• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3436 -
  • ۱۳۹۴ يکشنبه ۲۰ دي

گفت‌وگو با فرهاد فخرالديني، رهبر اركستر موسيقي ملي ايران

جامعه سالم، موسيقي سالم هم خواهد داشت

    کامه وزیری/ حال و روز موسيقي اركسترال ايران به‌ويژه در چند سال اخير بر اهل هنر پوشيده نيست. فرهاد فخرالديني، رهبر اركستر موسيقي ملی وقتي چوب رهبري اركستر را به دست مي‌گيرد و به اركستر فرمان مي‌دهد، انگار اركستر جان تازه‌اي مي‌گيرد. او كه زاده سال 1316 است، بيش از هفت‌دهه از عمر خود را وقف هنرش- موسيقي- كرده است، او در سال 1377 اركستر ملي را تاسيس كرد و اولين برنامه‌اش را به اجراي چند اثر از زنده‌ياد علي تجویدي همراه با آواز محمدرضا شجريان اختصاص داد. او در تيرماه 1388 از اين سمت استعفا داد و مجددا در خردادماه امسال رهبري اركستر ملي را به دست گرفت. اين‌بار او مي‌خواهد با اجرايي متفاوت و چند مهمان نام‌آشنا روي صحنه حاضر شود. قرار است به همراه او سه رهبر مهمان نیز اركستر را رهبري كنند و تكنوازاني برجسته در اركستر بنوازند. همچنين قرار است قطعاتی از آهنگسازان قدیمی را با خوانندگان جديد روي صحنه ببرد. فخرالديني پس از سال‌هاي متمادي كه به پژوهش و تدريس موسيقي پرداخته است، تجربيات خود را گردآوري كرده و پنج كتاب از خود به جاي گذاشته است. از اين تعداد، سه كتاب به صورت کاملا تخصصي (علمي- تحليلي) در حوزه موسيقي (به‌ويژه موسيقي ايراني) و اركسترنويسي و اركسترنوازي، تجزيه و تحليل موسيقي و هارموني موسيقي است كه در مقايسه با كتاب‌هايي كه از استادان و بزرگان وجود دارد، بسيار متفاوت است. اين‌بار نيز با ایشان به گفت‌وگو نشسته‌ايم تا به بهانه اجراي جديد ارکستر ملی، از سال‌ها تجربه این بزرگمرد موسیقی ایران كه براي خود، بيكراني از ناگفته‌هاست، بهره‌مند شويم.

   برای شروع گفت‌وگو لطفا درمورد كنسرتي كه قرار است برگزار شود آن هم پس از مدت طولاني كه شما اركستر ملی را رهبري نكرده‌ايد، توضیح دهید.
اولين كنسرتي كه اركستر ملي قرار است برگزار كند، در روزهاي 23 و 24 دي‌ماه است كه با حضور رهبر مهمان جناب آقاي «سهراب كاشف» اجرا خواهد شد و تمرين‌هاي آن نيز مدتي است كه آغاز شده است.
دومين برنامه در جشنواره موسيقي فجر در بهمن‌ماه امسال خواهد بود كه بسيار مفصل است. در اين برنامه خودم هم اركستر را همراهي مي‌كنم و همه تلاشم بر اين است كه حداقل پنج خواننده جديد را براي اولين‌بار در اين اجرا معرفي كنم؛ خوانندگاني كه اصلا تا به حال با اركستر ملي اجرايي نداشتند.
دو سوليست (تكنواز) هم خواهيم داشت، يكي سوليست ويولن كه اثري را از من اجرا مي‌كند و جناب آقاي «ارسلان كامكار» هستند. قطعه‌اي به نام «به ياد جواني» كه براي ويولن و اركستر نوشته‌ام. قطعه ديگر هم «چهارگاه براي پيانو و اركستر» است كه اثر زنده‌ياد آقاي «جواد معروفي» است كه جناب آقاي «حسين دهلوي» تنظيم كرده‌اند. پيانيست اين اثر آقاي «پويان آزاده» هستند. در لابه‌لاي اين برنامه پنج خواننده كه با اركستر ملي همراهي مي‌كنند، معرفي خواهد شد و همچنين قطعات بي‌كلام ديگري هم خواهيم داشت. ديگر اينكه از رهبر مهمان ديگري دعوت كرده‌‌ام كه در اجراي جشنواره حضور داشته باشند. ايشان آقاي «لوريس چكناواريان» هستند و يقين دارم كه اجراي ايشان نيز بسيار عالي خواهد بود.
   با توجه به سابقه، تجربه و آثار بسيار متفاوت شما مي‌خواهم درباره جريان آهنگسازي در ايران صحبت کنیم. به نظر شما با توجه به آهنگسازي در گذشته و حال، قرار است در آينده اين جريان به كدام سو، سوق پيدا كند. شاهد هستيم كه بسياري از هنرمندان از اين روند احساس نارضايتي مي‌كنند و همچنين اگر قرار باشد يك آهنگساز آهنگ «غيرسفارشي» بسازد و با چالش‌ها و خط قرمزهایی در مورد نوع ساخت يك آهنگ يا حتي انتخاب شعر درگير نشود، چگونه باید اين راه را ادامه دهد یا چگونه امرار معاش كند؟ ‌آيا در اين شرايط آهنگساز مي‌تواند يك «اثر هنري» خوب و متفاوت ارايه دهد كه از هر نظر ماندگار باشد؟
اول بايد بگويم كه همه هنرمندان همسو با جامعه حركت مي‌كنند. پس هنر هنرمند هم به سوي جامعه كشيده مي‌شود. زماني بود كه عشق، محبت و دوستي حرف اول را مي‌زد. پس هنرمندان هم دنبال همان مي‌رفتند. مثلا اگر از ادبيات ما «عشق» را بگيريد، واقعا چيزي از آن باقي نمي‌ماند. اگر زمانه طوري باشد كه هنرمند بتواند از عشق صحبت كند، قطعا كار خوبي را ارايه مي‌دهد. جامعه سالم، موسيقي سالم هم دارد و جامعه خشن هم موسيقي خشن دارد. پس نمي‌شود موسيقي را به سمت‌وسويي ببريم كه برخلاف جامعه حركت كند. يعني هنرمند آنچه را كه از محيط پيرامون خود مي‌گيرد، به زبان موسيقي بيان مي‌كند.
جامعه امروز ما ناآرام است. ترافيك، آلودگي صوتي، آلودگي هوا و تمام مشكلات ديگر مردم باعث مي‌شود كه موسيقي ما هم ديگر آن عشق را نداشته باشد. این را واقعا بايد بگويم كه «ياران فراموش كرده‌اند عشق را». آن «اثر هنري» كه از آن صحبت مي‌كنيم، در اين فضاي موجود ساخته نمي‌شود و من اميدوارم كه اين وضع تغيير كند و باز هم عشق به ميان آيد تا هنرمند هم وادار شود تا با زبان دلش حرف بزند. الان تكنيك‌ها در بسیاری از قطعات كاملا درست به كار مي‌رود، ولي موسيقي‌ای كه ساخته مي‌شود، خشن است. انگار يك عصبانيتي در پنجه‌هاي نوازندگان حس مي‌كنيد كه به‌سرعت به مخاطب و شنونده حس آن هم منتقل مي‌شود، چون هنر است و به دل و احساس مردم راه پيدا مي‌كند. كاري كه با دل ساخته مي‌شود، راحت‌تر هم به دل مي‌نشيند. ولي «كار سفارشي» هر چقدر هم از نظر تكنيكي و آهنگسازي قوي باشد، به دل نمي‌نشيند. مثلا بسياري از آهنگ‌ها كه از قبل شنيده‌ايم، ديگر در هر شرايطي كه باشد و آن را دوباره بشنويم بازهم براي‌مان لذت‌بخش است. این به این خاطر است که از عمق وجود كسي آمده است، پس به عمق وجود شنونده هم مي‌نشيند و در اعماق احساس مخاطب تاثیر می‌گذارد. من همچنان اميدوارم كه بتوانيم شرايطي براي جوانان ايجاد كنيم تا آنها هم با زبان دل‌شان با ما سخن بگويند. آهنگساز هم بايد زندگي كند و مجبور است كه علي‌رغم ميل باطني در شرايط نابسامان به ساخت آهنگ‌هاي سفارشي تن بدهد. امروزه خرج زندگي زياد شده و با درآمد اندك نمي‌توان زندگي كرد و آرام بود. «عشق به كار» را نمي‌توان آموزش داد. تكنيك و سختكوشي را مي‌توان آموزش داد، ولي عشق را خير. آهنگسازي خوب اول نياز به يك آرامش خوب دارد تا آهنگساز بتواند به نواي دل خود گوش بدهد. امروزه اين نوا، خاموش است. پس موسيقي آن هم نمي‌تواند خيلي اثر ويژه‌اي باشد.
    شما از همكاري پنج خواننده جديد با اركستر خبر داديد. شنيده‌ام كه قصد دارید 10 خواننده جديد را معرفي كنيد. حال با توجه به توضيحات شما در خصوص شرايط جامعه، آيا اين اجتماع نياز به معرفي خواننده جديد دارد؟ آيا اصلا جامعه متوجه كار خوب و جدي و خواننده خوب هست؟ و اينكه اين خواننده‌ها چه كار نويي براي مردم دارند؟ چه سبك جديدي را با خود مي‌آورند؟ یا اینکه باز هم ما شاهد خواننده‌هايي خواهيم بود كه به سبك خوانندگان قديم يا مثلا با سبك و سياق استاد شجريان آثار را اجرا خواهند كرد؟
من مي‌خواستم 10 خواننده را معرفي كنم ولی وقت نمي‌شود. احتمالا باید در دو برنامه خوانندگان را معرفي كنم، ولي در مورد اين خوانندگان بايد بگويم جامعه به انواع متعدد موسيقي نيازمند است و ما هم نمي‌توانيم جامعه را به يك سمت‌وسوي خاصي از موسيقي سوق بدهيم. جامعه به هر سمتي كه برود خودش ما را به همان سو مي‌برد. بعد هم ما حمايت صداوسيما را به آن شكلي که بايد حامي موسيقي باشد، در اختيار نداريم. يعني حتي راديو يا تلويزيون حوصله نمي‌كنند كه اگر يك آهنگ چهار يا پنج‌دقيقه‌اي را پخش مي‌كنند، راجع به آن چند دقيقه صحبت كنند.
مثلا برنامه‌اي به نام «دستان» بود كه آن هم ديگر نيست. يعني حتي آن را هم زياد دانستند! با وجود اينكه نه ساز را در آن نشان مي‌دادند و نه اركستر را. حالا من نمي‌گويم اين خوانندگان جديد قرار است خواننده پاپ باشند، فقط مي‌خواهيم راهي را كه هنرمندان و خوانندگان قديم پيش گرفته‌اند، همچنان تداوم داشته باشد تا این راه طي شود. هدف من اين است كه مطابق ريشه‌هاي خودمان حركت كنيم. يعني ريشه‌هاي‌مان باشد ولي نگاه‌مان به آينده باشد. مثل درختي كه ريشه در زمين دارد، ولي حركت آن به سمت آسمان است. اين نگاه من برای معرفي اين عزيزان است. حالا اگر در ميانه‌ راه اين درخت كج شد و پيش رفت، ديگر خواسته و نظر من نيست. من نمي‌توانم بگويم كه حتما نتيجه خواهد داد، ولي به هر حال انسان بااميد زنده است. من اميدوارم كه در راستاي پيشبرد اهداف اركستر ملي موسيقي ايران اين عزيزان بتوانند فعاليت كنند و همه اميد من آن است كه در آينده بيشتر به موسيقي و نقش آن توجه شود. موسيقي مي‌تواند بهترين وسيله براي آرامش جامعه باشد ولي بايد به اين موضوع پي ببرند. این‌طور از موسيقي مي‌توان استفاده بهينه و مفيد كرد. اگر همان راديو و تلويزيون نگاهي درست به موسيقي داشته باشند و برگزاري كنسرت در سطح وسيعي صورت بگيرد. نه اينكه تمام اجراي ما براي اركستر ملي به دو شب اجرا در تالار وحدت ختم شود. این کاری را پیش نمی‌برد. چون نهايتا 1600 نفر مي‌خواهند و می‌توانند كنسرت را ببينند. اين عدد واقعا براي شهري مانند تهران با 15 ميليون جمعيت بسيار كم و ناچيز است. حتي مردم خبر هم نمي‌شوند. پس خيلي ضعيف با اين موضوع برخورد مي‌شود. در حالي كه مي‌توان اين نوع برنامه‌ها مانند برنامه‌هاي اركستر ملي را از تلويزيون پخش كرد و در مورد آن به بحث و گفت‌وگو نشست. در این برنامه‌ها با خوانندگان، نوازندگان، رهبرها و شاعران صحبت كنند و اطلاعات ارايه دهند تا هنر به آن جايگاه واقعي و والاي خود برسد. البته در جامعه ما خواننده خيلي مهم است. براي اينكه خواننده هم شعر را مي‌خواند و هم ملودي را همراه با شعر اجرا مي‌كند، مردم توجه زيادي به خواننده دارند. این‌قدر هم كار ساده‌اي نيست كه ما بتوانيم به اين علاقه جهت بدهيم يا جهت آن را تغيير بدهيم. همان‌طور كه گفتم وقتي يك كنسرت فقط براي 1600 نفر پخش مي‌شود پس اين تعداد به نسبت 15 ميليون نفر خيلي نمي‌تواند جريان‌ساز باشد يا تغيير جهت ايجاد كند. چون تعداد زيادي از مردم و علاقه‌مندان اين برنامه‌ها را نمي‌بينند. اجراي اين نوع برنامه‌ها از راديو و تلويزيون يا اجراي كنسرت‌هاي بزرگ باعث مي‌شود كه مردم خودشان را در موسيقي و اجراي برنامه‌ها سهيم بدانند. ما نه فقط در تهران، بلکه در شهرستان‌ها هم در فضاي باز تا هفت يا هشت هزار نفر مهمان در اجراهاي‌مان داشتيم. اين‌طور اركستر می‌تواند با اجراهاي متعدد در شهرهاي مختلف كشور شور و نشاطي را در مردم ايجاد كند. من بارها ديدم كه وقتي كنسرتي در شهري اجرا مي‌شود، چقدر فضاي شهر عوض مي‌شود و چقدر كسبه فعال مي‌شوند. هتل‌ها، رستوران‌ها، سرويس‌هاي مسافرتي و حتي حوزه گردشگري چقدر فعال مي‌شوند، فقط هم به خاطر همان كنسرتي كه قرار است اجرا شود. خب، حتي از نظر اقتصادي هم بسيار به صرفه است. چقدر كسبه در شهرهاي متعدد به خود من گفته‌اند كه با حضورتان براي ما رونق آورده‌ايد و كسب‌وكار ما در همين چند روز بسيار خوب بوده است.
   اين خوانندگان سبك خاصي را با خود به ارمغان مي‌آورند يا همان سبك خوانندگان قديم را دنبال مي‌كنند؟
خير، سبك خاصي نيست. همان طور كه گفتم جامعه جريان‌ساز خواهد بود. مثلا نمي‌توانيم الان بررسي كنيم كه سبك «اديب خوانساري» يا «اقبال آذر» چگونه به وجود آمد. آن بزرگان هم هنرشان در دوره خودشان و با فضاي آن زمان شكل گرفته است. نمونه بارز آن در زمان مشروطيت است كه هنرمندي به نام «عارف قزويني» به عرصه آمد كه هنرش با ديگران متفاوت بود. او تحت تاثير جامعه خود قرار داشت و نوع قطعات ايشان در ساخت به شكلي درآمد كه كاملا با جامعه و دوره خودش عجين بود و نشات گرفته از همان دوران بود. مثلا من خودم شاهدم كه آقاي شجريان چقدر طلبگي كرد. يعني از همان خوانندگان و بزرگان قديمي طرز خواندن، صداسازي و مناسب‌خواني را آموخت و تكميل كرد. انتخاب شعر يا موضوع از بخش‌هاي مهم در هنر موسيقي است. اينكه چه شعري براي چه گوشه‌اي انتخاب شود و براي چه موقعيت و مكاني اجرا شود، خودش به يك هوشياري نياز دارد. ايشان بسيار زحمت كشيدند، تمرين و ممارست كردند، خب با اين همه تلاش امروز به اين جايي رسيدند كه به ايشان مي‌گوييم «آقاي شجريان». آقاي «غلامحسین بنان» هم همين‌طور. در اثر نشست و برخاست با اساتيد بزرگ از جمله آقای کلنل «علينقي وزيري»، آقاي «روح‌الله خالقي» يا آقاي «جواد معروفي» و ديگر بزرگان، ايشان غلامحسين بنان شد كه در حال حاضر هر خواننده‌اي كه بخواهد خوانندگي را بياموزد، بايد به عنوان الگو كارهاي ايشان را گوش بدهد و از او بياموزد.
پس وقتي درست دقت كنيم مي‌بينيم كه هر كدام راه خودشان را رفته‌اند و الان هم همان‌طور خواهد شد. شايد اين خوانندگان هم به شيوه‌ای راه بروند كه متفاوت با قدما باشند. اين را در آينده بايد قضاوت كرد و از پيش‌ تعيين شده نيست.
   چيزي كه در حال حاضر بيش از هر چيزي مهم است، اين است كه آيا اين خوانندگان جديد بعد از اجراي اين برنامه در اركستر ملي باز هم فضا یا قطعات خوبي در اختيارشان قرار مي‌گيرد تا اجرا كنند؟ امروز آنها با شخصي مانند آقاي فخرالدينی كار كرده‌اند و شما بر‌اي‌شان قطعات متفاوتي را تنظيم كرده‌ايد. استاد شجريان هم موسيقي خوب به صداي خوب‌شان كمك كرده تا آثاري جاودانه داشته باشند. در این مورد وضعیت این خوانندگان چه مي‌شود؟
قطعا موسيقي خوب بايد ساخته و تنظيم شود تا صداي خوب هم با آن هماهنگ شده و اثر خوبي توليد شود. البته بايد بگويم كه اكنون وضع اين خوانندگان و وضع موسيقي‌اي كه در اختيار دارند، بسيار خوب است. من هم هدفم از حضور اين خوانندگان اين بوده كه با تلفيق صداي خوب و موسيقي خوب، آنها با اصول موسيقي درست بيشتر آشنا شوند.
   كمي هم راجع به نوازندگان اركستر ملي و ديگر اركسترها صحبت کنیم. به نظرتان در كشورمان این قدر نوازنده خوب و حرفه‌اي داريم كه بتوانيم چند اركستر در کنارهم داشته باشيم؟
الان دو اركستر تشكيل شده است، يكي به نام اركستر سمفونيك و ديگري اركستر موسيقي ملي. ممكن است كه بشود يك اركستر ديگر هم تشكيل داد كه سه اركستر داشته باشيم. ولي اينكه مثلا بتوانيم پنج اركستر يا بيشتر داشته باشيم، نه. چون بايد هنرستان‌هاي موسيقي را تقويت كنيم. ما فقط يك هنرستان موسيقي دختران داريم و يك هنرستان موسيقي پسران. مگر سالي چند نوازنده حرفه‌اي از اين دو هنرستان مي‌توان انتخاب كرد؟ همه هنرجوها نوازنده حرفه‌اي نمي‌شوند. مثلا بعضي دختر خانم‌ها كه در ميان راه درگير مسائل ازدواج و تشكيل خانواده مي‌شوند، شايد اصلا موسيقي را به شكل حرفه‌اي دنبال نكنند.
    حالا اگر نوازندگان بيشتر و بهتري تربيت كنيم و آنها را به سمت كار حرفه‌اي ببريم و نهايتا با تعداد بيشتر اين نوازندگان، اركسترهاي متعددي تشكيل بدهيم، آيا مي‌تواند تاثيري در روند پيشرفت اركستر ملي داشته باشد؟ يا اينكه شما معتقديد تربيت نوازنده حرفه‌اي تاثيري دراين اركستر ندارد؟
من هم معتقدم كه بايد نوازندگان حرفه‌اي بيشتري تربيت كنيم. چون قدرت انتخاب را بيشتر مي‌كند و رهبر اركستر مي‌تواند از نوازندگان حرفه‌اي‌تري براي اركستر بهره ببرد و اين خود باعث ايجاد رقابت (البته رقابت سالم) بين اركسترها و نوازنده‌ها مي‌شود. قاعدتا همه مي‌خواهند كار خوب ارايه دهند. البته قبلا هم همين‌طور بود. با تعدد نوازندگان و خوانندگان اين رقابت وجود داشت. من تاييد مي‌كنم كه بايد تعداد نوازندگان حرفه‌اي بيشتر شود و واقعا معتقدم كه هر گوشه‌اي از تهران بايد يك اركستر سمفونيك براي خودش داشته باشد. از نظر من تهران پنج اركستر سمفونيك مجزا مي‌خواهد. يعني كسي كه در جنوب تهران زندگي مي‌كند ديگر نبايد براي ديدن برنامه اركستر سمفونيك به مركز تهران بيايد. البته اين موضوع هم مستلزم اين است كه تالارهاي موسيقي حرفه‌اي و تجهيز شده براي اين كار هم وجود داشته باشد كه البته در فقدان اين نوع تالارها هم به سر مي‌بريم.
    آيا مخاطبان برنامه‌هاي آتي هم همان مخاطبان هميشگي اركستر هستند يا اينكه قطعات به گونه‌ای است که مخاطب جديد را نيز به خود جذب مي‌كند. اركستر ملي هميشه عده‌اي مخاطب خاص براي خودش داشته كه در اغلب اركسترها اين مخاطبان حضور دارند.
البته نمي‌توان صددرصد گفت كه همه مخاطبان همان مخاطبان هميشگي هستند. حتما مخاطب جديد هم خواهيم داشت. ولي هميشه اركستر ملي عده‌اي مخاطب ويژه براي خودش دارد كه اين نوع اجرا و موسيقي را دوست دارند و از اعماق وجود به آن عشق مي‌ورزند كه من اين عزيزان را حاميان هميشگي موسيقي مي‌دانم. البته چون قطعات تغيير مي‌كند، قاعدتا روند اجرا هم تغيير مي‌كند. پس با كارهاي جديد، مخاطب جديد هم خواهيم داشت. چون آهنگسازهاي متفاوت اين قطعات را ساخته و تنظيم كرده‌اند. درست است كه ما آهنگ‌هاي قديمي را دوباره بازسازي و تنظيم مي‌كنيم، ولي تنظيم‌هاي جديد با تنظيم‌هاي قديمي خيلي متفاوت است. حتما تكنيك بهتري دارد و قطعا باشكوه‌تر است. چون قرار است كه قطعات متناسب با زمانه و جامعه خود حركت كند و پيش برود.
    بخشی از ساخته‌های شما مربوط به ساخت و تنظيم موسيقي براي فيلم‌ها و سريال‌هاي متعدد است. مثلا موسيقي سريال «سربداران» كاملا تمي تاريخي داشت، یا سريال «ملا صدرا» که موسيقي تاريخي– فلسفي داشت، يا موسيقي سريال «امام علي(ع)» كه موسیقی مذهبي ولي شيرين داشت يا موسيقي سريال «روزي روزگاري» كه گونه محلي داشت. اين موسيقي‌ها، همه و همه در ذهن ما ماندگار شده و به اعماق وجودمان نشسته است. با توجه به اين آثار مي‌خواهم نظرتان را در مورد تيتراژهاي فيلم‌ها و سريال‌هاي جديد صدا و سيما بدانم. خيلي از اهالي موسيقي معتقدند كه در حال حاضر تيتراژها خيلي خوب ساخته نمي‌شود و به جاي خوبي هم نخواهد رسيد. حتي برخي معتقدند كه چرا خوانندگان خوب، اين آثار را مي‌خوانند چراكه آثاري بي‌محتواست و آن‌طور كه بايد ساخته و تنظيم نشده است. شما با تجربه‌ای که در ساخت موسيقي فيلم‌ها و سريال‌ها دارید نظرتان در اين مورد چيست؟
من هم وقتي به تيتراژهاي جديد گوش مي‌كنم، واقعا انتقادهايي دارم. اولين مورد آن اين است كه تقليد خيلي زيادي در اين قطعات هست. وقتي مي‌خواهيم موسيقي فيلم يا سريال بسازيم، بايد اشعار آن مناسب با حال و هواي فيلم يا سريال انتخاب شود. مثلا تيتراژ سريال «امام علي(ع)» را من از آهنگي بسيار قديمي كه خودم آن را كشف كرده بودم و سابقه‌اي 600 ساله دارد و حتي شعر آن كه دقيقا متعلق به 1400 سال پيش است، ساختم كه بسيار با حال و هواي سريال عجين بود. البته من در همه آثارم با شعر كار نكردم و اصراري هم ندارم كه تيتراژم حتما بايد خواننده داشته باشد. در حال حاضر اغلب موسيقي سريال‌ها با اجراي خواننده همراه شده كه اين خود دچار يكنواختي و مونوپلي شده است. درواقع بايد بگويم من هم شايد خيلي از آنها را نمی‌پسندم. من پيشنهاد مي‌كنم كه براي ساخت موسيقي فيلم يا سريال تقليد نكنند، مبتكر و خلاق باشند و با فكر موسيقي را بسازند. اينكه دايما راه ديگران را به تقليد بپيمايند، كار درستي نيست.
    در این گفت‌وگو شما حضور دو رهبر مهمان به نام‌هاي آقايان «سهراب كاشف» و «لوريس چكناواريان» را برای اجراي جشنواره موسیقی فجر مطرح كرديد. مگر خود شما رهبر اركستر موسيقي ملي نيستيد؟ پس اين عزيزان چرا قرار است رهبري كنند؟
بله، البته رهبر ديگری هم داريم به نام آقاي «اسماعيل واثقي». شايد يكي از دلايل انتخاب چند رهبر متفاوت اين است كه خيلي از دوستان به سمت كار در اركستر ملي جذب شوند و من خودم هم وقتي با حضور اين دوستان كار را بهتر ارزيابي مي‌كنم، ترجيح مي‌دهم كه آنها هم حضور داشته باشند و اين تصميم و انتخاب، انتخاب خود من بوده است. آقاي چكناواريان موسيقيدان بسيار باارزشي هستند و نيروي خوبي براي اجراي كار دارند. من معتقدم كه از همه ظرفيت‌هاي خوب بايد استفاده كنيم. حتي در مورد نوازندگان هم همين طور است.
   در مورد كتاب‌هاي‌تان هم صحبت کنیم كه دوستان اهل موسيقي بيشتر در اين مورد صحبت مي‌كنند و نظراتي دارند. دو تا از كتاب‌هاي شما به نام‌های «تئوري موسيقي ايراني» و «هارموني موسيقي ايراني» بين دوستان موسيقيدان مطرح است. در مقايسه‌اي بين كتاب‌هاي شما و تاليفات گذشته درهمين رابطه مانند «نظري به موسيقي» استاد خالقي يا كتاب «نگاهي نو به موسيقي ايراني» آقاي وزيري يا «تئوري موسيقي» آقاي طلايي، فكر مي‌كنيد كتاب‌هاي شما چه مطالب بيشتر یا نگاه متفاوتی دارد؟
البته من كلا پنج كتاب تاليف كرده‌ام، «پارتيتور»، «سربداران»، «شرح بي‌نهايت (خاطرات زندگي من و همسر مرحومم)»، «تجزيه، تحليل و شرح رديف موسيقي ايران» و ديگري «هارموني موسيقي ايراني» است و البته آخرين كتابم كه چند روز گذشته چاپ شده است، به نام «فرم و آفرينش در موسيقي ايراني». من سال‌هاي سال اين كتاب‌هايي كه گفتيد را تدريس كرده‌ام و تجربيات زيادي را در زمينه تجزيه و تحليل به دست آورده‌ام و مقايسه‌اي تطبيقي در كتاب‌هايم انجام داده‌ام. من در اين كتاب به استخوان‌بندي رديف‌هاي موسيقي پرداخته‌ام كه آنها را كاملا شرح داده و در مورد گوشه‌هاي موسيقي توضيح داده كه در كتاب‌هاي ديگر نيست. آقايان وزيري و خالقي اين كار را پيش از من انجام داده‌اند كه بسيار ارزشمند است ولي كاري كه من در كتاب‌هايم انجام داده‌ام، خيلي آكادميك‌تر است. اين مورد نياز به مطالعه‌اي وسيع‌تر در مورد آن كتاب‌ها و كتاب‌هاي جديد دارد. لازم مي‌دانم و تاكيد مي‌كنم كساني كه كتاب «تجزيه و تحليل» من را مي‌خوانند حتما قبلا كتاب «نظري به موسيقي» استاد خالقي را بخوانند. چون هم براي مقايسه كردن خوب است و هم به آنها كمك مي‌كند.
    آيا در اين كتاب‌ها از تجربيات اركستر‌نويسي خودتان هم استفاده كرده‌ايد؟ اين كتاب‌ها نظرات و تجربيات شخصي شماست يا اينكه واقعا به اصول و چارچوب تخصصي اركسترنويسي و اركسترنوازي مي‌پردازد؟ آيا مطالب ويژه‌اي در اين كتاب‌ها آورده‌ايد؟
كسي كه اين كتاب‌ها را مي‌خواند به ويژه «هارموني موسيقي ايران» بايد هارموني موسیقی را كاملا بشناسد و اركستراسيون را خيلي خوب بداند تا بتواند متوجه توضيحات اين كتاب شود. چون در مقام‌هاي موسيقي ايراني نت‌هايي داراي گرايش‌ها و تمايل‌هايي خاص است و اين هارموني برهمين اساس نوشته شده است. مثلا توضيح داده شده كه آكوردها در موسيقي ايراني چگونه تشكيل مي‌شود و چگونه حركت مي‌كند. چون نت‌هاي موسيقي ايراني گرايش‌هايي به سمت نت‌هاي جاذب دارند كه نت‌ها را از چند طرف به سمت خود مي‌كشانند و مجموعه‌اي از نت‌ها را همزمان به وجود مي‌آورد كه آکورد خاصي را تشكيل مي‌دهد و چون اين نت شاهد يا مركز دايم تغيير مي‌كند، بنابراين نت‌هايي كه در حول اين محور قرار مي‌گيرند، گرايش‌هاي جديد نسبت به مركز جديد پيدا مي‌كنند. پس كسي كه مي‌خواهد از اين كتاب استفاده كند، بايد هارموني كلاسيك را به خوبي بداند و موسيقي ايراني را هم بشناسد و اما كتاب جديد من به نام «فرم و آفرينش در موسيقي ايراني» است كه به موسيقي پيش‌درآمدها، چهارمضراب‌ها، تصانيف و فرم‌هاي آزاد مي‌پردازد و اينكه موسيقي ايراني چگونه ساخته مي‌شود. بنابراين تجربه و تحليل موسيقي ايراني است.
    اگر در پایان سخني با مسولان يا مخاطبان و همراهان خود داريد، بفرماييد.
براي‌تان آرزوي موفقيت دارم و اميدوارم كه هميشه كنار ما باشيد و صداي دل ما را درست به اهل دل برسانيد.


گام‌هاي مثبت در اجراي جديد اركستر ملي

ارسلان كامكار ٭
از نخستين اجراي اركستر موسيقي ملي ايران كه در سال 1377 تاسيس شد، من با اركستر ملي همكاري و در كنسرت اول نيز افتخار همكاري را با استاد فخرالديني داشتم. ولي بعد از آن چون نوازنده ويولن در اركستر سمفونيك بودم، ديگر با اركستر ملي همكاري نكردم. از آنجا كه سابقه حضور من در اركستر سمفونيك خيلي بيشتر بود و همزمان نمي‌توانستم در هر دو اركستر حضور داشته باشم، بنابراين همكاري من با جناب فخرالديني قطع شد تا اينكه بعد از 34 سال نوازندگي در اركستر سمفونيك بازنشسته شدم و با تمايل خودم مجددا همكاري‌ام را با اركستر ملي آغاز كردم و قرار است در برنامه پيش رو به عنوان سوليست (تكنواز) هم در اركستر ملي بنوازم (البته به اين هم اشاره كنم كه نت قطعات را هنوز نديده‌ام). اما اگر بخواهم اجراي اركستر ملي امسال را با سالي كه اين اركستر تشكيل شده بود، مقايسه كنم، بايد بگويم من اين قطعات و تنظيم آنها را در اجراي جديد كه پيش رو داريم بيشتر مي‌پسندم. تنظيم‌ها بسيار خوب و فاخر است. در اجراي اول اركستر موسيقي ملي ما بيشتر به صورت تك‌صدايي و به شيوه «گلها» مي‌نواختيم، ولي الان همه قطعات براي اركستر تنظيم مجدد شده است. در اجراي جديد قرار است چند رهبر مهمان ما را همراهي كنند. اين كار در همه جاي دنيا، حتي در اركسترهاي بزرگ مرسوم است و براي نخستين‌بار در اركستر ملي ايران هم قرار است آن را تجربه كنيم. اينكه نوازندگان و خوانندگان اركستر با رهبر ديگري هم كار كنند خيلي باارزش است، به‌ويژه آقاي لوريس چكناواريان كه بسيار رهبر متخصص و باتجربه‌اي هستند. به هر حال من همه اينها را گام‌هاي مثبتي در اجراي جديد اركستر موسيقي ملي مي‌دانم. به اعتقاد من اگر هر كاري صورت بگيرد تا كيفيت اجرا بيشتر شود، حتما بايد آن را انجام داد.
به‌جز آقاي چكناواريان به عنوان رهبر مهمان، آقاي كاشف را هم من به خوبي مي‌شناسم و با ايشان هم دو كنسرت داشته‌ام. ايشان رهبري جوان و باانرژي هستند. غير از اينها خوانندگان جديدي هم به اركستر ملي معرفي شده‌اند كه با تلاش‌هاي آقاي فخرالديني چند نفر از اين دوستان قرار شد اركستر را همراهي كنند.
ولي اگر قرار باشد از همكاري خودم با اركستر ملي بگويم، بايد اشاره كنم كه از اين همكاري بسيار خرسندم، چرا كه سال‌هاي زيادي در اركستر سمفونيك قطعات كلاسيك نواختم و حالا وقتي قطعات ملي و ايراني مي‌نوازم، بسيار برايم دل‌انگيز و لذت‌بخش است و واقعا اين قطعات را دوست دارم. قصدم اين نيست كه بگويم از اركستر سمفونيك و ملي كدام يك مهم‌تر است، چرا كه هر دو اركستر در جاي خودشان بسيار عالي هستند، اما بايد به اين اشاره كنم كه براي يك كشور و مردم آن هر دو اركسترِ سمفونيك و ملي نياز است و از نظرم هيچ اركستري به اركستر ديگر ارجحيت ندارد. هر دو اركستر بايد پابه‌پاي هم حركت كنند، اما هر كدام از اين دو بايد كار خود را انجام دهد. اين دو اركستر كارشان با هم متفاوت است. وقتي يك اركستر قطعه‌اي ايراني مانند «تو‌اي پري كجايي» را مي‌نوازد، ديگر نبايد سمفوني هم بنوازد، مگر اينكه قطعات ايراني براي اجراي اركستر سمفونيك تنظيم شده باشند. در غير اين صورت اين دو اركستر بايد مجزا از هم كار كنند و هر دوي آنها براي كشور لازم است. اصلا تلفيق اين دو اركستر معنا ندارد. در اركستر سمفونيك حتي كارهاي خود من يا آقاي روشن‌روان را نواختيم چون اين آثار براي اركسترسمفونيك تنظيم شده بود، اما در اركستر ملي قطعات ايراني همراه با سازهاي ايراني اجرا مي‌شود و همه اعضاي اركستر براي اين اجراها تمرين مي‌كنند و قرار نيست نوازنده‌اي كه براي نواختن قطعات ايراني آماده است، سمفوني برامز بنوازد! من همچنان از مسوولان مي‌خواهم كه هر دو اركستر سمفونيك و ملي را به طور مجزا، پابرجا نگه دارند.
٭تكنواز ويولن اركستر ملي

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون