نگاهي به كتاب شاه عباس اول، پادشاهي با درسهايي كه بايد
فرا گرفت
سياست خارجي ايراني در عصر صفويه
مجيد بيگلر/ عصر صفويه (1101-880 خورشيدي برابر 1135-907 قمري) در تكوين و شكلگيري ايران به نحوي كه امروز ميشناسيم، اهميتي اساسي و غيرقابل انكار دارد. تحولات سياسي سرزمين ايران در اين دوره و تشكيل دولتي مقتدر و منسجم پس از دوراني طولاني از حيات ملوك الطوايفي و پراكندگي و آشوب و تعيين تشيع به مثابه ديانت رسمي مردمان اين سرزمين تا به امروز جايگاه مهمي داشته است. در اين دوره بيش از 200 ساله ايران تحولات ژرف و ماندگاري تا به امروز از سر گذرانده است كه در اين ميان دوران شاهاني چون شاه اسماعيل اول (881-903 خورشيدي) و شاه عباس اول (996-1038 قمري)
از حيث پايهگذاري و تكوين و اوج اين سلسله اهميتي اساسي دارد، گو اينكه عمده نويسندگان تاريخ سياسي ايران بر اين اصل اتفاق نظر دارند كه دوران شاه عباس كبير هم به لحاظ طولاني بودن آن و هم از نظر اقداماتي كه در آن صورت گرفته، با ديگر دورهها قابل مقايسه نيست. درباره سلسله صفويه، خاستگاهها، شاهان، اقدامات، پيروزيها و شكستها، زوال و شكست ايشان و در نهايت پيامدها و آثار صفويه به طور عام و درباره دوران شاه عباس اول بطور خاص آثار فراوان و ارزشمندي توسط محققان و تاريخ نگاران و پژوهشگران ايراني و غيرايراني نگاشته شده است كه هر يك از جنبهيي به بررسي اين دوره ميپردازند. از ميان آثار متاخر كه نگاهي كلي و عمومي به دوران شاه عباس انداخته ميتوان به كتاب شاه عباس كبير نوشته مريم نژاد اكبري مهربان (تهران، نشر پارسه، 1387) اشاره كرد كه براي مخاطبان غيرمتخصص تصويري كلي و اجمالي و در عين حال مفيد و ارزشمند از دوران شاه عباس عرضه ميكند. اما در كنار اين اثر از كتابهاي جديد ميتوان به كتاب
قابل توجه «شاه عباس اول: پادشاهي با درسهايي كه بايد فراگرفت» اشاره كرد كه توسط دكتر منوچهر پارسا دوست نگاشته شده و در دو جلد توسط شركت سهامي انتشار عرضه شده است. نويسنده اين كتاب، از متخصصان برجسته دوره صفويه است كه تاكنون آثار فراواني در اين زمينه نوشته و منتشر كرده است كه از آن ميان ميتوان به روابط ديپلماسي شاه عباس اول با اسپانيا و پرتغال، شاه اسماعيل اول: پادشاهي با اثرهاي ديرپاي در ايران و ايراني، شاه تهماسب اول، از شاه اسماعيل دوم تا شاه عباس اول و... ياد كرد.
كتاب شاه عباس اول: پادشاهي با درسهايي كه بايد فراگرفت عنوان آخرين اثر دكتر پارسادوست است كه مجلد دوم آن به تازگي منتشر شده است. جلد اول اين اثر به سر برآوردن شاه عباس اول تا زمان جنگهاي او با دولت عثماني ميپردازد. مجلد نخست خود چهار بخش دارد كه بخش اول با عنوان از كودكي تا تثبيت قدرت از هفت فصل تشكيل شده است. فصل اول سرگشتهيي در موج حادثههاست كه وقايع زندگاني شاه عباس از به دنيا آمدن تا رسيدن به شاهنشاهي در سنين نوجواني را بررسي ميكند. فصل دوم عباس ميرزا در آستانه قدرت نام دارد كه به ماجراي بركنار شدن شاه محمد خدابنده و اوضاع پر تنش كشور در آخرين سالهاي پادشاهي او ميپردازد. نويسنده در فصلهاي سوم و چهارم به تلاشهاي
شاه عباس در تثبيت قدرت با سركوب كردن و فروخواباندن اعتراضات داخلي ميپردازد. بخش دوم كتاب به روابط شاه عباس و ازبكان اختصاص دارد. فصل اول به تحركات و شورشهاي ازبكان در هرات ميپردازد و فصل دوم جنگهاي شاه عباس با شاهان عباسي را بررسي ميكند. فصل سوم نيز به مصالحه اين شاه قدرتمند با ازبكان ميپردازد. بخش سوم كتاب روابط شاه عباس با عثمانيها را باز ميكند. در اين بخش پارسادوست به برخي از اقدامات شاه عباس مثل كوچ اجباري ارامنه به اصفهان را نشان ميدهد كه شايد از نظر برخي طرفداران شاه صفويه چندان مورد پسند واقع نشود. كوشش شاه عباس براي تغيير سيماي ايران نام بخش پاياني كتاب است. در اين بخش نويسنده به اقدامات شاه عباس مثل تلاشهاي عمراني او و كوشش در بهبود اوضاع بازرگاني كشور اشاره دارد. نويسنده در اين بخش كتاب كوشيده جنبههاي انتقادبرانگيز اقدامات شاه عباس را ناديده بگيرد و تلاش كرده با استفاده از انبوهي كتابها و آثار تصويري دقيق و منصفانه از اين دوره عرضه كند.
سياست خارجي شاه عباس در دوران پر آشوب و قدرت گرفتن همسايه مقتدري چون امپراتوري عثماني موضوع جلد دوم كتاب است. اين جلد كتاب هفت فصل دارد. در فصل اول اوضاع عمومي عثماني تا پيش از حمله شاه عباس و در زمان نبردها بررسي ميشود. در اين فصل نويسنده تصويري عمومي و در عين حال دقيق از امپراتوري عثماني در زمان سلطان سليم دوم، سلطان مراد سوم، سلطان محمد سوم، سلطان احمد اول، سلطان مصطفي اول و سلطان عثمان دوم، سلطان مصطفي اول در دومين مرتبه به قدرت رسيدن و سلطان مراد چهارم ارايه ميكند. او در اين فصل، كوشيده فساد فراگير در دربار عثماني را به مثابه مقدمهيي بر شكستهاي اين دولت از شاه عباس نشان دهد. فصل دوم به روابط سياسي شاه عباس با عثماني پيش از حمله به آذربايجان اشاره دارد. از موضوعات مهم اين فصل فرجام خان احمد گيلاني، خراجگزار شاه عباس است كه عصيان كرد و در نتيجه شاه عباس با لشكرياني به گيلان رفت و او را سرنگون كرد. خان احمد به عثماني پناهنده شد و در نهايت در سال 1005 هجري در بغداد مرد. فصل سوم حمله شاه عباس به عثماني نام دارد. پارسادوست در اين فصل انگيزههاي حمله شاه عباس به عثماني را چنين دستهبندي ميكند: بازپس گرفتن سرزمينهاي از دست داده، رفع تحقير، انگيزه ديني، انگيزه بازرگاني، يقين داشتن به حمله عثماني به ايران و احساس تنها نبودن. او انگيزههاي انتخاب زمان حمله را نيز چنين برميشمرد: افزايش قدرت شاه عباس، آسوده بودن از جانب ازبكان، درگير بودن عثماني در جنگ با اتريش، از هم گسيختگي امور داخلي عثماني، لزوم پيشدستي و همكاري كردان و خالي بودن تبريز از عمده قواي عثماني.
در ادامه اين فصل گام به گام پيشرويهاي شاهعباس در حمله به عثماني به تفصيل تشريح ميشود. فصل چهارم حمله شاه عباس به بغداد نام دارد. در اين فصل اوضاع عمومي عثماني پيش از حمله شاه عباس به بغداد ترسيم ميشود و در ادامه به تصرف بغداد به تفصيل پرداخته ميشود. از موضوعات مهم اين فصل علتهاي تمايل شاهعباس به سرنگوني عثماني نام دارد كه به زعم او عبارتند از: احساس تحقير، بياعتمادي به شاهان عثماني، خلافت سلطان عثماني، نزديكي به پاپ و شاهان اروپا، دشمني با عثماني، استفاده از هر فرصت براي تضعيف عثماني، عثماني سدي ميان ايران و اروپا، زيارت مكانهاي مقدس، راه بازرگاني به اروپا و پيامدهاي جنگ ايران و عثماني.
فصل پنجم كتاب درباره علل عدم تشكيل اتحاديه نظامي عليه عثماني است. فصل ششم كتاب به روابط ديپلماسي شاه عباس با اسپانيا و پرتغال اختصاص دارد و فصل هفتم به تيره شدن اين روابط به خصوص رابطه ايران و اسپانيا ميپردازد. كتاب با پسگفتاري تحت عنوان از تاريخ بياموزيم به پايان ميرسد. نويسنده در اين بخش با اشاره به پيامدهاي ديپلماسي شاه عباس و شاه اسماعيل در مناسباتش به ويژه با عثماني مينويسد: «از تاريخ بياموزيم و از ايجاد حالتي كه موجب تيرگي رابطه ايران با كشورهاي همسايه شود دوري گزينيم. بيگانگان به خاطر منافع خود بر تيرگي رابطهها ميافزايند و ايران را با دشواريهاي بيشتر روبهرو ميكنند... در رابطه خود با كشورهاي خارجي فقط به منافع ملي خويش بينديشيم. تنها منافع ملي ما است كه بايد راهنماي ما در چگونگي برقراري رابطه با كشورهاي خارجي باشد. از اين ديدگاه، هيچ كشوري دشمن دايمي ما يا دوست دايمي ما نيست. آنها هر وقت منافع مليشان ايجاب كرد با ما دوستي يا دشمني ميكنند و همواره در نظر داشته باشيم كه دشمن و مخالف ديروز به جهتهاي گوناگون ممكن است دوست امروز ما شود.»