سيستم توازن قواي اروپا و پايان آن
هنري كيسينجر / مترجم: منصور بيطرف
جنگ جهاني اول
از آنجا كه جابهجايي در ائتلاف ميتوانست براي كشور ترك كرده بدبختي ملي به بار آورد، [به همين خاطر] هر متحدي قادر بود تا بدون توجه به سرزنشها از كشور شريكش حمايت زوري بگيرد، بنابراين اين اتفاق تمام بحرانها را تشديد و آنها را به يكديگر مرتبط كرده بود. ديپلماسي تلاشي شده بود براي مستحكم كردن پيوندهاي دروني هر اردوگاه كه همين امر به تقويت و تداوم تمام گلايهها و شكايتها منجر شده بود.
آخرين عنصر انعطافپذيري زماني از دست رفت كه بريتانيا «دوري پرشكوه» خود را ترك كرد و بعد از سال 1904 وارد «حُسن روابط» فرانسه و روسيه شد. بريتانيا اين كار را به طور رسمي انجام نداد اما به واقع آن را از طريق مذاكرات پيش برد و براي نبرد در جناح كشورهاي همتا تعهد اخلاقي گذاشت. بريتانيا با اين كار سياست خود را به عنوان يك متوازنكننده كنار گذاشت كه بخشي از آن به خاطر ديپلماسي آلمان بر سر بحرانهاي مراكش و بوسني بود كه با تحقير كردن فرانسه و روسيه (فرانسه بر سر مراكش در سال 1905 و 1911 و روسيه بر سر بوسني در سال 1908) به دنبال شكستن ائتلاف فرانسه – روسيه بود به اين اميد كه بر ديگري فشار وارد آورد تا به متحد خود اعتماد و اطمينان نكند. و آخر آنكه برنامه نظامي آلمان در خصوص ناوگان دريايي بزرگ و رو به رشد براي فرماندهي بريتانيا بر درياها چالشي را به وجود آورده بود. برنامهريزي نظامي آميخته از استحكام بود. از زمان كنگره وين فقط يك جنگ عمومي اروپايي وجود داشت و آن هم جنگ كريمه بود. (جنگ فرانسه – پروس به دو طرف دعوا محدود شده بود.) جنگ كريمه مربوط به يك مورد مشخص و چند هدف محدود بود. با آغاز قرن بيستم، برنامهريزان نظامي – كه درسهايي از مكانيزاسيون و روشهاي جديد بسيج نيروهاي نظامي آموخته بودند – شروع به هدفگذاري در خصوص پيروزي كامل در جنگهاي همهجانبه بودند. خطوط آهن امكان جابهجايي سريع نيروهاي نظامي را ميداد. با نيروهاي بزرگ ذخيره در همه زمينهها، سرعت بسيج كردن نيروها، اصل شده بود. استراتژي آلمان كه همان طرح مشهور شليفن بود بر مبناي اين ارزيابي قرار داشت كه آلمان بايد يكي از همسايگانش را پيش از آنكه بتواند با ديگري ائتلاف كند تا از شرق يا غرب حمله كند، شكست دهد. بنابراين پيشدستي جزو برنامهريزي نظامي آلمان شده بود. همسايگان آلمان هم تحت امر معكوس [آن] قرار گرفته بودند؛ آنها مجبور شده بودند تا بسيج نيروهاي نظامي را سرعت دهند و براي كاهش اثر پيشدستي احتمالي آلمان يك كنش هماهنگ داشته باشند. زمانبندي بسيج كردن نيروهاي نظامي بر ديپلماسي حاكم شده بود؛ اگر رهبران سياسي ميخواستند ملاحظات نظامي را كنترل كنند، بايد راه ديگري را برميگزيدند. ادامه در صفحه 14