• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3392 -
  • ۱۳۹۴ شنبه ۲۳ آبان

از مرگ هگل تا مرگ فرمان‌فرما

 

23آبان

مرگ «فريدريش هِگِل» فيلسوف معروف و نظريه‏پرداز بزرگ آلماني (1831م)

گئورگ ويلهلم فردريش هِگِل، فيلسوف معروف آلماني در
27 اگوست 1770م در اشتوتگارت آلمان به دنيا آمد. وي پس از طي دروس متوسطه، تحصيلات خود را در علوم الهي به پايان برد و پس از آن به تدريس فلسفه پرداخت. هگل پس از چندي تحت تاثير امانوئل كانت، فيلسوف هم‏وطن خود، به فلسفه اصالت تعقل گراييد و كتابي درباره زندگي مسيح (ع) نگاشت. هگل، معتقد بود هر آنچه عقلاني است واقعي است و هر آنچه واقعي است، عقلاني. هگل پس از چندي اعلام كرد كه هستي بر اصل تضاد، قائم است و هر آنچه در عالم خلقت مي‏بينيم متضادي نيز دارد. هر رويي، پشتي دارد و نمي‌توان به بي‏نهايت ، بدون نهايت و به زندگي بدون مرگ، انديشيد. هر شي‏ء بدان سبب خودِ آن است كه چيز ديگر نيست. از اين گذشته، ضد هر چيز در خود آن است. هر قطبي، قطب مقابل را، در خود دارد. همين‏طور گرما، سرما، عشق، نفرت، روز و شب و جواني و پيري. در اينجا هگل عنوان كرد كه هر چيزي، نه تنها ضد خود را در بر دارد، بلكه ضد خود است. هستي، نزاع قواي مخالف است براي تركيب آنها به صورت وحدتي عالي‏تر. هستي، نزاع اجزا است براي تشكيل يك كل و كشمكش متفرقات است براي جذب شدن در مطلق. مجموعه آثار هگل پس از مرگش در 18 مجلد به چاپ رسيد كه برخي از اين آثار عبارتند از معرفت علم منطق، دايره‌المعارف علوم فلسفي و اصول فلسفه و حقوق. فردريش هگل سرانجام در چهاردهم نوامبر 1831م در 61 سالگي جان سپرد.

24آبان

رحلت فيلسوف شهير علامه «سيدمحمد حسين طباطبايي» صاحب تفسير
شريف «الميزان» (1360 ش)

علامه سيدمحمدحسين طباطبايي در سال 1281 ش برابر با 1321 قمري در تبريز متولد شد و در پنج سالگي مادر و در 9 سالگي پدرش را از دست داد. در همان زمان علاوه بر فراگيري قرآن مجيد و كتاب‏هاي متداول روز و خوشنويسي، به تحصيل مقدمات عربي روي آورد و در 23 سالگي عازم نجف اشرف شد. علامه، طي 11 سال اقامت در نجف از محضر عالمان نامداري همچون ميرزاي ناييني، سيدابوالحسن اصفهاني، محمدحسين غروي‏اصفهاني و ميرزاعلي آقا قاضي‏طباطبايي استفاده‌هاي فراوان برد و مدارج علمي و كمالات اخلاقي را پيمود. وي پس از آن به مدت 10 سال در تبريز اقامت گزيد و سپس در سال 1325 ش راهي شهر قم شد. علامه از آن پس با درك نياز حوزه به تفسير و فلسفه، به تدريس اين دو پرداخت و در اين دو رشته مقام شامخي به دست آورد. علامه طباطبايي همزمان با تدريس، از تاليف آثار گرانبها و سودمند غفلت نورزيد و كتب متعددي را به رشته تحرير درآورد كه اصول فلسفه و روش رئاليسم در پنج جلد، بدايةُ الحكمه، نهايةُ الحكمه، وحي يا شعور مرموز، علي (ع) و فلسفه الهي و حاشيه بر اسفار صدرالدين شيرازي و... از آن جمله‏اند. اما مهم‌ترين اثر علامه، تفسيرالميزان نام دارد، اين كتاب شريف كه اصل آن به زبان عربي و در 20 جلد تاليف شده بارها از سوي ناشران داخلي و خارجي به زبان‏هاي عربي و فارسي چاپ و منتشر شده است. استاد شهيدمرتضي مطهري در مورد اين تفسير مي‌گويد: «كتاب تفسير الميزان، يكي از بهترين تفاسيري است كه براي قرآن مجيد نوشته شده است و مي‌توان ادعا كرد بهترين تفسيري است كه در ميان شيعه و سني از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است.» علامه سيدمحمدحسين طباطبايي سرانجام در صبح يكشنبه 24 آبان 1360 ش برابر با هجدهم محرم 1402 ق پس از يك هفته بيماري، دارفاني را در 80 سالگي وداع كرده و به ديار باقي شتافت.

25آبان

درگذشت «ستارخان» مبارز آزاديخواهِ نهضت مشروطه، معروف به «سردارملي» (1293ش)

ستارخان معروف به سردار ملي در حدود سال 1245ش در قره باغ آذربايجان به دنيا آمد. ستارخان در ابتدا به صورت جواني عيارمنش زندگي مي‌كرد اما پس از آغاز نهضت مشروطه، در صف مجاهدان قرار گرفت و رشادت‏هاي فراواني از خود نشان داد. قتل برادر و ظلم و ستم ماموران حكومتي به او و خانواده‏اش از يك سو و بستر اجتماعي، سياسي و اقتصادي تبريزِ آن دوران از سوي ديگر سبب شد تا با آشكار شدن فعاليت‏هاي مشروطه‏خواهي، روحيه سركش و معترض ستارخان به مشروطه‏خواهي تمايل پيدا كند. پس از به توپ بستن مجلس توسط محمدعلي شاه قاجار، مجاهدان تبريز با اين عمل به‌شدت مخالفت كرده و در برابر دولت مركزي قد علم كردند. در اين ميان، داستان‌هاي بسياري از رشادت‏ها و مجاهدت‏هاي ستارخان در اين دوران ذكر كرده‏اند. سرانجام قواي دولتي، تبريز را به محاصره درآورده و نبرد سختي روي داد. مرحله دوم درگيري، نبرد مشروطه‌خواهان و نيروهاي روس بود كه به كمك قواي دولتي آمده بودند. در نهايت، پس از ماه‌ها محاصره، نيروهاي مهاجم، تبريز را تسخير كرده و از آن پس، مشروطه‏طلبان راهي تهران شده و آن‏جا را فتح كردند. با ورود ستارخان و مجاهدان تبريزي به تهران و استقرار دوباره مشروطه، مخالفان سردار ملي سعي مي‌كردند به هر نحو ممكن او را از گردونه خارج سازند. از اين‏رو، قصد خلع سلاح مجاهدان را داشتند كه تبعيض دولت در خلع سلاح بختياري‏ها، باعث شد كه اين امر صورت نگيرد. در اين ميان، تلاش ستارخان براي جلوگيري از وقوع تشنج بي‏نتيجه ماند و سرانجام نيروهاي دولتي، مجاهدان را در پارك اتابك محاصره كردند. جنگي ناخواسته درگرفت كه كوشش سران مجاهدان براي ختم آن ناكام ماند و شمار بسياري از مجاهدان در جريان آن به خاك و خون كشيده شدند. بالاخره سردار هم تن به مقابله داد و هدف گلوله قرار گرفت و از ناحيه پا به‌شدت مجروح شد. پس از اين درگيري، ستارخان مدت‌ها خانه‏نشين شد و دولت مشروطه حتي با درخواست وي براي بازگشت به تبريز مخالفت كرد. سردار ملي سرانجام پس از دوره طولاني بيماري در بيست و پنجم آبان 1293 ش در چهل و هشت سالگي چشم از جهان فرو بست و در جوار حرم حضرت عبدالعظيم در ري به خاك سپرده شد.

28آبان

عزل «اميركبير» (1230 ش)

با مرگ محمدشاه قاجار، ميرزا محمدتقي خان فراهاني معروف به اميركبير، تلاش زيادي براي به سلطنت رساندن ناصرالدين شاه به عمل آورد ودر نهايت با تدبير او، كار سلطنت، سامان يافت. از آن پس و همزمان با آغاز پادشاهي ناصرالدين شاه، اميركبير نيز به صدارت عظمي دست يافت و به رتق‌و فتق امور همت ورزيد. استقلال نظر و خدمات عمومي و به‌طور كلي، سياست داخلي و خارجي اميركبير كه در جهت منافع و مصالح كشور بود، در محيط دربار و اجتماع رجال و شاهزادگان و وابستگان و حقوق بگيران بيگانه، قابل قبول و مورد پسند نبود. اين افرادِ بانفوذ و قدرتمند كه از اقدامات اميركبير رنجيده بودند، براي متوقف كردن اميركبير دست به هر كاري زدند ولي چون او را مستقيم و مستقل يافتند، اتهامات زيادي را به صورت شايعه به او وارد ساختند. ناصرالدين شاه در ابتدا به اين بدگويي‏ها توجهي نمي‌كرد. اما توطئه، گسترده بود و اصرار در ترساندن شاه، ادامه يافت. كم‏كم ناصرالدين شاه كه هنوز بيست سال هم نداشت به امير سوءظن پيدا نمود و او را در 28 آبان 20 (1230 محرم 1268ق، 19 نوامبر 1851 م) از صدارت عزل كرد. اما در اين ميان بدگويي ديگران تا آنجا ادامه يافت كه شاه وحشت‏زده، با عزل امير از تمامي مقام‏ها، او را به كاشان تبعيد كرد. پس از مدتي فرمان قتل اميركبير نيز صادر شد و سرانجام امير را در بيستم دي ماه 1230 ش (18 ربيع‏الاول 1268 ق، 10 ژانويه 1852 م) در حمام فين كاشان به قتل رساندند.

30آبان

مرگ «عبدالحسين فرمانفرما » (1318 ش)

عبدالحسين فرمانفرما ملقب به نصرت‌الدوله، سالار لشكر و فرمانفرما، برادرزاده محمدشاه قاجار و پسرعموي ناصرالدين در حدود سال 1232ش (1273ق) در تهران به دنيا آمد و پس از پايان دروس دارالفنون به خدمت نظام درآمد. وي در مقام نظامي ترقي كرد به‌طوري كه در سفر ناصرالدين شاه به اروپا، رياست گارد حفاظت از شاه را بر عهده گرفت و پس از بازگشت از اروپا، با لقب فرمانفرما، به حكمراني كرمان و بلوچستان منصوب شد. فرمانفرما از آن پس‏بارها در مقام‏هاي گوناگون جابه‌جا شد تا اينكه در دولتي كوتاه، صدارت يافت، ولي پس از كودتاي اسفند 1299، در زمره رجالي بود كه به بند و زنجير گرفتار آمد و در تمام دوران حكومت سه ماهه سيدضياءالدين طباطبايي، در زندان به سر برد. پس از كنار رفتن سيدضياء و آزادي فرمانفرما، كاري به وي واگذار نشد و فقط در مراسم و جشن‏هاي دربار شركت مي‌كرد. فرمانفرما، با وجود نزديكي زيادي كه به رضاخان داشت، در زمان حكومت او، داراي پست دولتي نشد و به عنوان رجل سياسي كه چهل سال در اين عرصه فعاليت داشت، مطرح بود. فرمانفرما جمعا 10 بار استاندار و حاكم ولايت‏هاي گوناگون 9بار وزير و دو بار رييس دولت شد. فرمانفرما سرانجام در سي‏ام آبان 1318 ش در
86 سالگي درگذشت و در شهر ري مدفون شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون