«باديگارد» عليه داعش
مگر «روبان قرمز» شعر بلند عاشقانهاي نبود از جنگ يا «بوي پيراهن يوسف» كه به شعر انتظار ميماند در پرده سينما. حاتميكيا از ايكاشهايش گفت. من هم از ايكاشهايم ميگويم. كاش حاتميكيا همان حاتميكياي قبل از «به رنگ ارغوان» بود.نه حاتميكيايي كه از دهه 90 و آدمهايش ميگويد.
آنوقت با همان شور و اشتياق سينمايش را دنبال ميكردم. دنبال شعري تصويري كه ياد همه آنهايي را كه رفتند و ماندند، زنده نگه ميداشت. نه اينكه فقط به ياد گذشته فيلمي از او ببينم و دوباره دلتنگ همان سينما بشوم.
حاتميكيا فيلمسازي است كه دغدغههاي بسياري به جز فيلمسازي دارد و به خاطر دغدغههايش فيلم ميسازد. از آژانس شيشهاي تا خاكستر سبز و روبان قرمز و چه و حتي دعوت.
در پاسخ به دغدغههايش هم برايش مهم نيست كه فيلمي كه ميسازد مورد تاييد منتقدان هنري قرار گيرد يا نه. شايد حتي برايش نگاه سياستمداران هم مهم نباشد.
چنانچه در جلسه پرسش و پاسخ تازهترين فيلمش «باديگارد» به صراحت ميگويد. «نه به ايوبي كار دارم نه جنتي؛ با روحاني كار دارم/ به والله ميخواستم به سوريه بروم و امروز ميخواستم تهران نباشم اما نشد.»
حاتميكيا كه با هيچ رسانهاي قبل از نمايش فيلم باديگارد مصاحبه نكرده بود، جلسه پرسش و پاسخ فيلمش را تبديل به تريبوني كرد كه از آنجا حرفهايش را بزند و بگويد كه:
حرف ما در سينما بايد حرف روز باشد و الان يكي از مهمترين حرفهاي كشور ما موضوع سوريه است. شما نگاه كنيد دم در همين سالن براي حفظ امنيت ،گيت ايكس ري گذاشتهاند. الان داعش نزديك كشور ما شده است و ما دمِ در كشورمان گيت ايكس ري گذاشتهايم. خدا كند كه فيلمسازهاي ما متوجه اين موضوع بشوند و فيلمهاي خود را متوجه اين وضعيت خاص كشور كنند.
اما متاسفانه ميشنويم كه آثاري كه درباره اين موضوع ساخته شده هم وارد جشنواره نشده است. ۹۰ درصد فيلمها متوجه اين خطر نيستند و بيتوجهي به اين بچههاي رزمنده يك ظلم بسيار
بزرگ است.
چه كنيم كه هنوز هم مثل زمان جنگ مسوولان سمت شمال ميايستند، در حالي كه در جنوب جنگ است. خطر پشت مرزهاي اين كشور است و دوستان متوجه نيستند.
اي كاش توري براي دوستان فيلمساز بگذارند تا با فضايي مانند سوريه از نزديك آشنا شوند، البته ميدانم كه اين موضوع بسيار سخت است و شرايط امنيتي خاصي دارد اما كاش امثال قاسم سليمانيها شرايطي را فراهم ميكردند كه چنين
اتفاقي بيفتد.
اين توجيه درست نيست كه ممكن است اين آثار به خوبي نتوانند موضوع را نمايش دهند. اتفاقا بايد اين آثار ساخته شوند و بايد فيلمسازي كه خطر را پذيرفته و براي فيلمسازي به عراق رفته تشويق شود و بايد به كار او توجه كرد... من نه به محمد حيدري كار دارم و نه حتي به آقاي ايوبي و آقاي
جنتي.
با آقاي روحاني كار دارم كه در اين موضوع هست. چطور ميشود كه فيلمهاي اينگونه وارد مسابقه نميشوند، حتي اگر
ضعيف باشند.
من حرف خود را در فيلم زدهام. شايد مخاطب اين فيلم در طول زمان با آن ارتباط برقرار كند، شايد هم در لحظه. گمان ميكردم خانمها با اين فيلم ارتباط برقرار نكنند اما بازخوردها را كه در سينما ديدم متوجه شدم آنها هم مانند جوانها با اين فيلم ارتباط خوبي برقرار كردهاند.
من دلتنگ روزهاي دهه شصت هستم. چرا كه خالصترين روزها و شفافترين لحظهها را در آن برهه زماني داشتيم.
گاهي گفته ميشود از فيلمهاي مربوط به سوريه حمايت كافي نميشود كه به نظر من بهانه است. من اين را قبول ندارم و هركسي كه ميخواهد در اين رابطه فيلم بسازد بايد بجنگد و براي فيلم خود تلاش كند، حتي اگر پسر من باشد. آنهايي كه نميجنگند و سفارشي فيلم ميسازند معمولا فساد ميكنند. ما به عنوان فيلمساز بايد ياد بگيريم كه بجنگيم و به هر نحوي فيلمهاي خود
را بسازيم.