد براي به دست گرفتن قدرت تلاش كند حزب قدرتطلبي است. اين تصور عامه است. اتفاقا دست يابي به قدرت براي احزاب طبيعي است. قدرت را امر منفي تلقي ميكنند. در حالي كه حضور در قدرت براي پيشبرد برنامههاي حزب امري مثبت است. فرهنگ عمومي ما نسبت به احزاب روي خوشي نشان نميدهد.
از نظر هويت تشكيلاتي و گفتمانسازي، احزاب ما چقدر توانستند موفق باشند؟ اصولا چقدر احزاب ما از طريق گفتماني و هويتي قابل تفكيك هستند؟
احزاب ما در مجموع در گفتمانسازي بسيار ضعيف عمل كردند. علت اين است كه تحزب به معناي واقعي كه در كشورهاي ديگر وجود دارد، در ايران نداريم. بنابراين وقتي احزاب حضور قانوني در ادوار انتخاباتي نميتوانند داشته باشند، كمتر توفيق مييابند كه گفتمانسازي كنند چون احزاب ما عمدتا تبديل به احزابي ميشوند كه در آستانه انتخابات حضور مييابند و نهايتا به ارايه ليست منجر ميشود و بعد از صحنه خارج ميشوند تا انتخابات بعدي. به اين ترتيب كه نميتوان گفتمانسازي كرد.