نگاهي به كتاب روابط ايران و امريكا در دوره پهلوي دوم
از نيروي سوم تا قدرتمندترين نيرو
ايران از قرن نوزدهم به دليل جغرافياي سياسي بسيار مهمش در مجاورت هند، عرصه رقابت دو قدرت بزرگ روس و انگليس بود. اين رقابت كه بارها حالت خصمانه به خود گرفت و ايران را تا مرز تجزيه و نابودي پيش برد، به سياستمداران ايراني آموخت كه براي تعديل يا رفع آن بايد از يك نيروي سوم بهره گيرند. در دوره ناصرالدين شاه كه ايران در حضيض قدرت بود، علايق بهرهگيري از نيروي سوم متوجه امريكا شد كه از ايران بسيار دور بود و به ظاهر، منافع استعماري نداشت. با اين حال، امريكا مطابق آيين مونرو كه آن كشور را از مداخله در خارج از قاره امريكا برحذر ميداشت، حضور در ايران را در زمره منافع خود نديد. درخواست ايران براي حضور امريكا با پيشنهاد طيف گستردهاي از روابط فرهنگي، سياسي، نظامي و اقتصادي همراه شد تا جاذبههاي ضروري اين حضور فراهم شود. البته، پيشتر، ميسيونرهاي امريكايي وارد ايران شده بودند و در گوشه و كنار كشور به تبليغات مذهبي ميپرداختند. ايران درخواست كرد كه دستكم از مشاوران اقتصادي و نظامي امريكا و همينطور، پيشرفتهاي صنعتي آن كشور بهره ببرد. اصرار ايران به قرارداد دوستي و كشتيراني ايران و امريكا در سال 1851 انجاميد كه نقطه آغاز روابط دو كشور به شمار ميآيد؛ اگرچه روابط سياسي در سالهاي بعد اين برقرار شد.
روابط اقتصادي و نظامي در حد گسيل مستشاران اقتصادي و نظامي به ايران پيش رفت، اما همين هم تا جايي كه ممكن بود، از سوي روس و انگليس محدود شد. نفت ايران شايد فرصت خوبي بود كه شانس وارد كردن شركتهاي نفتي امريكايي آزموده شود كه اين هم به واسطه مخالفتها و مانعتراشيهاي روس و انگليس به جايي نرسيد. حتي جنگ جهاني اول كه امريكا در آن سرنوشتساز شد و نهادهاي بينالمللي برآمده از آن متاثر از قدرت امريكا بودند نيز نتوانست تغييري در اوضاع ايجاد كند. تا زمان جنگ جهاني دوم، تقريبا مختصري روابط فرهنگي و اقتصادي وجود داشت كه تعيينكننده نبود. اما شرايط پس از جنگ جهاني دوم، امريكا را با سرعت زيادي در امور ايران درگير كرد؛ به نحوي كه اينبار، جاي روس و انگليس در ايران تنگ شد. روابط ايران و امريكا در دوره پس از كودتاي 28 مرداد 1332 به ويژه با آمدن نيكسون به كاخ سفيد به اوج خود ميرسد.
كتاب روابط ايران و امريكا در دوره پهلوي دوم داستان ورود امريكا به فرهنگ، سياست، اقتصاد و ارتش ايران است كه از يك بيانگيزگي جدي در سالهاي تلاش براي برقراري نخستين تماسها ميان دو كشور تا درگيري آزمندانه در تمام شوون كشور را دربرميگيرد. اينكه چگونه امريكا به اين درگيري يا حضور آزمندانه روي آورد، پرسش مهمي است كه كتاب به آن ميپردازد. پرسشهاي مهم زيادي در كنار اين پرسش مهمتر ميتوان مطرح كرد: چرا حضور امريكا در ايران در آغاز با اكراه همراه بود؟ موقعيت قدرتهاي بزرگ در خلال اين حضور آزمندانه چگونه بود؟ نفت چقدر در اين عرصه رقابت نقش داشت؟ سياستمداران ايران تا چه حد تاثيرگذار بودند؟ و... پرسشهاي مهم ديگري از اين دست.
پژوهشهاي زيادي در تلاش براي پاسخ به پرسش اصلي اين كتاب انجام شدهاند كه هر يك با وجود اهميت و برجستگي در تكيه بر بخشي از موضوع يا دوره خاصي از تاريخ روابط دو كشور، در يك مطالعه كلي و فراگير تاريخي ناكافي و نارسا هستند. براي روشن شدن اين ادعا، به چند مورد از مهمترين پژوهشهاي مربوط به روابط دو كشور كه در اين كتاب هم بارها از آنها بهره گرفته شده ميپردازيم: تورج اتابكي (1376)، لوئيس فاوست (1373)، ريچارد كاتم و همكاران (1379)، موضوع روابط ايران و امريكا را با تكيه بر شرايط جنگ سرد و بحران آذربايجان بررسي كردهاند. جيمز بيل و ويليام لوئيس (1368)، ايرج ذوقي (1380) و جيمز گود (1382) بر اهميت مسائل نفتي و سايه شخصيت دكتر مصدق بر روابط دو كشور تاكيد كردهاند. جان الدر (1333)، آبراهام يسلسون (1383)، الكساندر يوناه و آلن نانز (1378)، كمو بيش، تنها سرگذشت تاريخي روابط دو كشور را تشريح كردهاند. ايرج ذوقي (1368) و باري روبين (1363)، روابط ايران و امريكا را در كنار حضور ديگر قدرتهاي بزرگ بررسي كردهاند. مورگان شوستر (1368) و آرتور ميلسپو (1356)، خاطرات آموزندهاي از اوضاع سياسي و اقتصادي ايران به جاي گذاشتهاند. جيمز بيل (1371)، فرد هاليدي (1358) و مارك گازيوروسكي (1371)، تاثير روابط دو كشور را بر وابستگي رژيم پهلوي به امريكا و سپس گرايش اين رژيم به ديكتاتوري و سرمايهداري، مطالعه كردهاند. نگاهي به اين مطالعات ارزنده كه دستچيني از بهترين پژوهشهاي مربوط به روابط دو كشور است، ادعاي نگارنده را در جامع نبودن دامنه موضوعي و تاريخي اين تلاشها روشن ميكند.
در بررسي اين پرسش كه چرا روابط ايران و امريكا يك روند فزاينده و گسترده به ويژه در دوره پهلوي دوم يافته، اين پژوهش بهطور خاص به اين نتيجه ميرسد كه اهميت فزاينده ايران از حيث ژئوانرژي (نفت) و ژئواستراتژيك (مجاورت با تهديد شوروي) باعث گسترش نفوذ فزاينده امريكا در اين دوره شده است. در بررسي اين فرضيه، كتاب در چهار فصل به بررسي موضوع ميپردازد: در فصل نخست، زمينههاي نخستين گسترش روابط دو كشور بررسي ميشود. در فصل دوم به سياست امريكا در قبال ايران در سالهاي پس از جنگ جهاني دوم تا كودتاي 28 مرداد 1332 پرداخته ميشود. در فصل سوم، اهميت نفت ايران براي سياست امريكا برجسته شده است. در فصل چهارم، سياست ايالات متحده پس از كودتاي 28 مرداد 1332 كه سياستي در حد استثمار ايران بوده، مطالعه شده است.
يك مطالعه تاريخگرايانه جديد
درام تاريخي، گونهاي يا ژانري از درام است كه درام را به تاريخ مقيد يا تاريخ را دراماتيك و نمايشي ميكند، بنابراين ميان درام و تاريخ در آن، نسبتي ويژه برقرار ميشود. «درام تاريخي در ايران» در پنج فصل ميكوشد با پشتوانه نظريه در مطالعات تاريخي و فرهنگي، ويژگيهاي درام تاريخي ايراني در يك دوره تاريخي معين را مطالعه كند. اين دوره از ابتداي انقلاب مشروطه تا پايان دوران سلطنت پهلوي اول (1320-1285 ه. ش) در درام تاريخي ايراني خواهد بود. در اين دوره خاص تاريخي شرايط جامعه ايراني باعث شده بود تا افراد جامعه هيچ افتخاري به وضعيت موجود نكرده، اما نسبت به گذشته ايران احساس غرور كنند.
نويسنده در اين اثر يكي از دلايل مهم روي آوردن نمايشنامهنويسان ايراني به درام تاريخي را در ابتدا لزوم انتقادهاي اجتماعي يا فرار از تله سانسور ميداند به طوري كه ميرزا فتحعلي آخوندزاده در نقدي بر نمايشنامه «سرگذشت اشرف خان حاكم عربستان» به ميرزا آقا تبريزي توصيه كرده براي اينكه بتواند بدون دغدغه امكان چاپ و نشر اثرش، از اوضاع و احوال جاري انتقاد كند، بهتر است كه تاريخ وقايع را به عقب و به دوره تاريخياي قبل از دوره خود براند. وي همچنين معتقد است پديد آمدن درام تاريخي در تاريخ ادبيات نمايشي ايران دلايل ديگري دارد كه همانا پيدايش روحيات وطنپرستي و مليگرايي، مقارن با انقلاب مشروطه است. در اين اثر از مواد پژوهشي چون گفتمان، قدرت، مقاومت و صورتبندي دانايي استفاده شده و روش پژوهش نيز استفاده عمده از شاخهاي از نظريه پسامدرن تاريخگرايي جديد است كه استوار بر مواد فوق است. با استفاده از اين روش اين امكان مهيا ميشود تا با ديدگاهي انتقادي به نمايشنامههايي مهم از دورههاي تاريخي گذشته ادبيات نمايشي ايران نظر افكنده شود. اين ديدگاه انتقادي تحت تاثير علم زبانشناسي نيز قرار دارد كه تقريبا از دهه 1970 روش پژوهش در تمامي حوزههاي علوم انساني را تحت تاثير قرار داده است.