تقسيمبنديهاي جديد
سيد علي ميرفتاح
ديروز دو، سه نقل قول از آقاي دكتر حدادعادل در فضاي مجازي دست به دست شدند كه به نظرم خيلي قابل تامل آمدند. اينجاهاست كه فرق آدم كتابخوان باسواد دنياديده فلسفهدان با بقيه معلوم ميشود. جملهام را اصلاح كنم: اينجاست كه فرق آدم مودب پارساي فروتن با ازخودمتشكر بيادب بيتقوا معلوم ميشود. يك چيزهايي ربطي به گرايش سياسي ندارند. آدم بيانصاف در هر طيفي بيانصاف است و آدم خوشاخلاق در هر جناحي خوشاخلاق است. خدا را شكر ما نسبت به چند سال پيش درك واقعيتري از دنيا پيدا كردهايم و ديگر مثل سابق همه را به يك چوب نميرانيم. قبلا معيارهاي سياسي چنان قدرتمند شده بودند كه موقع قضاوت اول ميپرسيديم «اينطرفياست يا آنطرفي». برشمردن فضيلتهاي رقيب هم برايمان سخت بود. يكي يك بار به من گفت «اين آقاي حضرتي خيلي مرد خوبي است و خيلي هم انقلابي است اما حيف كه اصلاحطلب است.» يعني فكر ميكرد رقيب سياسياش قاعدتا نبايد واجد خصال نيكو باشد. از اين طرف هم حرفهاي مشابه زياد زده ميشد. من خودم شنيدم كه ميگفتند «حيف احمد توكلي نيست كه رفته آن طرف؟» معني اين حرفها اين است كه ما در هر جايي ايستاده باشيم فرضمان اين است كه همه فضيلتها و خوبيها و بزرگواريها همين طرف است. اما به تدريج فهميديم كه اين پيشفرضها بيمبنا هستند و چيزي جز تعصبات سياسي و عقيدتي پشتشان نيست. سختگيري و تعصب خامي است/ تا جنيني كار خونآشامي است. اينكه ما دوران پيش از اسلام را جاهليت ميناميم معنايش همين است كه پيش از اسلام عربها گرفتار تعصبات قومي و قبيلهاي بودند و كسي جز خود را آدم حساب نميكردند. جهالت به معني ناداني هم هست اما معني اصلياش همين عصبيتهاي قومي و سياسي و جناحي است. و البته كيست كه نداند تعصب از ناداني برميخيزد؟ برادران يوسف هم چون خود را «عُصبه» ميناميدند تحمل فضيلتهاي يوسف را نداشتند. يوسف هم زيباتر بود و هم داناتر و هم پاكدامنتر اما جهالت مانع از آن بود كه برادران غيورش زيربار بروند. تعصب، اين طرفي و آن طرفي ندارد و از هر طرف و از ناحيه هركس ابراز شود بد و قبيح است. بيادبي و بدزباني و عجب و خودبنيادي هم بدند چه از اصولگرا، چه از اصلاحطلب و چه از اميد و چه از هركه. كار بد مصلحت آن است كه مطلق نكنيم. رقابت دموكراتيك معنياش همين است كه يكي ميبرد و يكي ميبازد. تحمل باختن سخت است؛ خويشتنداري در بردن از آن هم سختتر. به كرات ديدهايم كه چطور بعضي وقتها برندهها از شدت ذوقزدگي كار را بر خود و بر ديگري خراب ميكنند؛ اين راهم ديدهايم كه چطور بازندهها از شدت ناراحتي و افسردگي خودشان را به سفه شهره بازار ميكنند. عقل و شرع حكم ميكنند كه در هر دو حالت حفظ ظاهر كنيم و آبروي خود را نبريم. اتفاقا در همين بردنها و باختنهاست كه جوهر مردان آشكار ميشود و معلوم ميشود كه دانايي، ادب، متانت و تقوا به چه كار ميآيند. ما در مورد آقاي ناطق نوري قضاوتهاي غلط بسيار كرديم. وقتي گرم رقابت دوم خرداد بوديم چيزهايي را به آن بزرگوار نسبت داديم كه دور از انصاف بود. يادم هست ايشان به اشتباه فيلم بازمانده را «درمانده» ناميدند. انگار كه گافي گرفته باشيم چنان درمانده را در بوق كرديم كه مجال هر نوع توضيح و پوزشي را از او گرفتيم. يك چيزهايي هم به او نسبت داديم كه هيچ ربطي به آن بزرگوار نداشت. تفكيك پيادهروها به مردانه و زنانه يادتان هست؟ غير از ما دوستان خود آقاي ناطق هم با دفاع غلط آب به آسياب رقيبش ريختند. اما صبح دوم خرداد همين كه ناطق نوري با لبخند و متانت به رقيبش تبريك گفت و برايش آرزوي سعادت كرد، فهميديم كه خيلي از حرفهايمان از سر بيانصافي بوده است. از آن روز تا به امروز از آقاي ناطق جز ادب، انصاف، صبر و خوشخلقي نديدهايم. تقريبا سر آقاي ناطق بود كه فهميديم خطكشيهاي جناحي خيلي هم موجه نيستند، كمكي هم به حالمان نميكنند. به خصوص در دوره آقاي احمدينژاد معلوم شد كه ما تا به حال خط كشي چپ و راستمان اشتباه بوده. تقسيمبنديهاي سياسي خيلي نميتوانند معلوم كنند در ايران چه خبر است. بلكه اصل تقسيمبندي معطوف به اخلاق است؛ ما باانصاف داريم و بيانصاف، راستگو داريم و دروغگو، با ادب داريم و بيادب، دلسوز داريم و بيرحم، شفيق داريم و بيشفقت... اتفاقا سر برجام معلوم شد كه دعوا بين اصولگراها و غيراصولگراها نيست. بيشتر اصولگراهاي باسابقه پشت ظريف درآمدند و در برابر همگروهيهاي خود از ديپلماسي دولت تدبير دفاع كردند... اين انتخابات اخير هم معلوم كرد كه يك جاي تقسيمبنديهايمان اشتباه است و جواب نميدهد. در ايران تقابل بين دو گروه سياسي نيست. اتفاقا همدلي اطلاحطلبان با لاريجاني و مطهري اصولگرا به مراتب بيشتر است تا با بعضي تندروهاي همگروهشان. يكي مثل آقاي حداد بازي را باخته اما متني توييت ميكند كه حاكي از متانت و ادب و انصاف است، يكي هم تهرانيها را متهم به ضدانقلاب بودن و انگليسي بودن ميكند. اينها را نميشود به يك چوب راند. شما متن حداد عادل را مقايسه كنيد با تيترها، سرمقالهها و اظهارنظرهاي بعضي رفقايش. آدم حيرت ميكند وقتي ميبيند همتيمي آقاي حداد تلخي شكست را نميتواند تحمل كند و مينويسد «اينجا بهشت اپوزيسيون است.» يعني هاشمي و روحاني و عارف و علي مطهري و حضرتي و... اپوزيسيونند؟ دم آقاي حداد گرم كه متواضعانه، منصفانه و موقرانه با لبخند نوشت «از ذوق و خوشحالي همشهريان طرفدار جريان رقيب خرسندم.»