آسيبشناسي تطبيقي اركستر سمفونيك و تيم ملي
بهرنگ تنكابني
اگر اخبار حاشيههاي اركستر سمفونيك تهران و تيم ملي فوتبال را در طول سال گذشته كنار هم قرار بدهيم، به مطابقتهاي بسيار بامزهاي ميرسيم. اظهارات و ادعاهاي كيروش و علي رهبري مبني بر بهترين بودن تيم و اركستر در اختيارشان، موضعگيريهاي تند اين دو نفر در قبال فدراسيون فوتبال و بنياد رودكي، انتقادات تند پيشكسوتان فوتبال و موسيقي نسبت به عملكرد كيروش در تيم ملي و علي رهبري در اركستر سمفونيك، قهر و آشتي بازيكنان كليدي تيم ملي و نوازندگان
با سابقه اركستر و در نهايت استعفاي تقريبا همزمان كيروش و علي رهبري اين فرآيند تطبيقي را بامزهتر هم ميكند.
اينكه حاشيههاي تيم ملي فوتبال و اركستر سمفونيك تهران تا به اين اندازه به هم شبيه هستند، خيلي مهم نيست، مهم چرايي اين مساله است كه باز هم مطابقتهايي در آن وجود دارد. هم تيم ملي و هم اركستر سمفونيك مستقيما با يك نهاد به ظاهر خصوصي ولي در اصل بهشدت وابسته به دولت طرف حساب هستند. از يك سو فدراسيون فوتبال كه اصلا از نظر فيفا هم بايد يك نهاد مستقل از دولت باشد بدون بودجه و كمك دولت نميتواند به حيات خود ادامه دهد و از طرف ديگر بنياد رودكي عملا به مثابه يكي از بازوهاي اجرايي معاونت هنري به حساب ميآيد كه در كنار درآمدزايي از اجراهاي بخش خصوصي براي توليدات خود، نياز به رديف بودجههاي بعضا هنگفت از سوي معاونت هنري و بخشهاي ديگر وزرات ارشاد دارد. طبيعتا براي به ثمر رسيدن مذاكرات بين اين نهادها و دولت، حلقههاي ارتباطي وجود دارد كه عمدتا از آنها با عنوان مشاور ياد ميشود. مشاوراني كه بعضي وقتها خود در يكي از دو سوي ماجرا پست و مقامي هم دارند.
از مسووليتهاي جدي اين مشاوران ايجاد فضاي امن اقتصادي براي بودجهبندي دولتي و همچنين تضمين درآمدزا بودن براي نهاد خصوصي است. طبعا نيل به اين هدف فعاليتها و فرآيندهايي را ايجاد ميكند كه شايد با اهداف و سياستها و حساسيتهاي سرمربي تيم ملي و رهبر اركستر سمفونيك مغايرت دارد. فوتباليست و موزيسين جماعت هم به دليل آنكه از نظر اجتماعي نسبت به افراد دولتي يا وابسته به دولت موقعيت بهشدت بهتري دارند در واكنش به سياستهاي مغاير با نظرشان واكنشهاي شديد احساسي نشان ميدهند كه با پشتيباني غالب اجتماعي نيز همراه ميشود و چون از حمايت افكار عمومي بهرهمندند با توپ پر وارد كارزاري ميشوند كه حتي اگر بازنده آن باشند از منظر موقعيت اجتماعي به نفع خود آنها تمام ميشود.
البته بايد در نظر داشت آنچه از سوي مشاوران و متوليان نهادهاي مرتبط با تيم ملي و اركستر سمفونيك موجب بروز بحران شده قطعا آنقدر آزاردهنده بوده كه سرمربي تيم ملي و رهبر اركستر سمفونيك را تا به اين حد برآشفته و آنها را به خداحافظي با فعاليت محبوبشان مجبور ساخته است. تكرار اين سناريو در دورههاي مختلف هم در تيم ملي فوتبال و هم در اركستر سمفونيك نشان از آن دارد كه فعاليت حلقه مشاوران در هر دو نهاد فدراسيون فوتبال و بنياد رودكي كيلومترها با استانداردهاي يك تيم ملي فوتبال يا يك اركستر سمفونيك فاصله دارد و عملا دخالت مخرب در امور راس هدايتي اين دو گروه به حساب ميآيد.
استعفاي سرمربي تيم ملي و رهبر اركستر سمفونيك تهران هر دو با واكنشهاي مختلفي مواجه شده و خواهد شد اما آيا واقعا استعفاي اين دو مشكلي را حل ميكند؟ تكليف بازيكنان تيم ملي و نوازندگان اركستر سمفونيك تهران چه ميشود؟ اينكه كيروش به پرتغال برود و علي رهبري به اتريش و بحران را براي بازيكن و نوازنده در تهران به يادگار بگذارند دردي از كسي درمان ميكند؟ درست است در خيلي جاها حق با كيروش و رهبري است اما مگر تا بوده همين نبوده؟ مگر اين دو نميدانستند يا در اين مدت متوجه نشدند كه هدايت تيم ملي و اركستر سمفونيك فقط كفش ميخدار و باگت چوبي نيست. مگر نميدانستند كار كردن در اين دو گروه گاو نر ميخواهد و مرد كهن؟
فقط يك نكته درآخر؛ تيم ملي هميشه بوده چه مربياش كيروش باشد، چه مايليكهن؛ ولي يادمان نرود كه اركستر سمفونيك به سادگي ميتواند نباشد. همانطور كه چهار سال نبود. اين آسيبشناسي تطبيقي در همينجا به تناقض ميخورد. جايي كه تيم ملي در بهار ۹۵ قطعا در مسابقات انتخابي
جام جهاني به ميدان ميرود اما هيچ تضميني براي اجراي اركستر سمفونيك تهران در بهار ۹۵ وجود ندارد.