رونق اقتصادي و اجتماعي را به جامعه بازگردانيم
سعيد معيدفر
ميگويند سينماها از رونق افتاده و مردم كمتر به سينما ميروند. ميگويند طنزهاي تلويزيوني ديگر مثل سابق طرفدار ندارند و اصلا تلويزيون هم مردم را جذب نميكند. از طرف ديگر از رسانهها ميخواهند كه براي ايجاد نشاط و شادي در جامعه، كاري كنند و به فكر باشند يا فيلمسازان اجتماعي حواسشان به مشكلات و اختلالات رواني باشد و به جامعه كمك كنند تا اين اختلالات را شناسايي كنند و براي كمك همراه شوند. در زمينه مشكلات و ناهنجاريهاي ديگر هم همينطور است. هرروز آمارهاي تازه از راه ميرسد و ناهنجاريها را بيشتر نشان ميدهند. به طور مثال، همين آمار تازه ارايه شده كه ميگويد 5/49 درصد از مردم شهرهاي بزرگ دچار اختلالات رواني با شدت كم و زياد هستند. با اينها چه ميشود كرد و اصلا چرا به وجود آمدهاند؟ جواب ساده اين است كه مشكلات اجتماعي، ناهنجاريها و حتي همين اختلالات رواني در همه جوامع وجود دارد و حتي در بهترين و توسعهيافتهترين جوامع، ناهنجاريهايي مثل فساد، خودكشي، طلاق و... ديده ميشود. اما در جامعه ما اين آمارها بيشتر است و هشدارها درباره آنها هم بيشتر. دليل اصلي اين افزايش هم در دو نكته بسيار مهم است؛ نكته اول كه فشار اقتصادي است. فشاري كه جامعه ايراني را بهشدت درگير كرده و در امتدادش مشكلات بزرگي مثل بيكاري، ناتواني، افسردگي، احساس پوچي و... به وجود آمده. فشار اقتصادي و مشكلات باعث شده تا دغدغه اصلي و اول مردم تامين نيازهاي اوليه باشد و ديگر نه دغدغههاي فرهنگي داشته باشند و نه حتي به سلامت روان خود فكر كنند. در مراحل بعدي، همين فشار اقتصادي در خانههايي كه جوان دارند، بيكاري را به وجود آورده. جواني كه بيكار است، احساس پوچي، سرخوردگي و سربار بودن را تجربه ميكند و آنزماني كه بايد براي كار صرف كند را به گذران اتفاقهايي ميگذراند كه هركدام ميتوانند بهانهاي براي يك ناهنجاري باشد. بيكاري در كنار آسيبهاي روحي و رواني، مشكلات ديگري را هم به جامعه اضافه ميكند؛ همين حالا به عبارتي 15 هزار و به عبارتي ديگر 30 هزار كارتنخواب داريم. كارتنخوابهايي كه اكثر جوان هستند و فقر، فشار اقتصادي و بيكاري زندگي آنها را به اين مرحله رسانده. تا وقتي كه فشارهاي اقتصادي از بين نرود و دولت فكري به حال خط فقر خانوار، بيكاري و مشكلات اقتصادي نكند، يكي از دو عامل بزرگ ناهنجاريهاي اجتماعي از بين نميرود. نكته دوم هم عدم رونق اجتماعي است؛ جامعه ايراني سالهاي سال است كه از اجتماعي بودن دور شده. اجتماعي بودن، مهمترين نياز بشر است، اما همين حالا به اجتماعات ايراني نگاه كنيد؛ نه جايي براي جمع شدن است و نه دسته و گروهي براي ملحق شدن. سينما كه زماني محلي براي جمع شدن، حرف زدن و همراه شدن با آدمها بود، حالا به محلي صرفا براي فيلم ديدن تبديل شده؛ همين است كه رونق سينما از دست رفته و از دست سينماگر هم كار زيادي برنميآيد. در مديريت شهري هم جايي براي جمع شدن مردم نيست، پيادهروها فقط محل رفت و آمدند، صنوف نقش و كارايي خود را براي جمع شدن آدمهايي با دغدغههاي مشترك از دست دادهاند و نمونههاي بسيار ديگر كه همه يادآوري ميكنند، جامعه ايراني روزبهروز از اجتماع دور ميشود و در خود فرو ميرود. در چنين شرايطي تنها و تنها رونق اقتصادي و رونق اجتماعي است كه ميتواند راه برونرفت ما از مشكلات اجتماعي باشد؛ نه هشدار روزانه مديران اجتماعي، نه برنامههاي كوتاهمدت، نه هشدارهاي رسانهها و نه حتي فرهنگسازي و كمك گرفتن از هنرسرگرمي، سينما و تلويزيون. تا زماني كه اقتصاد و اجتماع رونق پيدا نكنند و تا زماني كه اين نيازهاي حياتي پذيرفته نشوند، بايد نگران آمار و بالا رفتن آنها باشيم.