• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3494 -
  • ۱۳۹۵ دوشنبه ۱۶ فروردين

گپ‌وگفتي با «زَها حديد»

ملكه‌اي بغدادي كه سوپراستار معماري شد

اين دنيا همچنان دنياي مردانه‌اي است

  مترجم: برنا احمدي/ تمام رسانه‌هاي معروف دنيا كه در اين يكي، دو روز خبر مرگ زها حديد را منتشر كردند، ترجيح دادند تا به بهانه مروري بر آثار و آسمانخراش‌هاي معروف طراحي شده توسط او از اين سازه‌هاي غول‌پيكر به عنوان تنها ميراث هنرمندانه اين طراح و مجسمه‌ساز نام ببرند؛ يادگاري‌هاي ارزشمندي كه شايد اجل مرگ به حديد يكي، دو سالي بيشتر فرصت مي‌داد يكي از آنها هم با عنوان «برج‌هاي دوقلوي تهران» نصيب ما ايراني‌ها مي‌شد، آن هم درست روبه‌روي برج ميلاد كه در طول اين سال‌ها تبديل به يكي از نمادهاي معرف شهر تهران شده است. ماجرا به چيزي حدود دو سال پيش بر مي‌گردد و به روزهايي در پاييز سال 92 مي‌رسد كه خبر و تصويرهايي سه‌بعدي از طرح انتخاب شده براي اين برج‌ها كه توسط زها حديد طراحي شده بود در خبرگزاري‌هاي داخلي منتشر شد. نخستين چيزي كه در نگاه اول به طرح به نظر مي‌رسيد تفاوت آن با تمام بناهايي بود كه تا به حال در تهران ساخته شده است. هرچند صحبت از اين طرح كه بخشي از مراحل آغازين ساختش را هم طي كرد و خارج از هياهوهاي رايج، در رقابتي از بين چندين طرح انتخاب شده بود فرصت ديگري مي‌طلبد، اما بد نيست تا با مروري بر ديگر پروژه‌هاي اين طراح و معمار كه در طول اين يكي، دو سال از افتتاح گالري «سرپنتاين ساكلر» در قلب لندن گرفته تا طرح او براي استاديوم ملي المپيك 2020 توكيو كه با اعتراض برخي از بزرگ‌ترين معماران معاصر ژاپني از جمله «تويو ايتو» و «كنگو كوما» هم روبه‌رو شد، از زبان خودش در مورد طرح‌هايش در اين سال‌ها بشنويم. برگردان مصاحبه گاردين با اين هنرمند را به بهانه آغاز به كار بخش الحاقي گالري «سرپنتاين ساكلر» كه در لندن انجام شده، بخوانيد.

بالاخره با تاخير سر مي‌رسد، مانند آخرين صحنه از يك نمايش تراژيك با موهايي كه در باد آشفته شده‌اند و كت سياهي كه به تن دارد و با چشمان محزون شرقي و نگاهي نافذ كه موشكافانه تمام مشكلات و ايرادات را در هر گوشه پيدا مي‌كند و مو را از ماست بيرون مي‌كشد. كارمندان با ورودش با سراسيمگي به جنب‌وجوش مي‌افتند و به اين سو و آن سو مي‌دوند تا اسباب آسايش‌اش را فراهم كنند و بهانه‌اي براي بهانه‌گيري احتمالي به او ندهند، اما با تمام تلاش‌ها باز هم چيزي براي غر زدن پيدا مي‌شود. «چرا هواي اتاق سرد است؟ چرا تلويزيون كار نمي‌كند؟!»
بخشي از دفتر حديد در مركز لندن به شكل يك گالري، به آخرين كارهايش اختصاص داده شده كه در زمان انتظار، فرصت داشتم با همراهي مسوول روابط عمومي‌اش در آن گشتي بزنم. گالري شامل يك متروپليس مينياتوري بي‌نقص است از كوچه و خيابان‌هايي كه با مقياس بسيار دقيق از پلاستيك فشرده شفاف ساخته شده. مسوول روابط عمومي من را از راهرويي پايين مي‌برد تا ماكت برخي تك‌بناهاي شاخص اخيرش را مشاهده كنم كه شاخص‌تر از همه آنها موزه «ماكسي» (موزه هنرهاي قرن بيست و يكم) در شهر رم است و پس از آن ماكت كارخانه خودروسازي بي‌ام‌دبليو در شهر لايپزيگ آلمان، كه در طرحش خودروهاي توليدي به وسيله نقاله‌هايي از سمتي به سمت ديگر كارخانه جابه‌جا مي‌شوند و فرآيند مونتاژ و ساخت اتومبيل‌ها را به كمك شفافيت‌شان به نمايش مي‌گذارند (به‌تازگي همين طرح به ‌عنوان بهترين كارخانه اروپايي در سال 2013 انتخاب شده است.) در گوشه‌اي ديگر از گالري، توده‌اي از احجام منجمد سفيد آينده‌گرايي قرار دارد كه متعلق به طرح مجموعه عظيمي در كشور عربستان سعودي است.
يكي از آخرين كارهاي او گالري سرپنتاين ساكلر است كه با فرم مواجش در دل‌ هايدپارك لندن آرام گرفته. گالري سرپنتاين ساكلر نخستين پروژه غيرموقت زها حديد در مركز شهر لندن است كه با كمك يكي از همكاران قديمي‌اش پاتريك شوماخر طراحي شده و گروه مشاور آروپ (محاسبه‌كننده پروژه‌هايي نظير سالن اپراي سيدني و ميدان آزادي تهران) محاسبه سازه‌اش را انجام داده است.
اين گالري شامل دو بخش متمايز از هم است كه در تعاملي مابين بناي آجري كلاسيك قرن نوزدهمي كه در حدود 200 سال پيش انبار باروت بوده است و بخش الحاقي جديد با سازه كششي قرن بيست‌ويكمي عمل مي‌كند. بعد از پروژه موزه هنرهاي قرن بيست‌ويكم شهر ميلان، اين پروژه دومين پروژه از جنس پروژه‌هاي مراكز هنري است كه زها حديد در آن دو بناي قديمي و جديد را در تعامل با يكديگر قرار داده و تركيبي از تضادها را ايجاد كرده است. بخش الحاقي جديد، مكملي است براي بناي كلاسيك كه آرام و خالص، با فضاي سبك، شفاف، پويا و متناسب با فضاي قرن بيست‌ويكمي آميخته شده است.
طرفداران كارهاي او، باور دارند حديد نابغه سرسختي است كه قالب‌ها را درهم شكسته و با پيدا كردن راه‌حل‌هاي سيال براي مشكلات طراحي‌هاي راست‌‌گوشه مربع‌مستطيلي محافظه‌كارانه، احجامي را مي‌سازد كه برخلاف جاذبه صعود مي‌كنند. در مقابل، در نظر مخالفان و منتقدانش او كسي است كه با داشتن مهارت‌هاي نمايشي‌اش تبديل به «سوپراستار»ي در معماري شده و با غرور و خودپرستي از طريق توهمات شخصي پيچ و تاب خورده چين‌دار كه تبديل به ساختمان مي‌شوند دلالي مي‌كند. برخي نيز ادعا مي‌كنند كه بسياري از ايده‌هايش چيزي بهتر از چرك‌نويس نيست و فرآيند تكاملي خود را طي نكرده‌اند.
زها حديد در سال 1950 در بغداد و در خانواده‌اي متمول، ليبرال و روشنفكر به ‌دنيا آمد. پدرش يكي از سياستمداران مهم و يكي از رهبران دموكراسي‌خواه عراق بود و سال‌هاي كودكي‌اش را در ميان بنيانگذاران حزب دموكرات ملي عراق كه از دوستان پدرش بودند، گذراند.
كودكي‌اش دوراني بود كه عصر افسونگري مدرنيته در تمام ابعاد در خاورميانه نفوذ كرده بود و ورود معماري مدرن متناسب با تغيير و تحولات آن دوران با فرم‌هايي فريبنده بود؛ عصري با روياي پيشرفت همراه ايمان و اعتقاد به آينده.
او در اواخر دهه 50 ميلادي شاهد ساخت سازه‌هاي بسياري توسط بهترين معماران مدرن آن دوران جهان بود كه از آن ميان مي‌توان به سازنده ساختمان وزارت برنامه‌ريزي بغداد، «جيو پُنتي» (معمار و طراح‌ صنعتي برجسته قرن بيستم ايتاليايي) و بسياري ديگر اشاره كرد كه دولت عراق براي طراحي و ساخت چند بناي مهم به اين كشور دعوت كرده بود. خودش در اين باره مي‌گويد:
«همزمان با بزرگ شدنم در عراق، باور پيوسته‌اي به پيشرفت، با حس خوش‌بيني زياد وجود داشت. اين دوراني بود كه مي‌توان آن را دوران ملت‌سازي عراق نام گذاشت. منظور از ملت‌سازي، فرآيند ساختن يك هويت ملي به‌ كمك يكسان‌سازي فرهنگي با استفاده از قدرت حكومت است. هدف از اين فرآيند يكي‌سازي مردم درون حكومت است تا از نظر سياسي در بلندمدت پايدار و قابل دوام بماند كه بخشي از اين سياست به وسيله معماري انجام مي‌گرفت.»
او پيش از آنكه در سال 1972 براي تحصيل در رشته معماري در مدرسه معماري اي‌اي (AA) به لندن برود، مدرك رياضي‌اش را از دانشگاه امريكايي شهر بيروت اخذ كرد. مدرسه انگليسي جايي بود كه در آن او با بزرگ‌ترين نظريه‌هاي معماران و استادان معماري نظير «رم كولهاس» و «برنارد چومي» به‌ عنوان خط مقدم و پيشقراولان جبهه معماري تجربه‌گراي اروپايي آشنا شد. پس از پايان تحصيل براي مدتي در دفتر استادش كولهاس آغاز به كار كرد و بعد از مدت كوتاهي در سال 1977 در سن بيست‌وهفت‌سالگي به يكي از همكاران اين دفتر تبديل شد. در خلال همكاري با كولهاس، شجاعت و جسارت آغاز دوران كاري‌اش را پيدا كرد و بالاخره در سال 1980 و در سي‌سالگي دفتر خودش را در لندن تاسيس و فعاليت مستقلش را آغاز كرد.
او نخستين و در حال حاضر تنها مسلمان و همين‌طور نخستين و تنها زن معمار است كه موفق شده در سال 2004 جايزه «پريتزكر» را (معتبرترين جايزه معماري كه برخي آن را جايزه نوبل معماري مي‌نامند) دريافت كند و در سال 2008 در فهرست «صد زن قدرتمند جهان» در مجله فوربز قرار بگيرد و دو سال بعد يعني در سال 2010 از طرف مجله تايم در جمع «صد متفكر تاثيرگذار سال» معرفي شود. شايد اين‌ موفقيت‌ها بخشي از دلايلي باشد كه برخي او را «ملكه معماري معاصر» لقب داده‌اند. اما او كه خودش از اين لقب زياد راضي نيست، در اين باره مي‌گويد: «اينكه برخي‌ من را در چارچوب عبارت «ملكه معماري» يا «معمار زن» قرار مي‌دهند و محدود مي‌كنند آزاردهنده است. معماري قرن‌ها رشته‌اي متعلق به مردان بوده و برخي از آنها امروز مي‌خواهند با به كار بردن اين عبارت توي سر من بزنند و بگويند تو در ميان معماران زن، معمار خوبي هستي. در صورتي كه اين‌گونه نيست. من يك معمار هستم، نه فقط يك معمار زن. معماران زن زيادي هستند ولي همواره به ‌عنوان بخشي از تيم همسران‌شان و در سايه آنها باقي مانده‌اند. معماران برجسته‌اي نظير «باب ونتوري» (يكي از معروف‌ترين معماران قرن بيستم و به‌ نوعي آغازگر معماري پست‌مدرن) و همسرش دنيس اسكات براوون، فقط يك نمونه هستند. زنان نابغه و باهوش معمار زيادي در سراسر دنيا هستند كه به دلايل مختلف تنها در ادارات دولتي و سازمان‌هاي محلي كوچك زيرنظر مردان كار مي‌كنند. براي زنان هنوز هم بسيار سخت است كه به ‌عنوان معمار مستقل از مردان كار كنند. اين دنيا همچنان دنياي مردانه‌اي است.»
حديد حدود 40 سال در لندن زندگي و كار مي‌كند و به گفته خودش، اين شهر بزرگ، نقش مهمي در زندگي حرفه‌اي‌اش بازي كرده است. او كه در اين سال‌ها در خود اين شهر روي طرح گالري ساكلر و آكادمي «بريكستون» و مركز ورزش‌هاي آبي در پارك المپيك لندن كار كرده، احساس مي‌كند اين شهر همچنان محافظه‌كار و پيرو سنت‌هاي قديم و تحت‌‌تاثير دو عامل اصلي است؛ اول از همه شبكه‌اي از كله‌گنده‌هاي اتوكشيده كه مقابل تغييرات مقاومت مي‌كنند و دوم پايبندي افراطي شهر به تاريخ‌گرايي كه براي ساخت هرچيز تازه‌اي دايما نگاهي به گذشته دارد. «بسياري از چيزهايي كه در دهه هشتاد ميلادي در شهر لندن ساخته شده‌اند، تحت‌ عنوان تاريخ‌گرايي ظاهري، كه به اين شهر حالتي محافظه‌كارانه و ساكن مي‌دهند، بايد دور انداخته شوند. ترجيح مي‌دهم كه اين شهر به ‌صورت ارگانيك و طبيعي تغيير شكل دهد. بسيار مهم است كه شهرهاي تاريخي محافظه‌كار اجازه دهند آينده‌شان رقم بخورد.»
با اين حال «زايش ايده‌ها» لندن را براي حديد تبديل به بهترين شهر دنيا مي‌كند؛ همان چيزي كه او هنگامي كه در دهه هفتاد ميلادي براي تحصيل معماري به اين شهر وارد شده بود، آن را تجربه كرده بود. چيزي كه هركس را به اين خيال مي‌اندازد كه راجع به آينده پيشگويي و پيش‌بيني كند و آرمان‌شهر جديدي بر مبناي آن بسازد. اما با وجود اينكه هميشه آينده آن چيزي نخواهد شد كه پيش‌بيني شده، او به عنوان شخصيتي كه همواره به آينده اميدوار است، اين‌گونه استدلال مي‌كند: «زماني كه مردم چيز بي‌نقصي مي‌بينند، فكر مي‌كنند نمي‌توانند در دنياي واقعي به آن دسترسي داشته باشند و محقق شدن آن را ببينند. اما اين حقيقت ندارد، چيزهاي فوق‌العاده و بي‌نقص دست‌يافتني‌اند.»
بهترين طرح‌هاي حديد، سركش و سرمست هستند، به گونه‌اي كه تبديل به نوع تازه‌اي از جسمانيت براي قرن جديد شده‌اند. «فرنك گهري» معماري او را اين‌گونه توصيف مي‌كند: «تجسم خارق‌العاده‌اي از نيروهاي طبيعت» و «دونا كاران»، طراح مشهور لباس، در ستايش كارهايش تمام احساسش را اين‌گونه در اين عبارات جمع مي‌كند: «حساسيت و ظرافت زنانه» و «الهه سليقه». شايد همين داشتن متر و معيار سليقه است كه او را بارها در كرسي ژوري برگزيننده ساير شاخه‌هاي هنري قرار داده است تا قضاوت كند. [كه از آن جمله مي‌توان به قضاوت جايزه هنري «مجيك آو پرشيا» در سال 2011 براي انتخاب بهترين آثار نسل جديد هنرمندان معاصر ايراني اشاره كرد.]
وجه ديگر طرح‌هاي حديد، احجام پيچ و تاب‌خورده چين‌داري است كه مانند معماري پر زرق و برق دوران گوتيك بي‌تفاوت به عملكرد صرف، اين خطر را مي‌پذيرد كه تجربه آزمايشگري را در مقابل عملكردگرايي يا قابليت اجرا قرار دهد. تمام اينها من را به اين تصور مي‌رساند كه جسورانه‌ترين و شاخص‌ترين پروژه‌هاي او تبديل به‌ نوعي از هنر انتزاعي شده است. اين همان چيزي است كه هنگامي كه درون گالري آثار او گردش مي‌كنيم، احتمالا از آن لذت خواهيم برد. اما به همين دلايل هم برخي از منتقدانش او را مورد انتقاد قرار مي‌دهند و طرح‌هايش را فاقد سودمندي عملكردي مي‌دانند. «خوب، اين يك عمل معمول نيست. ما با هنجارهاي قطعي و معيار كار نمي‌كنيم و ساختمان‌هاي خوب معمولي نمي‌سازيم. من معماري‌هايي را دوست دارم كه آثارشان مقداري ناپختگي، سرزندگي و كيفيات دنيوي به معناي زندگي داشته باشد.»
مردم درگير «عادت»ها هستند، به‌ همين دليل بيشتر ساختمان‌ها راست‌گوشه و مربع‌مستطيل ساخته مي‌شوند كه بهترين راه استفاده از فضا همين است. اما دنياي طبيعي هرگز راست‌گوشه نيست. شما امكان ندارد هنگامي كه درون پارك يا دشتي قدم مي‌زنيد با خود بگوييد: «خداي من! چرا هيچ گوشه راستي اينجا پيدا نمي‌شود.»
او با اصرار بر اين نكته پافشاري مي‌كند كه تمامي بناهايي كه طراحي كرده، به‌طور كلي كاربردي و از نظر عملكرد سودمندند و تنها تفاوت‌شان با ساختمان‌هاي «راست‌گوشه خوب معمولي» در اين است كه آنها فقط بر مبناي الگوي سازماندهي متفاوتي شكل گرفته و ساخته شده‌اند و براي توضيح آن اضافه مي‌كند: «اين نكته مانند آن است كه بگوييم با اينكه كلمات و دستور زبان قاعده‌اي مشترك دارد، همه بايد به يك شيوه بنويسند، در حالي كه مي‌دانيم اين‌گونه نيست.»
نخستين سفارش بزرگ حديد به سال 1994 بازمي‌گردد كه او ايستگاه آتش‌نشاني كارخانه مبلمان‌سازي «ويترا» را در آلمان طراحي كرد. از منظر زيبايي‌شناختي مي‌توان آن را شاهكار به ‌حساب آورد، اما از نظر عملكرد شايد اين‌طور نباشد، چراكه بعدها سفارش‌دهندگان آلماني تصميم گرفتند آن را تبديل به موزه‌اي براي صندلي‌هاي طراحي و ساخته‌شده در آن كارخانه كنند. از او مي‌پرسم اين شكست يا حداقل عدم موفقيت براي يك ساختمان محسوب نمي‌شود؟ و او پاسخ مي‌دهد كه «نه! به‌ خاطر اينكه آن بنا به‌ عنوان يك ساختمان چندمنظوره طراحي شده بود. از همان ابتدا همواره به اين فكر مي‌شد كه مي‌توان از آن فضا براي اهداف آموزشي يا فضاي برگزاري برخي مراسم استفاده كرد.» و با چهره‌اي گرفته كه شايد از سر دلخوري باشد، ادامه مي‌دهد: «اما... درست است! آنها بعضي اوقات از آن براي نمايش صندلي‌ها استفاده مي‌كنند!»
ساير قراردادهايش نيز بي‌مشكل و بي‌دردسر نبوده‌ است. حديد با وجود اينكه هميشه از بودن در باندبازي‌ها و رابطه با كله‌گنده‌ها پرهيز مي‌كرد، در سال‌هاي اخير توانسته حاميان و طرفداران سرسختي در ميان حكومت‌هاي كشورهاي آسياي مركزي و به‌طور مشخص كشور چين كسب كند؛ كشوري كه قوانين و مقررات سفت و سختي ندارد و به‌راحتي تغيير مي‌كنند و همواره مشتري و حاميان پروژه‌ها مورد ظن و غيرقابل اعتمادند و با يك اتفاق ساده در فراز و فرودهاي داخلي همه‌چيز متوقف مي‌شود. همين دو ماه قبل، مركز حفاظت از ميراث فرهنگي پكن، نامه سرگشاده‌اي در خصوص طرح مجموعه عظيم دفاتر «سوهو» و مجموعه‌اي تفريحي كه در قلب شهر در حال ساخت بود نوشت. خلاصه مضمون نامه اين بود كه اين مجموعه همسايگي‌هاي بافت سنتي و تاريخي شهر را ناديده گرفته است و «با تاسف نمونه‌اي از تخريب بخش تاريخي و قديمي شهر پكن است.»
همچنين مي‌توان به حاشيه‌هاي ساخت مركز فرهنگي «حيدر علي‌اف» در باكو اشاره كرد كه بنا بود براي يادبود رييس‌جمهور سابق آذربايجان ساخته شود. سفارش‌دهنده اين مركز، «الهام علي‌اف» است كه به‌تازگي براي بار سوم به ‌عنوان پيروز انتخابات رياست‌جمهوري آذربايجان معرفي شده. در اخبار، موارد بي‌شماري از گزارش‌هايي مي‌توان يافت كه به برنامه‌هاي خشن و استفاده از زور توسط دولت آذربايجان براي آماده‌سازي محل ساخت اين پروژه پرداخته است؛ دولتي كه تحت‌ عنوان نوسازي مجدد بافت‌هاي فرسوده شهري، طي سال 2008 حدود 60 هزار نفر را مجبور به ترك اجباري خانه‌هاي‌شان كرده تا در آن محل پروژه‌اي با آن عظمت ساخته شود.
زها حديد در اين باره مي‌گويد: «من سياستمدار نيستم و هنرمند صرفا جنجال‌برانگيزي هم نيستم. مشخص است كه موضوع، موضوع ساده‌اي نيست. اما صرف نظر از حكومت‌ها و رژيم‌ها، بسيار مهم است كه بتوان براي مردم امكانات زندگي مدني و اجتماعي فراهم كرد. اگر كسي از من بخواهد كتابخانه‌اي طراحي كنم، به او نمي‌گويم اين كار را انجام نخواهم داد، چون در فلان محل واقع است. همكاري با اين كشورها بسيار مهم است تا بتوان آنها را به ساير نقاط دنيا مرتبط كرد و اين امر مطمئنا به نفع مردم هم خواهد بود.» او اضافه مي‌كند: «اگر بگويم در فلان مكان چيزي نمي‌سازم، مطمئنا اين فرصت را نخواهم يافت كه در مكان‌ها و موقعيت‌هاي فراوان ديگر هم چيزي بسازم. من نمي‌خواهم همه‌كار را در همه‌جا انجام دهم، اما دلم مي‌خواهد اگر بتوانم چيزي بسازم، حتما اين كار را انجام دهم.»
براي ادامه بحث به او مي‌گويم، تصور كنيد همين لحظه بشار اسد پاي تلفن است و از شما، زها حديد، مي‌خواهد برايش در شهر دمشق زندان طراحي كنيد. جواب شما چيست؟ حديد شانه‌هايش را بالا مي‌اندازد و پاسخ مي‌دهد: «خوب من با اينكه در سوريه چيزي بسازم مشكلي ندارم. من يك زن عرب هستم و اگر بتوانم از طريق معماري به مردمم كمك كنم، اين كار را خواهم كرد، حال مي‌خواهد سالن اپرا باشد يا ساختمان پارلمان يا بنايي براي توده‌ها. به هر حال در كارم شك نخواهم كرد. اما اگر كسي از من بخواهد زندان طراحي كنم، اين كار را نمي‌كنم. من زندان نخواهم ساخت، صرف نظر از اينكه مهم باشد در كدام كشور يا محل است. حتي اگر بخواهد خيلي لوكس و مجلل باشد.»
«لوكس و مجلل؟» مي‌خواهم سراغ سوال ديگري بروم، اما حديد بلافاصله از روي موضوع مي‌پرد و به موضوع آذربايجان باز مي‌گردد. او مي‌گويد باكو جاي جذاب و سحرآميزي است؛ محل تلاقي چند دنيا، معجوني از تاثيرات حكومت كمونيستي شوروي سابق و فرهنگ تركي و ايراني در كنار هم و اضافه مي‌كند: «به همين دلايل به‌ عنوان يك عرب احساس مي‌كردم باكو كشوري است كه بايد برخي از كارهايم در آنجا ساخته مي‌شد.»
او در ادامه اشاره مي‌كند كه عشقش به معماري به دوران كودكي
باز مي‌گردد؛ زماني كه به واسطه دوستي پدرش با كاشف و صحرانورد انگليسي «سرويلفرد پاتريك تزيجر» (كه شهرتش به ‌خاطر دو بار عبور پياده از صحراي ربع‌الخالي و نيز دو كتابش به نام‌هاي شن‌هاي عربي و عرب‌هاي هور است) به همراه خانواده‌اش براي ديدن برخي سرزمين‌هاي باستاني سومري در جنوب عراق و شمال بصره در نزديكي محل تلاقي دو رود دجله و فرات كه اروندرود (شط‌العرب) را تشكيل مي‌دهد، سفر كرده بود؛ جايي كه مهد تمدن ناميده مي‌شود و معماري از آنجا آغاز شده و نخستين ساختمان‌ها بنا شده‌اند. خودش درباره اين سفر مي‌گويد: «با قايق كوچكي كه از ني ساخته شده بود، به بازديد روستاها و دهكده‌هايي كه در لابه‌لاي مرداب ساخته شده بودند، رفتيم. زيبايي منظره‌ها، ماسه‌ها، آب‌ها، ني‌ها، پرندگان، ساختمان‌هايي كه با همين مصالح ساخته شده بودند و مردمي كه متعلق به اين اقليم بودند و نمي‌شد آنها را از يكديگر جدا تصور كرد، چيزهايي هستند كه هرگز از خاطرم فراموش نمي‌شود.»
اين سرزمين‌ها همان سرزمين‌هاي مردابي هستند كه حكومت صدام حسين پس از جنگ خليج فارس در سال 1991 به تلافي انتفاضه شعبانيه (قيام سراسري مردم عراق عليه رژيم بعث)، هورها را به وسيله منحرف كردن آب سيلاب‌هاي دجله و فرات به ‌صورت سيستماتيك تبديل به نمكزار كرد، روستاهاي‌شان را مورد حمله قرار داد و به آتش كشيد و بوميانش را وادار به مهاجرت كرد. (حدود 70 هزار نفر از اين اعراب مرداب‌نشين در همان سال‌ها به ايران پناهنده شدند.)
 منبع الهامات حديد به گفته خودش منظره‌هاي سيال همان طبيعت خاورميانه‌اي است كه از همان سال‌ها با او هستند؛ يعني همان «رودها و شن‌هاي روان»... اما زادگاهش برايش تنها يك خاطره است. او سال گذشته پيشنهادي را براي طراحي ساختمان جديد بانك مركزي عراق در كناره رود دجله در شهر بغداد قبول كرده كه باعث مي‌شود نخستين سفرش به شهر زادگاهش را بعد از 30 سال در پيش داشته باشد. حديد از چيزي كه ممكن است در آنجا با آن مواجه شود، آشفته و نگران است. او مي‌گويد در سفر اخيرش به بيروت، چيزهايي كه در زمان جواني‌اش در آن شهر دوست داشته، تمام آن مكان‌ها، ويران‌ شده است و ادامه مي‌دهد: «ميدان «ترافالگار» (يكي از اصلي‌ترين و مشهورترين ميدان‌هاي لندن) را تصور كنيد. شما به واسطه آن مي‌توانيد مكان خود را در شهر بيابيد و از آن طريق شهر براي‌تان آشنا مي‌شود و مي‌توانيد بر اساس آن در شهر مسير خود را پيدا كنيد. حال تصور كنيد ناگهان ميدان ترافالگار غيب شود، شما گم خواهيد شد و ارتباط‌تان را با آن مكان از دست مي‌دهيد و ميان زمين و هوا مي‌مانيد. براي من و شهري كه از بيروت به ‌خاطر داشتم هم همين اتفاق افتاده بود. احساس غريبي بود. بخشي از خاطرات كه مكاني مشخص را تبديل به جايي آشنا مي‌كند، با غيب شدن برخي عناصر يا تغييرات متعدد در آن مكان، ناخوانا و دست‌نيافتني مي‌شوند.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون