• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3381 -
  • ۱۳۹۴ يکشنبه ۱۰ آبان

حسين پاينده در نشست روانشناسي و تاريخ:

ما ايرانيان از مواجهه با تاريخ گريزانيم

نمي‌خواهيم با واقعيت تاريخي خودمان مواجه شويم

محسن آزموده/ تاريخ به هر دو معنايي كه مايكل استنفورد از آن ياد مي‌كند، يعني رويدادهاي حيات بشري در طول زمان و روايت آنها، امري روان‌شناختي است و به همين معنا در واكاوي و فهم آن مي‌توان از مفاهيم، روش‌ها و دستاوردهاي دانش روانشناسي در شاخه‌هاي گوناگون آن بهره گرفت. البته در نشستي كه عصر چهارشنبه ششم آبان‌ماه به همت پژوهشكده تاريخ اسلام و با همكاري مركز علمي سياوشان برگزار شد، بيشتر به روانكاوي و نسبت آن با تاريخ پرداخته شد. در اين نشست حسين پاينده، استاد دانشگاه علامه طباطبايي مقدماتي درباره شباهت كار روانكاو و مورخ بيان كرد، حسن مكارمي از پاريس به مصايب تاريخ‌نگاري ايراني از منظري روان‌شناختي اشاره كرد و حسين مجتهدي روانكاو به نزديكي‌ها و شباهت‌هاي مفهومي و روشي ميان اين دو ديسيپلين اشاره كرد. وحيد ميهن‌پرست، فارغ‌التحصيل باستان‌شناسي نيز در مطالعه‌اي موردي كاربست روانكاوي در مطالعات باستان‌شناسي را نشان داد. در ادامه گزارشي از اين نشست از نظر مي‌گذرد.

 

تاريخ‌نگاري به مثابه درمان

در آغاز نشست حسين پاينده، استاد نقد ادبي دانشگاه
علامه طباطبايي بحث را با اشاره به توجه فرويد، بنيانگذار روانكاوي، به گذشته آغاز كرد و گفت: درمان در روانكاوي فرويدي عبارت است از بازيابي تاريخ فردي. مقصودم از تاريخ فردي يك گذشته سپري شده است، گذشته‌اي كه با وجود سپري شدن نشانه‌هاي روان رنجوري در زمان حال همچنان استمرار دارد و بيمار را آزار مي‌دهد. فرويد در دوره ديگري از پژوهش‌ها و نظريه‌هايش با طرح مفهوم انتقال استدلال كرد كه بيمار در زمان درمان شدن، ‌رويدادهاي مهم و اثر گذار دوره كودكي خودش را يك بار ديگر و اين‌بار در ارتباط خودش با روانكاو احيا و تكرار مي‌كند. در روانكاوي فرويدي باور بر اين است كه تشخيص درست وسواس يا تمايل مبرم بيمار به تكرار وقايع كودكي براي روانكاو ميسر نمي‌شود، مگر اينكه روانكاو تاريخچه‌اي از زندگي تحليل شونده را از كودكي تا زمان واپس‌راني آن خاطرات و تجربيات بتواند بشناسد.

 

در جست‌وجوي گذشته

وي تاكيد كرد: در همين توضيح كوتاه شاهديد كه كليدواژه گذشته مدام تكرار مي‌شد. به عبارتي تمام روانكاوي درباره گذشته است و اينكه سايه سنگين گذشته چگونه در تمام مراحل بعدي زندگي هر يك از ما باقي مي‌ماند. نحله‌هاي ديگر روانكاوي نيز به طريق اولي به گذشته بسيار نظر دارند و درمان را از طريق پرتو انداختن بر گذشته دنبال مي‌كنند. كما اينكه براي مثال ژاك لاكان به تاسي از فرويد اعتقاد دارد كه درمان روانكاوانه عبارت است از بازسازي تاريخچه‌اي از تحولات رواني بيمار. از نظر لاكان چنين درماني ميسر نمي‌شود مگر اينكه روانكاو بتواند برهه حال (مقطعي در زمان حال) را به مقطعي از گذشته در زندگي بيمار ربط دهد. پس از منظري مي‌شود گفت اين تقرير لاكاني نيز در امتداد يا بسط ديدگاهي است كه فرويد در تك نگاري خودش به عنوان موسي و يكتاپرستي درباره‌اش ايده‌پردازي كرده بود.

 

رفتارهاي ملت متاثر از گذشته تاريخي

اين استاد دانشگاه طباطبايي سپس به شباهت ميان تاريخ و روانكاوي به مثابه دو رشته علمي اشاره كرد و گفت: ‌تاريخ و روانكاوي به يكديگر شباهت دارند زيرا هر دو ديسيپلين در پي بازيابي گذشته هستند. تاريخدان مي‌خواهد گذشته تاريخي يك ملت را بازسازي كند تا از آن طريق پرتو روشني بر حال و روز فعلي آن ملت بيندازد، به طريق اولي روانكاو نيز با معلوم كردن زواياي تاريك ضمير ناخودآگاه انسان پرتو روشني بر وضعيت كنوني او بيندازد. در هر دو رشته گذشته شالوده‌اي براي فهم‌اكنون است. رفتارهاي كنوني يك ملت را مي‌توان نشات گرفته از تاريخي دانست كه فراتر از ميل يا انتخاب آگاهانه شكل گرفته است و تاثيرات عميقش بر روان جمعي آحاد ملت باقي مانده است، همان‌طور كه روانكاوي نيز اعتقاد دارد كه خاستگاه رفتارها و حالات روحي و رواني هر فردي را در گذشته‌اي بايد جست‌وجو كرد كه به ناخودآگاه بيمار واپس رانده شده و اثرات ماندگار و تعيين‌كننده‌اش در زندگي او باقي مانده است.

 

تاريخ و باستان‌شناسي

پاينده سپس به شباهت روانكاوي و باستان‌شناسي اشاره كرد و گفت: به يك عبارت روانكاوي نوعي باستان‌شناسي است. باستان شناس سطح پيداي خاك را آرام آرام و با مشقت در يك فرآيند طولاني كنار مي‌زند تا به خرابه‌هايي كه آن زير باقي مانده و در نگاه اول ديده نمي‌شود، دست بيابد. فرآيند درمان روانكاوانه نيز همين است، كنار زدن مقاومت‌ها و راه بردن به ضمير ناخودآگاه و پي بردن به رويدادهايي كه حالا اثرات و نشانه‌ها و بقايايش در اعماق روان ما جاي گرفته است.
باستان شناس نيز با گذشته سر و كار دارد و مي‌خواهد آن گذشته را بازسازي كند. هدف باستان شناس نيز آن است كه چيزي را كه امروز در مورد گذشته نمي‌دانستيم براي ما روشن كند. بنابراين تاريخ، باستان‌شناسي و روانكاوي با يك حلقه مشترك به يكديگر ارتباط مي‌يابند.

پاينده همچنين در بخش پاياني نشست در پاسخ به يكي از حضار به نكات مهمي اشاره كرد و گفت: خيلي‌ها در كشور ما ميان تاريخ به عنوان يك رشته آكادميك و تاريخ به منزله وقايع نگاري تمايزي نمي‌گذارند و چه بسا از حوزه‌هاي ديگر علمي به قلمرو تاريخ‌نگاري وارد مي‌شوند. بارها به عنوان عضوي از مجموعه دانشگاهي دانشگاه علامه طباطبايي گفته‌ام كه جاي تاسف است دانشگاهي كه به طور اختصاصي به علوم انساني اختصاص داشته رشته تاريخ نداشته است. ما ايرانيان از مواجهه با تاريخ گريزانيم و نمي‌خواهيم با واقعيت تاريخي خودمان مواجه شويم. درست مثل تحليل شونده‌اي كه ممكن است در فرآيند درمان وقتي مي‌بيند انتقال‌هايش با ضد انتقال مناسب از سوي روانكاو مواجه نمي‌شود، به درگيري عاطفي و حتي جسماني با روان درمانگر مي‌انجامد.

 

خسته‌دلي روان آدمي

حسن مكارمي، استاد دانشگاه سوربن ديگر سخنران اين نشست بود كه درباره مصايب و موانعي كه سر راه نگارش تاريخ ايران وجود دارد، بحث ‌كرد و وضع تاريخ‌نگاري ايراني را با بيماري مشابه خواند كه نمي‌خواهد با مشكلات خودش مواجه شود و تا زماني كه اين مقاومت‌ها را كنار نگذارد و با امر مسكوت و خاموش مواجه نشود، هرگز فرآيند درمان نيز موثر نمي‌شود.

وي بحث را با توضيح مختصري درباره روانكاوي و پيدايش روانكاوي كاربردي آغاز كرد و گفت: روانكاوي يعني ديدن آدمي چونان سخن گو، چون نمادپرداز و چون خواهشمند. از اين جاست كه انسان سخن گوي خواهشمند را دو پاره مي‌بينيم، يعني در هر انسان بزرگسالي كودكي را مي‌بينيم كه مي‌توان نامش را ضمير ناآگاه گذاشت. در ادبيات ما از اين معنا با اين تعبير ياد شده كه در اندرون من خسته دل ندانم كيست/ كه من خموشم او در فغان و در غوغاست. اين خسته‌دلي مساله‌اي مهمي است. به همين دليل وقتي روانكاوي كاربردي را فرويد با بررسي آثار لئوناردو داوينچي بنا گذاشته شد، روانكاوي زنده شد و خوشبختانه امروز در دنيا روانكاوي كاربردي بسيار رواج دارد. روانكاوي كاربردي يعني دوباره نگاري خود، بررسي پيرامون خود و ديگري و هستي و گذشته‌ها با اين مبنا كه انسان دو گانه است.

وي سپس به توجه روانكاوي كاربردي به دو حوزه خواب و ادبيات اشاره كرد و گفت: مي‌دانيم كه فرويد تاكيد مي‌كند كه دو راه موثر فهم پيچيدگي‌هاي ناخودآگاه شعر و روياست. علت آن نيز آن است كه هر دوي اين حوزه‌ها غيرارادي است، يعني فرد نمي‌تواند آگاهانه اراده كند كه چه خوابي ببيند يا چه شعري را بسرايد. من هم با توجه به علايق ادبي خودم كوشيدم با استفاده از روانكاوي كاربردي به چهار شاعر بزرگ ايران يعني حافظ، فردوسي، خيام و عطار توجه كنم.

 

تاريخ‌نگاري ايراني مشكل دارد

مكارمي سپس به توجهش به تاريخ پرداخت و گفت: در نتيجه پژوهش‌هاي بعدي متوجه شدم آن تاريخي را كه من آموخته‌ام چندان صحيح نيست و لازم ديدم در اين زمينه تحقيق مفصلي صورت دهم و به نتايجي متفاوت رسيدم. بحث من اين است كه تاريخ‌نگار ايراني اگر به مردم و جايگاه (زمان و مكان) ايران توجه كند و نتايج پژوهشش را با اسناد و دلايل و ديگر تاريخ‌نگاران مقايسه كند، متوجه مي‌شود كه در ايران تاريخ‌نگاران نتوانسته‌اند حقيقت دروني خودشان را نشان دهند. مثلا در
تذكره الاولياي عطار شاهد انسان‌هاي فرهيخته‌اي هستيم كه مطالب فراواني از خواب و خيال و رويا مي‌گويند، اما اين انسان‌ها از واقعيت قابل لمس بسيار دور هستند. وي گفت: در حالي كه تاريخ‌نگاران جديد پيوستگي حوادث تاريخي و فرهنگي را به واژه‌هاي كاربردي و رشد و دگرگوني اين واژه‌ها همساز كردند و از روش‌هايي مثل حفاري‌هاي باستاني، سندپردازي و اسطوره خواني
بهره گرفته‌اند. از سوي ديگر موشكافي گفتار تاريخ‌نگاران ما را به چگونگي رشد گروهي و مردمي و زخم‌هاي مردم آشنا مي‌كند. اين رويكردهاي جديد ضرورت نگاه دوباره به تاريخ ايران را آشكار مي‌كند. به خصوص در طول تاريخ كهن ايران حوادث و رويدادهاي فراواني رخ داده و شاهد درهم‌آميزي فرهنگ‌ها و اسطوره‌ها بوده‌ايم.

 

مورخ به مثابه روانكاو باليني

مكارمي سپس به شباهت كار تاريخدان و روانكاو اشاره كرد و گفت: كار مورخ شبيه كاري كه روانكاوي باليني انجام مي‌دهد، بررسي همان خاطرات و رفتارهاي تلنبار شده آدمي است كه در خلال زبان خود را نشان مي‌دهد. گوش فرادادن به تاريخ‌نگاران آنان كه از نزديك به تلاش يك سرزمين نگريسته‌اند و حركت اينان را در نظر گرفته‌اند، پلي است در گشايش رازهاي پنهاني كه در خاطرات قومي مردمان اين سرزمين نهفته است. وي سپس به نظريات ميشل فوكو كه از دهه 1970 در محافل فكري غربي مطرح شد، اشاره كرد و گفت: فوكو نشان مي‌دهد كه به خصوص در علوم انساني شناخت عيني وجود ندارد و اتفاقا يكي از مشكلات تاريخ‌نگاري ايران از همين جا ناشي مي‌شود. تاريخ ما بر اين پايه‌ها استوار است: تاريخ اسطوره‌اي و افسانه‌اي، تاريخ پنهان در گويش مردم، تاريخ پنهان در شعر و فرهنگ مردم و تاريخ به دست آمده در لابه‌لاي سفرنامه‌ها و خاطرات و روزنوشته‌ها. اين تاريخ شاخه‌هاي گوناگوني چون تاريخ اجتماعي، تاريخ سياسي، تاريخ فرهنگي، تاريخ اقتصادي، تاريخ مذهبي، تاريخ عقيدتي و... دارد. اما منابع تاريخي ما چيستند؟ نخست فرهنگ خانواده كه از راه قصه‌ها، متل‌ها و افسانه‌ها در گويش‌هاي گوناگون سينه به سينه به ما رسيده‌اند و اين پايه نخستين شناخت ما از تاريخ است. منبع بعدي مدرسه است كه به خصوص در سده حاضر به يكدستي رسيده و خوشبختانه در ذهن عموم نقش بسته است. منبع بعدي مدارس ديني و حوزه‌هاي سنتي است. در اين فرهنگ تاريخ معناي خاص خودش را دارد كه با فرهنگ اسطوره‌اي و فرهنگ خانواده‌اي و فرهنگ مدرسه‌اي متفاوت است. فرهنگي نيز در رسانه‌هاي عمومي توليد مي‌شود كه در سده اخير اين فرهنگ نيز متاسفانه چندان شفاف نبوده و نتوانسته شفافانه تاريخ را منتقل كند.

 

شيوه‌هاي تاريخ‌نگاري ايران

مكارمي در بخش ديگري از سخنانش به پژوهش‌هاي تاريخ‌نگاران ايراني و غيرايراني اشاره كرد و گفت: اگر به ريشه‌هاي انديشه تاريخي مردم ايران بنگريم، مي‌بينيم كه پژوهش‌هاي ايرانيان و تصحيح متون قديمي بسيار گسترده و ارزشمند است. همچنين تحقيقات غيرايرانيان درباره تاريخ ايران را مي‌توان به دو دسته تقسيم كرد كه نخست محققان اروپايي و امريكايي و دوم محققان
بلوك شرق هستند. برخي از منابع نيز متعلق به محققان و تاريخ‌نگاران كهن يوناني است. همچنين پژوهش‌هايي كه در زمينه فرهنگ عامه صورت گرفته است يا پژوهندگاني كه در زمينه‌هايي مثل تاريخ اجتماعي (راوندي) يا تاريخ باستان (حسن پيرنيا) ‌تحقيق كرده‌اند.

 

مصايب تاريخ‌نگاري ايراني

وي سپس با رويكردي روانكاوانه به چالش‌هاي تاريخ‌نگاري ايراني اشاره كرد و گفت: در وهله نخست بايد به نفوذ نگرش مذهبي اشاره كرد. تاريخي كه در مدارس ما خوانده مي‌شود، نخستين بار در ابتداي قرن بيستم توسط كساني نوشته شده كه در مكتب‌هاي قديمي پرورش يافته بودند. اين تاريخ‌نگاران در دوران كودكي‌شان
تحت‌تاثير مكاتب سنتي بودند كه در آن نگرش مذهبي غالب بوده است و اين، تاثير اساسي در پژوهش‌هاي تاريخي ايشان داشته است. براي مثال مورخان از اشاره به مذهب بزرگان علم و ادب و هنر طفره مي‌رفتند. مساله دوم آن است كه مورخان با فرهنگ كوچه و بازار آشنا نيستند. مساله سوم آن است كه تاريخ‌نگاري ايراني متاثر از نگرش چپ گرايانه است و به مساله فرهنگ توجه نمي‌شود. مساله بعدي تاريخ‌نگاري ايراني بازگشت سطحي و
ساده انگارانه در دوره پهلوي اول به تاريخ ايران باستان است كه مي‌كوشد نظام شاهنشاهي را مستمر و 2500 ساله نشان دهد. ر تاثير اين چهار مساله گفت: اين مسائل اولا باعث شده كه افتخار به امپراتوري گذشته رواج يابد، ثانيا به انديشه سره نويسي و سره گويي انجاميده است. اين مسائل به آشفتگي در فكر تاريخي منجر شده است و در نتيجه تاريخي كه ما مي‌خوانيم و مي‌شناسيم روشن نيست. ما اگر درباره زخم‌هاي تاريخي خودمان فكر نكنيم و راجع به آنها صحبت نكنيم و وجوه مثبت و منفي آن را بازبيني نكنيم، اين زخم‌ها را با خودمان نگه داشته‌ايم و سعي مي‌كنيم در مقابل آنها مقاومت كنيم و اين مقاومت باعث مي‌شود كه سندروم‌هاي مختلفي پديد آيد.

 

ضرورت بازنگاري تاريخ ايران

وي تاكيد كرد: به عنوان روانكاوي كه تاريخ ايران را بررسي كرده است، معتقدم كه تا زماني كه نگاه خودمان به تاريخ را يكسان نكنيم و از اين پراكندگي ديد و نگاه بيرون نياوريم و براي هم آن را بيان نكنيم و تا زماني كه آن را با واقعيت تطبيق ندهيم، دولت-ملت نخواهيم شد. دولت-ملت وقتي ساخته مي‌شود كه يك پشتوانه تاريخي يكسان را نگاه كند. اسلامي‌ندوشن تاريخ‌نگار را كسي مي‌خواند كه قعر زمين را مي‌خواند. من نيز معتقدم كه قعر زمين را بايد روايت كرد به شرط آنكه تلاش بكنيم وابسته‌هاي فكري و اعتقادي خودمان را درپرانتز بگذاريم و تاريخ دوباره‌اي براي خودمان روايت كنيم كه در مقابل ملل و اقوام و تاريخ‌هاي ديگر قابل دفاع باشد. پيشنهاد من اين است كه با حضور روانكاوان و روانشناسان و باستان‌شناسان يك بار ديگر با همت و بلند نظري به تاريخ ايران و ايرانيان توجه كنيم.

 

همگرايي تاريخ و روانكاوي

حسين مجتهدي، روانكاو و روان‌درمان‌گر بحث خود را با اشاره به علاقه گسترده فرويد، بنيانگذار روانكاوي به تاريخ به معناي اعم آن آغاز كرد و گفت: فرويد در توتم و تابو (1916) در پرداختن به مباحثي چون پدركشي، پسركشي، برادركشي، مادرسالاري به ادوار تاريخي نگاه دارد، او در روانشناسي توده و تحليل آن من در بحث از دو توده مصنوعي (كليسا و ارتش) به تعبير خودش باز به تاريخ توجه دارد. او در ناخرسندي در فرهنگ (1930) در بحث از رانه‌هاي رواني و در بحث از تك‌خدايي در 1938 باز به تاريخ توجه دارد. تحليل او درباره آثار هنري و ادبي نيز به اسطوره‌ها و تاريخ توجه دارد. مساله مهم اين است كه آيا در اين موارد تاريخ خادم روانكاوي است يا مخدوم آن؟

وي با اشاره به آثاري كه بر فرويد تاثيرگذاشته، گفت: اين موارد نشان مي‌دهد كه با همگرايي تاريخ و روانكاوي مواجه هستيم. خانم دكتر ليست، مورخ روانكاو اتريشي مي‌گويد روانكاوان و مورخان با فراموشي و يادآوري و معناي گذشته در حال، خود را مشغول مي‌سازند. براي هر دو روشن است كه يك رخداد و رفتار معين هميشه جبرها يا معناهايي دارد و از اين روي هرگز به طور كامل نمي‌تواند قفل‌گشايي شود. همچنين گذشته را در حال ديدن كاري است كه هم روانكاو و هم مورخ انجام مي‌دهند. نكته ديگر آن است كه در روانكاوي و تاريخ‌نگاري با روايت يادمان‌ها مواجه هستيم، البته در روانكاوي اين روايت فردي و در تاريخ جمعي‌تر است. رولان بارت بعدها از گفتمان تاريخي به عنوان يك كنش زباني ياد مي‌كند. يعني تاريخ مثل داستان است و تاريخ‌نگار در روايت خودش به گزينش دست مي‌زند. در روايتي كه روانكاو آناليز مي‌كند نيز همين برجسته‌سازي‌ها و پنهان‌سازي‌ها را شاهديم كه بايد رازگشايي شود.

تاريخ به مثابه داستان

مجتهدي گفت: همچنين هم مورخ و هم روانكاو مي‌كوشند رويداد گذشته را در يك روايت بازسازي كنند. نكته ديگر آن است كه در تاريخ‌نگاري مثل داستان زنجيره‌اي از رويدادها هستند كه به خودي خود واجد معنا نيستند. فرويد از تعبير «ترجمه» بهره مي‌گيرد و مي‌گويد روانكاو با بسترسازي‌اش زبان ناخودآگاه را به زبان آگاه ترجمه مي‌كند. تاريخ‌نويس هم به نوعي گذشته تاريخي را به زبان امروز بيان مي‌كند و ترجماني براي ما روايت مي‌كند. حقيقت تاريخي بنابراين الزاما امري ثابت نيست، بلكه با گفتمان‌ها و پاردايم‌هاي مختلف تغيير مي‌كند. در روانكاوي نيز وضع به همين منوال است، يك رويداد ممكن است براي يك بيمار تروماتيك باشد و براي ديگري خير. اينجا تجربه فرد از مساله اهميت مي‌يابد.

اين روانكاو در ادامه به پيوستگي تاريخ تحول فردي و نوعي اشاره كرد و گفت: تحول فردي، تحول نوعي را نيز در خودش دارد. ما شاهد خيال‌پردازي‌هاي كهن و آغازين و نخست هستيم كه به عقيده فرويد بخشي از ميراث فيلوژنيك بشري هستند و جهانشمول هستند. مثل صحنه آغازين، اختگي و اغوا. فرويد در درسگفتارهاي روح روانكاوي مي‌گويد: تخيل‌هاي آغازين در زمان آغازين خانواده بشري واقعيت بوده‌اند و كودك خيال‌ورز به سادگي حفره‌هاي حقيقت فردي را با حقيقت پيش‌تاريخي پر كرده است. يعني بسياري از آن چه امروز واقعيت رواني بوده است، ممكن است در گذشته تاريخي، رويدادي واقعي بوده باشد.

 

خيال‌ورزي‌هاي بازگشتي

مجتهدي سپس به برخي مفاهيم كليدي روانكاوي براي تحليل تاريخي مثل «به يادآوردن يا يادمان»،
« رد ياد »، «فراموشي»، « واپس روي»، «تعويق»، «خيال ورزي‌هاي بازگشتي» و. . . اشاره كرد و در ادامه به بحث حافظه فرهنگي و پيوستگي حافظه و فرهنگ پرداخت و گفت: هيچ متني از نقطه صفر توليد نمي‌شود، بلكه متن‌ها حضور دارند و در توليد متن، بازخواني متون گذشته رخ مي‌دهد. در نظام رواني نيز وضع به همين طريق است و خاطرات مدام بازخواني مي‌شوند و در اين بازخواني‌ها معاني جديد در ديالوگ با خاطرات گذشته خلق مي‌شوند. وي در ادامه به مباحثي چون پيشينه جويي و آرماني‌سازي و هويت‌سازي در تاريخ اشاره كرد و شباهت آن را با سازوكارهاي مشابهي در روانكاوي نشان داد و در پايان بعد از اشاره به بحث‌هاي الكساندر ميچرليچ، روانكاو اتريشي- آلماني و شباهت تحليل روانكاوانه تاريخ آلمان با تاريخ ايران و اشاره به بحث تروما و سوگواري و كاربرد آن در تحليل تاريخ ايران گفت: از مفهوم تروما يا جراحت رواني براي تحليل تاريخي بسيار مي‌توان بهره گرفت. اين جراحت رواني گاهي آن قدر شديد است كه تجربه فراتر از كلام مي‌شود و نمي‌تواند به بيان بيايد. ما هم بعد از برخي تروماها قرن‌ها سكوت داشتيم. ما هم شايد در طول تاريخ آرمان‌ها و آرزوهايي داشتيم كه در حوادث تاريخي از دست رفته است و شايد يك سوگواري ناكام و يك ماليخولياي جمعي در ما نمود يافته باشد. به ويژه بعد از انقلاب مشروطه و نهضت ملي شايد اين طور باشد. گاهي اين تجربه‌هاي هضم نشده وارد لطيفه‌ها نيز نشده‌اند. جوك و شوخي يكي از راه‌هاي هضم‌پذير كردن دردها و جراحت‌هاست. اما برخي تروماها مثل حمله مغول حتي به جوك و شوخي نيز بدل نشدند و سازوكار ديگري مثل همسان‌سازي با پرخاشگر را در اين مورد شاهديم (فردي كه اسم فرزندش را چنگيز مي‌گذارد). همچنين واكنش‌هاي نژادپرستانه نشان مي‌دهد كه اين تروماها هضم و پردازش نشده است و در واقع اين‌ها را مي‌توان به عنوان يك كالبدشكافي روانكاوانه‌اي كه در طول تاريخ هست، بيابيم. آنچه شايد در تاريخ ايران براي حل و فصل تروماها مهم بوده، موضوع زبان و كلام است، يعني چگونه زبان توانست هويت ملي را حفظ كند اما مثلا در مصر اين اتفاق نيفتاد.

 

شاه يك چيز است

وحيد ميهن‌پرست، كارشناس فارغ‌التحصيل باستان‌شناسي ديگر سخنران اين نشست بود كه در بحث خود به رابطه باستان‌شناسي و روانكاوي پرداخت و اين بررسي را حاصل پايان‌نامه خود خواند و گفت: در اين بحث با اصول نظري ژاك لاكان تخت جمشيد را بررسي كرده‌ام. در اين بررسي از اين حكم ژيژكي استفاده كرده‌ام كه مي‌گويد «شاه يك چيز است.» در روانكاوي لاكاني چيز، فقداني در نظام نمادين است. براي فهم نظم نمادين بايد به آراي فردينان سوسور ارجاع داد. نزد سوسور نشانه تركيبي از دال و مدلول است. دل پيكره مادي نشانه و مدلول تصويري است كه از دال به وجود مي‌آيد. پيوند ميان دال و مدلول همان تصوير ذهني است كه باعث به وجود آمدن دلالت يا معنا مي‌شود. لاكان با واسازي اين تركيب نشان مي‌دهد كه مدلولي وجود ندارد و آن چه هست صرفا دال است. دال‌ها در تفاوت به وجود مي‌آيند و هويتي افتراقي دارند. اگر بپذيريم كه هويت دال صرفا در تفاوت به وجود مي‌آيد، بايد بپذيريم كه يك ارجاع بي‌پايان وجود دارد و هيچگاه يك تماميت معنامند به وجود نمي‌آيد. اما براي به وجود آمدن يك تماميت معنامند بايد جلوي اين ارجاع بي‌پايان با يك سد گرفته شود. از نظر لكان اين سد همان «چيز» هست؛ عنصري كه
حائز هيچ ردي از غياب ساير عناصر نيست و به نوعي بيرون از نظم نمادين است. اما از آنجا كه هر نوعي از واقعيت ناشي از اصابت نظم نمادين است، براي پديد آمدن واقعيت هميشه بايد يك عنصر در نقش اين چيز به وجود آيد و از واقعيت كنار گذاشته شود.

ميهن‌پرست گفت: در بررسي تخت جمشيد متوجه شدم كه اين امري كه از واقعيت كنار گذاشته مي‌شود، دقيقا بدن شاه است كه از نظم نمادين سلطنتي كنار گذاشته مي‌شود و كل نظم نمادين سلطنتي هخامنشي حول اين غياب بدن شاه شكل گرفته است. اما از آن جا كه اصلي‌ترين اثري كه از تفكر هخامنشي به جا مانده در تخت جمشيد است، مي‌توان آثار اين دسترس‌ناپذيري شاه را در كتيبه‌هاي هخامنشي در تخت جمشيد ببينيم.

وي سپس با اين ديدگاه به بررسي كتيبه‌هاي تخت جمشيد پرداخت و در پايان گفت: كل تلاش شاهنشاهان هخامنشي در دسترس‌ناپذير وانمود كردن خودشان جلوه‌گر مي‌شود. آنها مي‌خواستند خودشان را از جنسي ديگر نشان دهند تا خود را از جنس «چيز» يا امر دسترس‌ناپذير ساختار ي نظم نمادين نشان دهند.

 

جمله‌هاي كليدي

فرويد در توتم و تابو (1916) در پرداختن به مباحثي چون پدركشي، پسركشي، برادركشي، مادرسالاري به ادوار تاريخي نگاه دارد، او در روانشناسي توده و تحليل آن من در بحث از دو توده مصنوعي (كليسا و ارتش) به تعبير خودش باز به تاريخ توجه دارد. او در ناخرسندي در فرهنگ (1930) در بحث از رانه‌هاي رواني و در بحث از تك‌خدايي در 1938 باز به تاريخ توجه دارد.

فرويد از تعبير «ترجمه» بهره مي‌گيرد و مي‌گويد كه روانكاو با بسترسازي‌اش زبان ناخودآگاه را به زبان آگاه ترجمه مي‌كند. تاريخ‌نويس هم به نوعي گذشته تاريخي را به زبان امروز بيان مي‌كند و ترجماني براي ما روايت مي‌كند. حقيقت تاريخي بنابراين الزاما امري ثابت نيست، بلكه با گفتمان‌ها و پاردايم‌هاي مختلف تغيير مي‌كند. در روانكاوي نيز وضع به همين منوال است.

در روانكاوي و تاريخ‌نگاري با روايت يادمان‌ها مواجه هستيم، البته در روانكاوي اين روايت فردي و در تاريخ جمعي‌تر است. رولان بارت بعدها از گفتمان تاريخي به عنوان يك كنش زباني ياد مي‌كند. يعني تاريخ مثل داستان است و تاريخ‌نگار در روايت خودش به گزينش
دست مي‌زند. در روايتي كه روانكاو آناليز مي‌كند نيز همين برجسته‌سازي‌ها و پنهان‌سازي‌ها را شاهديم كه بايد رازگشايي شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون