گزارش روايي از حضور در استاديوم «سن سيروس» و حال روز باراني «قوي سپيد»
بيچاره ملوان
سعيد پيرمحموئي/ دقايقي به شروع بازي تيمهاي همسايه در جدول باقيمانده و هنوز كمي زمان هست تا به ورزشگاه پير انزلي سرك بكشيم، ورزشگاهي كه قدمتش به 10 يا 15 سال قبل از تاسيس يكي از قديميترين تيمهاي فوتبال ايران برميگردد. انزليچيها اما كمتر با نام «تختي» اين ورزشگاه را صدا ميزنند و ياد كاپيتان فقيدشان را اينطور زنده ميكنند؛ «استاديوم سن سيروس» به ياد قايقران تمام نشدني.
يك تيم، ضربان قلب يك شهر
اينجا انزلي است، شهري 150 هزار نفري كه فوتبال به شكل عجيبي از همان سال 48 كه ملوان تاسيس شد بر تار و پودش نقش بسته. انزليچيها معتقدند تاريخچه فوتبال در شهرشان به پيش از جنگ جهاني اول برميگردد و اين يعني فوتبال در اين شهر ساحلي بيش از يك قرن سابقه دارد. در كمتر شهري از ايران فوتبال اينچنين با زندگي روزمره، كار و كاسبي مردمانش عجين است. كوچه پس كوچهها، زمينهاي خاكي، سواحل خيس و ماسهيي درياي كاسپي در اين شهر مهد پرورش بازيكنان بزرگي به فوتبال ايران بوده است؛ از غفورجهاني تا سيروس هميشه كاپيتان. اما قبل از فوتبال و تاريخچهاش و شايد بيشتر از هر چيز ديگري اين «ملوان» است كه براي مردمان اين شهر اهميت دارد حتي مهمتر از نان شب. كافياست يك ساعت در خيابانهاي انزلي قدم بزنيد تا آثار عشق و علاقه مردم اين شهر به «قوهاي سپيد» را از نزديك لمس كنيد. در انزلي نه آبي معنايي دارد و نه قرمز، تنها ملوان اهميت دارد حتي اگر بد بازي كند، ببازد يا در انتهاي جدول جا خوش كرده باشد چرا كه باز هم ورزشگاه يكدست سفيد پوش ميشود براي پرواز قوي سپيد. اهميتي ندارد نام مالك، مدير، سرمربي يا بازيكنانش چه باشد چرا كه به قول هواداران قديمياش «ملوان تبديل به نماد شهري شده كه ضربان قلب شهروندانش با بازيهاي اين تيم تنظيم شده است»؛ تيمي كه حتي پيش از شروع بازي هفته چهاردهم مقابل ذوب آهن كه منجر شد به شكستي سنگين، ميشد حدس زد همچون تالاب مشهور انزلي در ليست سياه نابودي قرار گرفته است.
آغاز دوباره حيا كن، رها كن
ملوان حتي با سرمربي جديدش هم نتوانست به جايي برسد و تنها همان 10 دقيقه ابتدايي بازي نشاني از يك تيم منسجم داشت و دوباره همهچيز به هم ريخت تا تماشاگراني كه خونشان به جوش آمده بود چشمهايشان را ببندند و از بازيكن و مربي تا هياتمديره و مالك باشگاه را از تيغ محبت خود بگذرانند و با چشمهايي نگران به بازي بعدي بينديشند. به تيمي كه حتي توانايي ايستادگي مقابل ليگ يكيها را هم ندارد؛ تيمي كه در ابتداي فصل شايد با اين تفكر كه قصد حضور در ليگهاي زيرگروه را دارد، بسته شد. موسيلوويچ فعلا ناشناخته است درست مانند فصل قبل دراگان اما بر تواناييهايي فني دستيار ايرانياش «مجيد صالح» نميتوان شك كرد، كادرفني جديد تاثيراتي هر چند اندك بر تيم داشته اما نبايد فراموش كنيم كه تماشاي 90 دقيقه بازي ملوان تنها يك پيام دارد، اين تيم ابزاري براي موفقيت ندارد و مديرانش آن را در همان فصل نقل و انتقالات خلع سلاح كردهاند.
از نيوكاسل تا قوي سپيد
چند دستگي در تفكرات تماشاگران موج ميزند، عدهيي نصرت ايراندوست را مقصر ناكامي ميدانند (پيرمردي كه هنوز هم فكر ميكند با بازيكنان جوان و اميدش ميتواند عنوان هفتمياش را با ملوان تكرار كند)، عدهيي محجوب را كه در ابتداي فصل سر كيسه را شل نكرده است وعدهيي هم بازيكنان جواني كه انصافا تجربه حضور در ليگ برتر را ندارند، اما تمام بحث درباره يك موضوع است؛ بالهاي قوي شكسته و همچون تيم رويايي سال قبلش كه با «دراگان اسكوچيچ» نه به سرخ آبيها رحم ميكرد و نه زردهاي اصفهاني، فرسنگها فاصله دارد. فاصلهيي كه شايد بيشتر از ايراندوست بايد شخص ديگري دربارهاش پاسخ بدهد، هماني كه برايش بعد از دريافت گل سوم «حيا كن، رها كن» سر ميدانند؛ «سيروس محجوب». مردي كه روزگاري نه چندان دور ادعا ميكرد سهام «نيوكاسل» را خريداري كرده و بعد مشخص شد تنها به اجاره يك صندلي در ورزشگاه «سنت جيمز پارك» اكتفا كرده است. مردي كه سالها به دنبال دريافت امتياز تيمي از ليگ برتر بود و سرانجام از خوب يا بد حادثه 70 درصد از امتياز يكي از قديميترين تيمهاي فوتبال ايران را بدون مشخص شدن مكانيزمي شفاف و روشن و تنها با اين تعهد كه نه نام ملوان تغيير ميكند و نه مكان جغرافيايياش اختيار كرد. تيمي كه تمامي هوادارانش را ميتوان در رده «تيفوسي ها» دستهبندي كرد، هواداراني كه برايشان اهميتي ندارد مالك تيم، نيروي دريايي باشد يا دوست نزديك «آلن شيرر!» يا حتي مشتري اسبق 5 درصد از سهام نيوكاسل يونايتد.
آنچه به جايي نميرسد، فرياد تيفوسيهاست
تيفوسيها با چشمهاي اشكبار از ورزشگاه خارج ميشوند، جر و بحث و بعضا درگيريهايي لفظي درباره تيم درست تا نقطهيي كه از هم جدا ميشوند ادامه دارد. عدهيي ميگويند «محجوب ميخواهد در نيم فصل دو ميلياردي خرج كند و بازيكن بگيرد» و عدهيي پاسخي منطقي دارند: «كدام بازيكن خوب بيرون مانده كه مالك باشگاه ميخواهد تازه خرج كردن را شروع كند، چرا با قبليها تمديد نكردند كه حالا... » صحبتهايشان منطقي است. خرج كردن در زماني كه گزينهيي جز «ايچ ها» و«ويچ ها»يي كه تنها خودمان مشتري پر و پا قرصش هستيم، براي خريد باقي نمانده. عدهيي دلخوش از اضافه شدن سرباز ماهيني و افشين سخن ميگويند تا به اين واقعيت كمتر فكر كنند كه متاسفانه شايد قوي سپيد مدعي اول سقوط در انتهاي فصل باشد. درست در همين دقايق كه بحث تيفوسيها ادامه دارد يكي از پديدههاي سال قبل (شاهين ثاقبي) كه اتفاقا محصول آكادمي ملوان است و تنها به خاطر 100 ميليون بيشتر به ديار ستارخان و باقرخان كوچ كرد، براي تراكتورسازان در مقابل ياران قلعه نويي كاري ميكند كارستان تا آه از نهاد انزلي چيها بلند شود. ملوانيها نشستهاند و حسرت بازيكناني را ميخورند كه بعضا به خاطر 70، 100 و رقمي در همين حدود (اعداد و ارقامي كه در فوتبال حرفهيي تقريبا هيچ است) از ملوان جدا شدند و حالا مديران باشگاه به اين نتيجه رسيدهاند كه براي ماندگاري در ليگ برتر بايد خرج كرد تا در مقابل تيمهايي ميليارد توماني ايستادگي كند و قو دوباره اوج بگيرد.
قوي اسير در مرداب
تماشاي دست و پا زدن قوي سپيدي كه در مرداب گير كرده، براي هيچكس لذت بخش نيست، حتي براي طرفداران رقيب در شهري كه تنها 30 كيلومتر با انزلي فاصله دارد. ملواني كه بعد از سالها اداره شدن با نظم و ديسيپليني ارتشي، اين روزها نه ثبات دارد و نه انضباط. كاپيتان بهشدت محبوبش بازوبند بر زمين ميكوبد، آقاي گلش با زباني سرشار از واقعيات احترام مربي مو سپيد را نگه نميدارد و همان مرد مو سپيد شايد براي اينكه حق و حقوقش ضايع نشود تا پاي نابودي ملوان راضي به استعفا نميشود و مالكي كه نه تنها به توصيه مديران اسبق و سرشناس ملوان كه در همان ابتداي فصل چنين روزهايي را پيش بيني كرده بودند توجهي نميكند و تنها در فكر دو دوتا چهارتايي است كه چندان فوتبالي به نظر نميرسد. بزرگترين مشكل ملوان شايد هماني است كه فقط و فقط از نزديك ميتوان مشاهده كرد؛ هياتمديره و تصميمگيرانش مرداني فوتبالي نيستند، مديرعاملش كه اتفاقا ورزشي است بين زمين و آسمان گير كرده و شنيده ميشود كه بايد بين مديرعاملي ملوان و تربيتبدني نيروي دريايي يكي را انتخاب كند و تصميمگيران پشت پرده و كلانش اعضايي شورايي هستند كه قرار بود شهر را اداره كنند نه ملوان را.
سكانس پاياني؛ مكانيزم اصولي، حلقه گمشده فوتبال ايران
و اينچنين يكي از قديميترين تيمهاي فوتبال ايران كه در تاريخ ليگ برتر به دسته پايينتر سقوط نكرده بود، حضور در جام باشگاههاي آسيا، قهرماني در جام حذفي و پرورش بازيكنان بزرگي در فوتبال ايران را در كارنامه دارد، پديده سال گذشتهاش هماكنون در اتلتيكو مادريد بازي ميكند و نخستين حضور تيم ملي فوتبال ايران در فستيوال بزرگ جام جهاني با گل غفورش ميسر شده بود، حالا جز طرفدارانش كه به اندازه كل جمعيت انزلي است، دلسوزي ندارد. مقصر نه ملوان است و نه خصوصيسازي كه اتفاقا ملوان جزو نخستين تيمهاي خصوصي شده در فوتبال ايران به شمار ميرود، مقصر شايد همان عدم وجود مكانيزمي اصولي در فوتبال ايران است كه تنها با پول ميتوان به آن ورود كرد و خصوصيسازي اينطور معنا شده؛ اتفاقي كه براي ساير تيمهاي بزرگ فوتبال ايران هم رخ داده است و حالا گريبان قوي سپيد را گرفته كه تنها ميتوان گفت «بيچاره ملوان».