ردپاي بومشناختي و شهرنشيني ايراني
مزدك دُربيكي٭
يكم: از آغاز شكلگيري، شهرها به مكانهايي تبديل شدهاند كه بهشدت بر كره زمين تاثير ميگذارند؛ روندي كه همچنان رو به افزايش است و چهره امروزي شهرها را به سيستمهاي مصرفگرا تغيير داده كه بهشدت منابع طبيعي پيرامون خود را مصرف ميكنند و بر اكوسيستمهاي طبيعي و كشاورزي تاثير منفي ميگذارند. در اين ميان، افزايش و فشردگي زياد جمعيت دايمي و موقت شهرها، روند تخريب و تاثيرگذاري را بيشتر كرده است. نمونه بارز اين تاثيرات مخرب را ميتوان در آلودگي هوا ديد، به طوري كه امروزه آلودگي هوا به ويژگي جدانشدني شهر تهران تبديل شده است. نگاهي به آمار رسمي جمعيتي ايران در فاصله سالهاي 1335 تا 1390 خورشيدي نشان ميدهد كه نرخ شهرنشيني از 4/31 (سي و يك و چهار) به 4/71 (هفتاد و يك و چهار) درصد تغيير يافته است. اين وارونگي نرخ شهرنشيني در يك بازه زماني 45 ساله بيانگر آن است كه جمعيت بيشتري در قالب سيستم مصرفگراي شهري به منابع محيطي فشار بيشتري وارد ميآورند و با توجه به روند افزايشي كنوني و در سال آينده كه 60 سال از آمار بالا ميگذرد، اين فشارها نيز بيشتر خواهد شد...
دوم: يكي از مفاهيم مطرح در بحث شاخصهاي توسعه پايدار، ردپاي بومشناختي (ردپاي اكولوژيك) است. به طور كلي، ردپاي بومشناختي تقاضاي انسان نسبت به اكوسيستمهاي كره زمين به عنوان سرمايههاي طبيعي است كه با احياي توان بومشناختي زمين در تضاد قرار دارد. اين مفهوم، برآوردي كلي از تقاضا نسبت به توان توليد بيوفيزيكي و جذب آلودگي توسط طبيعت را ارايه ميكند كه سبك زندگي انسان آن را تحميل كرده است. امروزه از ردپاي بومشناختي به عنوان شاخص پايداري محيطي استفاده ميشود و كاربرد گستردهاي در جنبههاي محيط زيست، توسعه و اقتصاد پيدا كرده است. با اين مفهوم ميتوان مشخص كرد كه يك سيستم چند برابر توان بومشناختي خود از منابع استفاده ميكند و آيا به طور اصولي بر پايه توان خود عمل ميكند يا نه؟ به زبان ساده، آيا دخل و خرج برابر است؟ بديهي است خرج بيش از دخل، آغازگر فروپاشي سيستمي است...
سوم: شهرها به دليل فشردگي جمعيتي زياد، ردپاي بومشناختي بزرگي دارند. هر چه شهر بزرگتر و ناهماهنگي ساختارهاي آن با محيط بيشتر باشد، پيامدهاي آن افزايش مييابد و به اصطلاح، ردپاي آن بزرگتر است. در ايران از اوايل دهه 50 خورشيدي و به دلايل گوناگون مانند ناهماهنگي پراكنش زيرساختها، فاصله طبقاتي و افزايش جمعيت، موج مهاجرت بزرگي به شهرها راه افتاد.
اين موج كه بر سود سرشار حاصل از فروش نفت سوار بود، سبب شد سبك زندگي مصرفگرايي در كشور راه بيفتد كه متاسفانه هنوز هم ادامه دارد و به شكل عملي، جزو ويژگيهاي فرهنگي ايرانيان امروز شده است؛ رويكرد و ويژگي خطرناكي كه سبب شده مصرف بيرويه منابع محيطي كه به شهرها خدمات ميدهند افزايش يابد، از جمله مصرف بيرويه سوختهاي فسيلي كه منجر به آلودگي شديد هوا شده است. نگاهي به پژوهشهاي انجام شده درباره اين موضوع در ايران نشان ميدهد از آغاز دهه 70 خورشيدي و همزمان با شروع نوسازي پس از جنگ و موج دوباره مهاجرت گسترده به شهرها، ردپاي بومشناختي جهش چشمگيري داشته و تا آغاز دهه 90 خورشيدي مقدار آن دو برابر شده است. اين موضوع به ويژه در مناطقي از كشور مانند تهران و شهرهاي شمالي از حساسيت بيشتري برخوردار است. در حقيقت، شهرهاي ايران به سيستمي مصرفي تبديل شدهاند كه نهتنها زاينده نيستند، بلكه محيط پيراموني را ميبلعند و آلودگي توليد ميكنند...
چهارم: پژوهشهاي رسمي درباره ردپاي بومشناختي شهرهاي كشور اندك است. به عنوان نمونه، پژوهشها نشان ميدهد شهرهاي تهران و گرگان به ترتيب حدود 5/2 (دو و نيم) و 7/1 (يك و هفت) برابر توان بومشناختي خود، منابع را مصرف ميكنند. به احتمال خيلي زياد اين موضوع درباره بسياري ديگر از شهرهاي كشور نيز مانند شيراز، مشهد و اصفهان صادق است. همچنين ميزان سرانه دياكسيدكربن (به عنوان يك گاز گلخانهاي و آلاينده جدي) در ايران، از رقم 1/4 در سال 1990 به 8/7 تن در سال 2010 ميلادي افزايش پيدا كرده است (رقمي حدود 6 برابر سرانه كشور هند).
بديهي است با چنين ردپاي كربني كه داريم، مشكل آلودگي كلانشهرها و حتي ساير شهرهايمان، امري منطقي است. مشكل اينجاست كه عوامل گوناگون در آينده نزديك، ردپاي بومشناختي و به دنبال آن، بحرانهاي محيط زيستي را افزايش خواهند داد. به دليل عوامل طبيعي و انساني در كشور مشكلاتي مانند خشكسالي، كمآبي، تخريب جنگلها و مراتع، كاهش بازده كشاورزي، برهمزدن شبكههاي غذايي اكوسيستمي و انواع آلودگيهاي آشكار و نهان پديد آمده (مانند آلودگي هوا و راديواكتيو) اين موضوع تشديد خواهد شد كه منجر به كاهش رشد اقتصادي ميشود. بنابراين در استانهايي كه نيمي از جمعيت آنها در مناطق روستايي زندگي ميكنند، كاهش درآمد اقتصادي وابسته به كشاورزي و منابع طبيعي ميتواند مهاجرت بزرگي را به شهرهاي ديگر راه بيندازد و منجر به تشديد مصرف منابع و آلودگي شود. اين را اضافه كنيد به موج مهاجرتي ظريف ولي خطرناكي كه در سالهاي اخير از سمت مناطق خشك ايران به مناطق ديگر به ويژه شمال كشور راه افتاده است...
پنجم: در بين مشكلات محيط زيستي كه امروزه كشور ما با آن دست به گريبان است، مفهوم ردپاي بومشناختي عملا ناديده گرفتهشده و به پژوهشهاي جدي و گسترده عملياتي در اين باره نياز داريم. هنگامي كه برآوردي از اين مفهوم وجود داشته باشد ميتوان برنامههاي مديريتي محيط زيست را طراحي و اجرا كرد. با شرايط موجود مديريت شهري، برنامهريزيهايي كه مبتني بر دادهها و شاخصهايي مانند ردپاي بومشناختي نباشند، نميتوانند پيامدها و اثرات محيطي زندگي شهري را كاهش دهند.
اينكه چگونه برنامهها بايد بر پايه شرايط موجود و آينده طراحي شوند، خود موضوعي تخصصي و گسترده است كه در اين چارچوب قرار نميگيرد. نكتهاي كه به طور قطع ميدانيم اين است كه در حال حاضر خيلي بيش از آنكه سهم ما و در توان محيط است از آن بهرهبرداري و آلاينده توليد ميكنيم و اين پند سعدي را ناديده ميگيريم كه «چو دخلت نيست، خرج آهستهتر كن». به طور قطع، به خاطر فشارهاي موجود، ساختار سيستمي منابع طبيعي و به دنبال آن، سرمايههاي اقتصادي و انساني كشور از هم گسسته خواهد شد؛ كي؟ نميدانيم. شايد به يك دهه هم نرسد...
٭پژوهشگر محيط زيست و عضو هيات علمي دانشگاه آزاد اسلامي