• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3493 -
  • ۱۳۹۵ يکشنبه ۱۵ فروردين

گفت‌وگو با سهيلا گلستاني درباره تجربه كارگرداني‌اش در فيلمي به تهيه‌كنندگي پرويز پرستويي اشكالات كار را من خيلي بهتر از ديگران مي‌دانم

فيلم «دو» را با ترس بسيار ساخته‌ام

  فرناز ميري / نخستين فيلم بلند سينمايي سهيلا گلستاني با نام «دو» مدتي است كه از سوي گروه سينمايي «هنر و تجربه» روي پرده سينماها رفته است. گلستاني متولد ۱۳۵۹ فارغ‌التحصيل كارشناس طراحي صحنه و لباس است. او علاوه بر فيلمسازي بيشتر به عنوان بازيگر و دوبلور شناخته مي‌شود و تجربه بازي در فيلم‌هاي «بوفالو» (۱۳۹۳)، «امروز» (۱۳۹۲)، «بيداري براي سه روز» (۱۳۹۲)، «شب بيرون» (۱۳۹۲)،
«ميهمان داريم» (۱۳۹۲)، «چهل سالگي» (۱۳۸۷) و «نصف مال من،
 نصف مال تو» (۱۳۸۵) را دارد. از سال 1377 بازي در تئاتر و از سال 1386 ساخت فيلم كوتاه را آغاز كرد. همچنين از سال 1381 وارد تلويزيون شد. گلستاني فيلمنامه «دو» را با نگاهي به داستان «كفش‌هاي خدمتكار» اثر برنارد مالامود نوشته و داستان زن خدمتكاري را روايت مي‌كند كه در خانه مردي به نام «بهمن» كار مي‌كند. بهمن بعد از سال‌ها زندگي در اروپا به ايران بازگشته و ارتباط عاطفي‌اش را با زندگي و گذشته‌اش قطع كرده است و بعد از بازگشت به خانه‌اش در ايران قصد فروش آن را دارد. پرويز پرستويي، مهتاب نصيرپور، مهرانه
مهين ترابي، محمدعلي سجادي و ارد زند از بازيگراني هستند كه در اين فيلم حضور دارند. اين فيلم به تهيه‌كنندگي پرويز پرستويي محصول سال 1393 است و نخستين اكران خود را در سي‌و‌سومين جشنواره فيلم فجر تجربه كرده است. گفت‌وگويي با گلستاني داشتيم كه در ادامه مي‌آيد.

   فيلم سينمايي «دو» نخستين اثر بلند سينمايي شما است. اگر به عنوان فيلمساز اين كار بخواهيد تعريفي از فيلم‌تان ارايه كنيد آن را چگونه فيلمي معرفي مي‌كنيد؟
«دو» فيلمي در ژانر اجتماعي و شاعرانه است. فيلمي درباره روابط انساني امروز جوامعي مانند ايران است كه شكل و شمايل ارتباطات شان را باهم
گم كرده‌اند و در حال گذار هستند. اين گذار اجتناب‌ناپذير آسيب‌هايي را به روابط انساني وارد مي‌كند.
  به نظر خودتان چه اندازه در ساخت اين فيلم و رسيدن به آنچه مدنظرتان بوده است، موفق بوده‌ايد؟
اين ارزيابي‌اي است كه در طول زمان مشخص مي‌شود. اما به هرحال نخستين قدم و تلاش من بود براي نزديك شدن به آنچه در نظر داشته‌ام.
  در صحبت‌هاي‌تان فيلم «دو» را به دو خط موازي تشبيه كرده بوديد كه در كنار هم حركت مي‌كنند و به هم نمي‌رسند. اما از طرفي به نوعي تقابل دو شخصيت اصلي را هم در فيلم مي‌بينيم. بيشتر كدام‌يك از اين دو نگاه مد نظر شما بود؟
هر دو نگاه را داشتم. بخشي كه مربوط به جاه‌طلبي‌ها و خصوصيات فردي انسان‌ها مي‌شود در تقابل با هم قرار مي‌گيرد. بخشي كه مربوط به هم‌زيستي اجباري آنها مي‌شود به تعبير من مانند همان دو خط موازي است كه هرگز به هم نمي‌رسند و قرار نيست در جايي باهم تلاقي داشته باشند. هرچند يك مفهوم كلي بي‌نهايت هم مي‌توان براي آن متصور شد اما به صورت عيني و واقعي همچنين تقاطعي را نمي‌بينيم.
  آيا مي‌توان گفت به نوعي اين مفهوم بي‌نهايت را در پايان‌بندي فيلم مي‌بينيم؟ آن در بازي كه در سكانس انتهايي فيلم مي‌بينيم به نوعي پايان باز فيلم است و نمي‌توان كاملا نتيجه گرفت چه اتفاقي افتاده است...
بله آن در مي‌تواند نمادي براي مفهوم بي‌نهايت باشد. اما بيشتر آن در باز تغيير از يك وضعيت به وضعيت ديگر را تعريف مي‌كند.
  كمي بيشتر توضيح مي‌دهيد؟
دو شخصيت اصلي فيلم مدام به‌جاي آنكه به يكديگر نزديك شوند يا در نقطه‌اي شخصيت آنها با همديگر تلاقي داشته باشد مدام وضعيت‌هاي‌شان را تغيير مي‌دهند. البته شخصيت پري به صورت ناخودآگاه و شهودي اين كار را انجام مي‌دهد. اما شخصيت بهمن از روي آگاهي و دانسته به سمت اين تغيير وضعيت مي‌رود. اما وجه مشترك هر دوي آنها اين است كه به طور اجتناب‌ناپذيري
تحت تاثير شرايط هستند و بدون آنكه خودشان بدانند شرايط و آدم‌ها براي آنها مسير كلي را تعريف مي‌كنند. آن «در» هم همان‌طور كه گفتيد مي‌تواند نمادي از بي‌نهايت باشد و هم مي‌تواند نمادي از يك فضا و دنياي جديد يا روز ديگري باشد كه معلوم نيست چگونه طي مي‌شود.
  در فيلم شخصيت بهمن از ابتدا خودش را اين‌گونه معرفي مي‌كند كه علاقه چنداني به برقراري ارتباط ندارد، به نوعي شخصيت تنهايي دارد. از طرفي شخصيت پري هرچند با خانواده‌اي كه براي آنها كار مي‌كند نزديك است اما بازهم شخصيت تنهايي است. اما در فيلم صحنه‌هاي زيادي داريم كه به نوعي شلوغي و همهمه را به تصوير مي‌كشد. كنار هم گذاشتن اين دو بخش در فيلم چگونه شكل گرفت و هريك نماد چه چيزي بودند؟
به طور آگاهانه‌اي اين اتفاق افتاد. به اين دليل تا بخشي از فيلم كه بيشتر به شكل تنهايي و جاه‌طلبي بهمن يا بي‌كسي پري مي‌پردازيم، اتفاقا آنها در فضاهاي شلوغ هستند و براي اين دو يك پارادوكس فضاسازي اتفاق مي‌افتد. حتي خانه‌اي كه پر از وسيله و شلوغ است. هرچقدر كه فضا خلوت‌تر مي‌شود چه از نظر كاراكترهاي اطراف و چه از نظر فضا كم‌كم خود اين آدم‌ها بي‌واسطه‌تر كنار همديگر قرار مي‌گيرند. حتي بي‌پرواتر با يكديگر روبه‌رو مي‌شوند. انگار كاراكترها و فضا مانعي براي نزديك شدن اين دو شخصيت به هم هستند. از يك جايي به بعد ماهيت اين پارادوكس كاملا تغيير مي‌كند و ما محيط خلوت با كاراكترهايي داريم كه به ظاهر در كنار هم فاصله كمتري دارند.
  پس آيا مي‌توان سكانسي كه بهمن پري را به دكتر مي‌برد به همين استدلال ربط داد؟
بله. در واقع آن سكانس بي‌واسطه‌ترين نزديكي بهمن و پري با يكديگر است.
  اما در فيلم هيچ دليلي براي اين كار مشخص نمي‌شود؟
سكانسي در فيلم داريم كه پري متوجه مي‌شود بهمن براي او يك جفت كفش كنار گذاشته است. براي من آن سكانس نقطه شروع بود. بهمن در آنجا به اين هم‌زيستي اجباري تن مي‌دهد و نهايت آن را در سكانس دكتر مي‌بينيم.
  درباره يكي از سكانس‌هاي پاياني فيلم هم مي‌خواستم صحبت كنم. فرزند سرباز خانواده دير مي‌رسد و در بيان علت اين دير رسيدن به صورت اغراق‌آميز خشونت صحنه تصادفي را كه در مسير اتفاق افتاده است تعريف مي‌كند. خونسردي شنونده‌ها و به‌‌ويژه بهمن در ارتباط با آن اتفاق در فيلمي كه به روابط انساني مي‌پردازد... ضرورت پرداختن به آن جزييات خشونت‌آميز چه بود و چه هدفي را در پي آن دنبال مي‌كرديد؟
نوشتن آن سكانس با آن جزييات علاقه‌مندي شخصي من بود. چون فكر مي‌كردم بايد چنين سكانسي براي نشان دادن بي‌تفاوتي در روابط انسان‌ها داشته باشم. اينكه بي‌تفاوتي تنها نسبت به روابط عادي وجود ندارد و حتي در ارتباط با چنين اتفاق دردناكي هم ممكن است انسان‌ها تنها به مثابه يك خاطره يا يك تاسف سرسري از آن رد بشوند. اما همزمان وقتي آن اتفاق با جزييات تعريف مي‌شود براي پري اتفاق مشابهي مي‌افتد. به هرحال اتفاق دردناكي براي او رخ داده است. بعدتر هم وقتي فيلمنامه را به دوستان مي‌دادم كه بخوانند اتفاق جالب اين بود كه تقريبا اغلب افرادي كه فيلمنامه را مي‌خواندند تصورشان اين بود با اينكه هيچ نشانه‌اي از سمانه يكي از شخصيت‌هاي فيلم در كار نبود اما گويي نمادي از آن بود و انگار تصادف براي يكي از شخصيت‌هاي فيلم اتفاق افتاده است. براي همين من‌را بيشتر ترغيب كرد به جزييات بيشتر آن سكانس بپردازم.
  شما بازيگر هم هستيد و در فيلم‌ «امروز» رضا ميركريمي هم حضور داشتيد. چقدر تحت تاثير فيلمسازاني مثل ميركريمي بوديد تا نخستين فيلم‌تان را بسازيد يا چه اندازه تجربه بازي در فيلم‌هاي اجتماعي به ساخت اين اثر كمك كرد؟
متاسفانه به دليل سفرهايي كه آقاي ميركريمي همزمان براي پروژه خودشان داشتند و همزمان با توليد فيلم «دو» بود نتوانستم آن‌طور كه بايد از حضور او استفاده كنم. اما در فيلمنامه، ايشان خيلي با حوصله وقت گذاشتند. در مورد بخش نخست سوال به‌نظرم اگر بگويم شايد سليقه‌هاي مشتركي با ميركريمي يا فيلمسازاني از اين دست داريم، بهتر است. من تحت تاثير همه فيلم‌هاي خوب در ژانرهاي مختلف هستم. به اين مساله قايل نيستم كه اگر يك فيلم اجتماعي ساخته‌ام سليقه غالب من فقط فيلم‌هاي اجتماعي است و فقط اين آثار را دنبال مي‌كنم. من در سينما به دنبال يك تفاوت و تنوع سليقه هستم. به عنوان تماشاگر آثار مختلف را دنبال مي‌كنم و ممكن است اثر بعدي‌ام اجتماعي نباشد و به دنبال يك موضوع متفاوت ديگري بروم. لزوما ورودي‌ها و خروجي‌ها هميشه منطبق با هم نيست. مي‌توانم بگويم با ميركريمي يا فيلمسازاني از اين دست به احتمال زياد وجه اشتراكات زيادي داريم. نوع فيلم‌هايي كه مي‌پسنديم و نوع سينمايي كه ممكن است بيشتر مورد علاقه ما باشد.
  شما به تاثير از ديگر فيلمسازها اشاره كرديد. فضاي فيلم شما فضاي سردي است. سينمايي است كه به سينماي اروپاي شرقي نزديك است. مي‌خواهم بدانم آيا شما تحت تاثير آن سينما هم هستيد؟
صددرصد. اگر بخواهم به عنوان شماره يك سليقه هم بگويم من به طور كامل آن سينما را مي‌پسندم. خودآگاه و ناخودآگاه به دنبال آن سينما هستم و آن را كتمان نمي‌كنم. چه از لحاظ روايت و چه از نظر نقش تكنيكي كاملا براي من سينماي اروپاي شرقي درجه يك و مورد پسند است.
  اتفاقا آن نوع سينمايي است كه مخاطب عام در ايران آن را نمي‌پذيرد. آيا اين‌را قبول داريد كه شما فيلم‌تان را براي مخاطب خاصي ساخته‌ايد؟
ترجيح مي‌دهم از منظر ديگري پاسخ اين پرسش را بدهم. چقدر براي مخاطب عام چنين آثاري به شكل مناسب عرضه شده است كه بتوانيم به صورت آماري بگوييم مخاطب آن را نمي‌پسندد. چه اندازه اين سينما را عرضه كرده‌ايم چه در شكل مديوم تلويزيون كه عمومي‌تر است و چه در سينما؟ آيا مخاطب را با آن آشنا كرده‌ايم؟ يا اينكه در سينماي خودمان هميشه به عنوان سينماي مهجوري به آن پرداختيم كه مخصوص طيف خاصي از آدم‌ها است؟ از ابتدا اين‌گونه تعريفش كرده‌ايم. مانند كالايي كه فقط در يك فروشگاه عرضه مي‌شود و هيچ شعبه ديگري در هيچ جاي ديگر ندارد. خيلي بديهي است كه مخاطب آن كمتر است و حتي برخي مخاطبان نسبت به آن كالايي كه عرضه مي‌شود ممكن است جبهه‌گيري هم داشته باشند چون خيلي در مقابل ديدشان نبوده است. به‌نظرم براي مثال همين گروه «هنر و تجربه» فارغ از همه اشكالاتي كه در طول زمان برطرف مي‌شود فضايي ايجاد مي‌كند كه چنين آثاري را ‌ببينيم. هرچند مخاطب عام شايد در طيف گسترده هنوز مخاطب اين گروه سينمايي نباشند و شايد هيچ‌وقت هم به شكل گسترده مخاطبش نشود. اما اگر هر روز يك نفر هم به مخاطبان آن اضافه شود بازهم گامي به جلو است. مخاطب وقتي با چنين آثاري مواجه مي‌شود، راحت‌تر آن را مي‌پذيرد وقتي مخاطب عادي‌تر و بي‌واسطه‌تر با فيلم برخورد كند راحت‌تر آن اثر را مي‌پذيرد. نمي‌خواهم بگويم سليقه همه آنها اين سينما بوده است. اما شكل روايت در اين سينما براي‌شان جالب بوده است.
  «دو» نخستين فيلم شما به حساب مي‌آيد. سوژه‌اي سخت دارد و روايت آن سخت است. فضاي سردي را براي فيلم‌تان انتخاب كرده‌ايد. هراسي نداشتيد از اينكه به سراغ چنين موضوعي مي‌رويد؟ نترسيديد كه نتوانيد به عنوان كار اول از پس كار برآييد؟
خيلي هراس داشتم. همين الان هم خيلي از اشكالات كار را من خيلي بهتر از ديگران مي‌دانم. اما واقعيت اين است كه از يك بخش جريان خيلي راضي هستم. اتفاقا وقتي انسان برخي كارها را نخستين‌بار انجام مي‌دهد انگار جسارت بيشتري براي آن دارد. شايد ديگر من براي فيلم‌هاي بعدي يا فيلم دومم با چنين جسارتي سراغ چنين موضوعي نروم. انگار كه به علت خود ترس مثل انساني كه ناگهان در يك استخر عميق شيرجه مي‌زند من بي‌پرواتر اين كار را انجام داده‌ام. اما در تمام پروسه توليد اين فيلم حتي همين حالا هم به ازاي تك‌تك افرادي كه با فيلم روبه‌رو مي‌شوند، چه نسبت به فيلم بازخورد مثبتي داشته باشند و چه منفي، من كاملا مضطرب و نگران و در عين حال پذيراي تمام انتقادات هستم. فيلم «دو» را با ترس بسيار ساخته‌ام. اما راضي‌ام از اينكه چنين تجربه‌اي كرده‌ام. شايد بعد از اين،‌چنين امكاني را نداشته باشم. البته اميدوارم اين‌طور نشود. بخش خودآگاه ذهن من مي‌گويد چنين نيست و چنين اتفاقي نمي‌افتد. اما ناخودآگاهم شايد كمي بخواهد محافظه‌كارانه‌تر پيش برود يا بخواهد به شيوه ديگري فضا را بيشتر بسنجد.
  پرداختن به موضوعات انساني از منظر روان‌شناختي خيلي كار سختي است. اينكه نسبت به
هر كدام از شخصيت‌هاي فيلم بايد شناخت وجود داشته باشد. بايد نسبت به روابط بينافردي آنها كاملا احاطه داشته باشيم تا اين روابط در فيلم به درستي از كار درآيد. شما روي سوژه‌اي دست گذاشته‌ايد كه سوژه‌هاي سخت انساني است. يعني خيلي پيچيده هستند. افرادي كه خيلي پيچيده‌اند در واقع نشان دادن درون آنها مقابل دوربين هم خيلي سخت است...
تم فيلم و مفهوم آن و پرداختن به چنين موضوعي، مفهوم مجردي است. اين‌را كاملا مي‌توانم بفهمم. ممكن است در ادبيات راحت‌تر اتفاق بيفتد.
  دقيقا چون در ادبيات مي‌توانيد جزييات را بگوييد و توصيف كنيد اما جلوي دوربين توصيف كردن خيلي كار سختي است. ممكن است اين سوال پيش بيايد بهمن چرا اينقدر سرد بازي مي‌كند مگر آنكه كارگردان به عمد خواسته باشد بازيگرانش اين‌چنين بازي كنند. آيا اين خواسته شما بوده است كه اين سردي بين شخصيت‌هاي فيلم باشد و اگر هم‌چنين بوده است، مي‌خواستيد چه چيزي را بيان كنيد؟
قطعا حاصل كار در مورد بازي‌ها در هر دو شكل مثبت و منفي كاملا مسووليتش بر عهده من است. به اين دليل كه من دقيقا همه‌چيز را قرار داده‌ام و اين را فقط زماني كه برداشت اول يك پلان را با برداشت سي‌و چندم يك پلان ببينيد، مي‌توانيد متوجه بشويد و در موردش نظر دهيد. به اين دليل كه مي‌توانيد ببينيد چقدر فرق وجود دارد و همه جزييات اضافه شده است. فارغ از اينكه با چه كيفيتي و چه اندازه مورد پسند است. اما مسووليتش كاملا متوجه من است. چون قدم به قدم من مي‌دانستم كه اين اتفاق مي‌افتد به علاوه اينكه در مورد كاراكتر بهمن صرفا سردي نيست و بايد همراه با يك عصبانيت دروني و پرخاشگري دروني همراه مي‌شد. خيلي‌ها در لايه دروني شخصيت بهمن را با شخصيتي كه آقاي پرستويي در فيلم «امروز» بازي كرد، مقايسه مي‌كنند در صورتي‌كه من به جد مخالف اين نوع مقايسه هستم؛ براي اينكه در «امروز» شخصيت ايشان شخصيتي فداكار است كه سكوت اختيار مي‌كند. اما در اينجا كاراكتر ما اصلا حال و هواي ديگر و عصبانيتي دروني دارد كه مثل يك كوه آتشفشان است و هر لحظه اين احتمال وجود دارد كه فوران كند. حتي مي‌بينيم يك‌جاهايي اين ويژگي بروز مي‌كند.
  در كل پيچيدگي را دوست داريد؟ در بازيگري هم شما نقش‌هاي پيچيده و مرموزي را انتخاب مي‌كنيد...
بله من پيچيدگي را شخصا خيلي دوست دارم. براي اينكه در واقع فرآيند بعدي آن را دوست دارم. اينكه ذهن درگير حل مسائلي مي‌شود. حالا شايد اين مساله ريشه در اين دارد كه علاقه‌مندي شخصي من به رياضي يا حل معادلات است. حتما از جايي در ناخودآگاه من مي‌آيد. البته در رابطه با اين فيلم چيزي كه اكنون در مورد فيلمنامه به آن فكر مي‌كنم اين است كه شايد بيش از اندازه پيچيدگي در آن وجود دارد. البته پيچيدگي معمولا ذهن را ورزش مي‌دهد و اتفاق خوبي است. اما شايد پيچيدگي در مواردي هم باعث شود ظن مخاطب را به سمت مفاهيمي ببرد كه اصولا مفاهيم درجه اولي براي پرداختن به آنها نبوده است. زيرلايه‌هايي در خود فيلم كه حرف اصلي فيلم نبوده است. از اين بابت شايد در مواردي فيلم «دو» ممكن است دچار پيچيدگي بيش از اندازه شده باشد. اما در اينكه اصولا روابط انساني از نظر من پيچيده و مانند معادلات رياضي هستند، شكي نيست.
  بنابراين دليل شخصي بوده است كه به سراغ روابط انساني پيچيده رفته‌ايد؟
دقيقا. روابط انساني در عين اينكه كاملا عيان و ظاهر و خيلي مشهود است اما در واقعيت چنين نيست. يعني در ظاهر مثل يك رودخانه كم عمق مي‌ماند كه ناگهان با عمق عجيبي در ارتباط با آن مواجه مي‌شويم كه اگر آمادگي كافي نداشته باشيم، مي‌تواند ما را با خود ببرد.
  كمي هم در ارتباط با انتخاب بازيگران فيلم صحبت كنيم...
باتوجه به همكاري‌هاي قبلي‌ام با آقاي پرستويي و آشنايي‌اي كه با كاراكتر شخصي ايشان داشتم به‌نظر انتخاب آقاي پرستويي براي نقش بهمن خيلي مناسب بود. درحالي كه در اين سن خيلي هم ما متاسفانه حق انتخاب در مورد بازيگران خوب و درجه يك را نداريم. اما آقاي پرستويي بسيار مناسب اين نقش بودند و وقتي فيلمنامه را خواندند نسبت به بازي در اين كار ابراز علاقه كردند. طي يك پروسه خيلي طولاني نيز به خانم نصيرپور رسيديم. چون مدتي بود كه متاسفانه ايشان با توجه به مشكلاتي كه براي‌شان پيش آمده بود در سينما بازي نكرده بودند و از همين روي كمي دور از انتخاب‌هاي اوليه بود. اما خوشبختانه ما به اين گزينه رسيديم و ايشان هم پذيرفتند. اين كار در بخش بازيگري و بازيگرداني خيلي‌خيلي تجربه دلنشيني بود. چراكه همه افراد تيم بازيگري حرفه‌اي بودند و به‌شدت و بيش از حد تصور من خودشان را در اختيار كار مي‌گذاشتند. شمايل حرفه‌اي از بازيگر حرفه‌اي به معناي واقعي در اين كار براي من مشخص شد. گروه كاملا در اختيار كار و كارگردان بودند و خيلي با ايمان قلبي هر آنچه من مي‌گفتم، انجام مي‌دادند.
  تجربه بازيگري خودتان چه اندازه در روند اين كار و فيلمسازي به شما كمك كرد؟
خيلي زياد. در بخش هدايت بازيگر و نزديك كردن بازيگران به شخصيت‌هاي فيلمنامه به‌شدت اين اتفاق افتاد و موثر بود.
  باتوجه به اينكه فيلم شما در گروه سينمايي «هنر و تجربه» در حال اكران است به‌طوركلي از اكران فيلم در اين حوزه چقدر راضي هستيد و فكر مي‌كنيد اكران در اين گروه به ديده شدن فيلم شما كمك مي‌كند؟ آيا دوست داشتيد در گروه عمومي سينماها فيلم‌تان اكران شود؟
به هر حال قرار بود فيلم اكران عادي داشته باشد. اما به صلاحديد تهيه‌كننده با توجه به شكل و شمايل فيلم ترجيح دادند در اين گروه سينمايي اكران شود و معتقد بودند در گروه سينمايي «هنر و تجربه» فيلم مي‌تواند مخاطب‌هاي بهتري داشته باشد؛ چراكه مخاطب با يك پشتوانه تفكر به ديدن اين دست از فيلم‌ها مي‌آيد. نمي‌خواهم ابراز ناراحتي كنم. براي من به عنوان فيلمساز جايي براي اكران مناسب است كه فيلم من بهتر ديده شود. قطعا مناسبات مالي و اقتصادي يك فيلم هم خيلي مهم است. حالا خوشبختانه تهيه‌كننده‌اي را در اين كار داريم كه نگاه او به مخاطب و برخورد مخاطب در اولويت است. اكران سلسله مراتبي است كه نه من به عنوان يك تك فيلمساز و نه افراد ديگر نمي‌توانيم وارد اين جريان بشويم. به يك برنامه‌ريزي طولاني‌مدت و قايل شدن به سليقه‌هاي مختلف در سينما نياز است. فقط مي‌توانم اميدوار باشم چنين شكل و شمايلي در اكران گروه «هنر و تجربه» يا از اين دست فعاليت‌ها بتواند مخاطبان را مجاب كند كه سينماي ما مي‌تواند يك سينمايي از مجموع رنگ‌ها با سليقه‌هاي مختلف باشد. فيلم‌ها بايد براي طيف‌هاي مختلف ساخته شود.
  پيش از اكران، تجربه حضور در جشنواره خارجي را داشتيد و به‌تازگي نيز فيلم «دو» راهي جشنواره «سيلك رود» شد. در اين مدتي كه از اكران مي‌گذرد بازخوردها را چطور ارزيابي كرديد؟
خوشبختانه خيلي بهتر از آن چيزي بود كه من فكر مي‌كردم. تاكنون بازخوردها نسبت به فيلم خوب بوده است. اما اين خوب بودن به اين معني نيست كه همه طرفدار فيلم هستند. بلكه فكر مي‌كنم اكران باعث شده تحليل هم نسبت به اين فيلم اتفاق بيفتد. علاوه بر اينكه فيلم طرفداران خودش را پيدا مي‌كند بخشي هم كه به هر علتي با آن ارتباط نمي‌گيرد در فضا و بستر آرام‌تري به تحليل فيلم مي‌پردازند و من ضعف خودم در فيلم را خيلي آگاهانه‌تر مي‌توانم بررسي كنم. اين فضا خيلي با فضاي زمان اكران فيلم در جشنواره متفاوت است.
  با توجه به اينكه فيلمنامه شما با نگاهي به داستان
«كفش‌هاي خدمتكار» نوشته شده است آيا در كارهاي بعدي شما هم شاهد چنين اقتباس‌‌هايي خواهيم بود؛ چراكه در سينما جاي خالي آثار سينمايي براساس اقتباس‌هاي ادبي ديده مي‌شود چه آثار داخلي و چه خارجي. آيا براي شما اين فيلم آغازي بوده است كه به اين سمت و سو برويد و ادبيات را با سينما گره بزنيد. به هر حال همان‌طور كه گفتيد وقتي شما درباره روابط انساني مي‌خواهيد صحبت كنيد ادبيات براي آن بستر بهتر و مناسب‌تري است...
ادبيات يك منبع قوي و غني و رجوع به آن اجتناب‌ناپذير است. به‌نظرم هركسي يك‌بار اين تجربه را كرده باشد، نمي‌تواند اين رشته را براي خودش قطع كند. هرچند كه همزمان يك خطر بزرگ هم متوجه فيلمساز مي‌شود و اينكه به هر حال ادبيات جذابيتي دارد به واسطه اينكه تخيل خواننده را قوي مي‌كند و بخشي از جزييات و فضاسازي را خود خواننده انجام مي‌دهد و خواننده همزمان با نويسنده تبديل به يك مولف مي‌شود. اما در سينما كارگردان مسووليت اين فضاسازي را برعهده مي‌گيرد. اينكه چه اندازه بتواند از پس آن برآيد و كيفيتش را حفظ كند خطري است كه متوجه كارگردان است و كار او را سخت مي‌كند. قطعا در آينده به طور اجتناب‌ناپذيري به ادبيات رجوع خواهم كرد و از آن وام مي‌گيرم و خيلي هم براي من جذاب است. اميدوارم بتوانم در كارهاي بعدي‌ام اين اتفاق را محكم‌تر و جذاب‌تر انجام دهم.
  اين روزها چه كاري در دست انجام داريد؟
در حال حاضر با يكي از دوستان نويسنده‌ام روي فيلمنامه بعدي كار مي‌كنيم كه فضاي آن كاملا متفاوت با فيلم «دو» است. اما باز هم اين كار بسيار وامدار ادبيات است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون