جهانگير كرمي در گفتوگو با« اعتماد»
ايران مركز ثقل منطقهاي را از تركيه و چين پس بگيرد
دولت قبل به امريكاي لاتين پيش از آسياي ميانه توجه داشت
محمدابراهيم ترقينژاد / در خصوص روابط ايران و قزاقستان و كشورهاي آسياي ميانه در سه دهه گذشته، گفتوگويي با جهانگير كرمي، استاد دانشگاه تهران داشتهايم كه مشروح آن را در ادامه ميخوانيد.
رابطه تاريخي ايران با قزاقستان به چه سالهايي بازميگردد و اصولا حوزههاي همكاري تهران و آستانه در سالهاي پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي سابق چه مواردي را شامل شده است؟
در ابتداي اين گفتوگو نياز است تا اشارهاي به اهميت قزاقستان در سطح منطقهاي و بينالمللي داشته باشم. قزاقستان، بزرگترين كشور در ميان كشورهاي آسياي ميانه است و از ويژگي منحصربهفرد در ثبات و امنيت نسبت به ساير كشورهاي اين منطقه برخودار است. اين ويژگي در كنار اقتصاد قدرتمند و رو به رشد اين كشور در دهههاي گذشته موجب شده تا قزاقستان جايگاه ويژهاي در آسياي ميانه داشته باشد. اقتصاد اين كشور در حدود 250 ميليارد ناخالص ملي است و يكي از كشورهاي مهم صادركننده انرژي دنيا است. اين كشور در كانون راه ابريشم نوين ميان چين، روسيه و ايران قرار دارد كه اين مساله موجب شده تا قزاقستان هم براي چين و هم براي روسيه در چارچوب سازمان كشورهاي مشتركالمنافع، سازمان پيمان امنيت دستهجمعي و سازمان همكاريهاي اوراسيايي از اهميت ويژهاي برخوردار باشد. براي جمهوري اسلامي ايران نيز قزاقستان به عنوان يك كشور مهم در آسياي ميانه داراي اهميت است. جدا از اين اهميت در سطح جهاني و منطقهاي، قزاقها روابط تاريخي گستردهاي با ايران دارند. ملتهاي ايران و قزاقستان، از يك تاريخ، فرهنگ، مذهب، ادبيات و انديشههاي مشترك برخوردار هستند و در يك حوزه فرهنگي و تمدني زيستهاند كه اين ريشهها امروزه در نامگذاريها، واژگان مشترك، آداب و رسوم و فرهنگ مشترك نوروز متبلور است و در ميراث فرهنگي دو كشور وجود دارد. اين ويژگيها و اهميت جغرافيايي در حوزه درياي خزر موجب شده تا روابط تهران و آستانه در طول سه دهه اخير در سطحي ممتاز باشد. اگرچه قزاقستان شريك دوم منطقهاي ما است ولي در حوزه مبادلات غيرنفتي، آنها شريك اول ايران هستند. ايران و قزاقستان در ايجاد كريدور جنوب به شمال، منافع مشترك دارند و از توسعه راهآهن خليج فارس به شمال سود ميبرند. جاده ابريشم و زيرساختها براي توسعه ارتباطات نيز در اين چارچوب قرار ميگيرد. آنها نگاه مثبتي در مسائل سياسي، امنيتي و بينالمللي نسبت به ايران دارند. در تمام سالهايي كه ايران تحريم بود، آنها نگاه مثبتي به ايران داشتند و حتي در مقطعي بخشي از مذاكرات در شهر آلماتي قزاقستان برگزار ميشد. در مجموع ميتوان گفت با توجه به بيانيهها، ملاقات و اظهارات مسوولان دو كشور نگاه مثبتي در روابط دو كشور و توسعه مناسبات وجود دارد.
اهميت اقتصادي و سياسي ايران براي كشورهاي آسياي ميانه و منطقه قفقاز چيست؟ اين كشورها در توسعه رابطه با تهران به دنبال چه امتيازهايي هستند؟
كشورهاي اين منطقه و به ويژه قزاقستان جدا از آن ذهنيت و نگرش مثبت و فرهنگ تاريخي مشترك، نگاهشان به ايران به عنوان كشوري قدرتمند و با ثبات است كه از نقش موثر و سازندهاي در مسائل منطقهاي و بينالمللي برخوردار است. ايران پس از استقلال اين كشورها از شوروي سابق و در طول سه دهه گذشته براي حاكميت ملي اين كشورها اهميت قائل بوده و از نخستين كشورهايي بود كه استقلال آنها را به رسميت شناخت و هيچ مسالهاي كه باعث تضعيف منافع ملي اين كشورها و مداخله شود، از سوي ايران مشاهده نشده است. بهطور كلي، منطق همزيستي مسالمتآميز و عدم مداخله در امور داخلي اين كشورها و احترام به حاكميت ملي آنها، موجب توجه كشورهاي اين منطقه به ايران شده است. منافع اقتصادي بسياري هم در دسترسي به آبهاي آزاد، توريسم و ارتباطات فرهنگي و اجتماعي ميان دو كشور وجود دارد كه ميتوان اين زمينهها را تقويت كرد و گسترش داد كه متاسفانه به دلايل مختلفي مانند تحريمها، ايرانستيزي و مداخله قدرتهاي فرامنطقهاي اجازه داده نشده است تا از ظرفيت همكاريهاي منطقهاي و بينالمللي ميان ايران و كشورهاي آسيانه ميانه استفاده شود ولي در مجموع، روابط ايران و كشورهاي مشتركالمنافع مثبت و همراه با احترام متقابل است و ميتوان اميدوار به آيندهاي با ارتباطات بيشتر بود.
برخي از منتقدان دولت يازدهم ادعا ميكنند كه سهم منطقه آسياي ميانه و منطقه قفقاز در دستگاه ديپلماسي كمتر از سهم اتحاديه اروپا يا كشورهاي خاورميانه است. چنين تعبيري تا چه اندازه به واقعيت نزديك است؟
واقعيت آن است كه سهم اندك اين كشورها در روابط خارجي ارتباطي به دولت خاصي ندارد و اين مساله به دلايل مختلفي بازميگردد. بهطور مثال بخشي از اين مساله به فشارها و تحميلهاي بينالمللي از جمله سياست امريكا مبني بر همهچيز منهاي ايران و سياست تخليه راهبردي ايران ارتباط دارد و در داخل نيز به نتايج فشارهاي بينالمللي و تحريمها در توسعه اقتصادي ايران بازميگردد كه موجب شده تا امكان پيوندهاي اقتصادي محدود شود. همچنين ضعف بخش خصوصي در اين مساله نيز موثر است. اگر ارتباطات اقتصادي اين كشورها با روسيه، چين و اتحاديه اروپايي گسترده است، بخشي از اين مساله به دليل قوي بودن بخش خصوصي آنها است و ضعف بخش خصوصي ما موجب عدم استفاده از ظرفيتهاي موجود شده است. به عبارت ديگر، ساختار اقتصادي كشور و نظام سياست خارجي موجب ايجاد اين ضعف شدهاند زيرا نتوانستهاند به توسعه مناسبي در روابط منطقهاي و مناسبات اقتصادي با اين كشورها برسند و فشارهاي بينالمللي را از بين ببرند اما اميدوار هستم كه دولت يازدهم بتواند به موفقيت برسد. جمهوري اسلامي ايران به دليل موقعيت ژئوپولتيك اين منطقه و پيوندهاي تاريخي ميتواند بهترين كشور در ثقل ارتباطات سياسي، اقتصادي و حمل و نقل براي كشورهاي آسياي ميانه و قفقاز باشد ولي اين مساله نيازمند زيرساختهاي قدرتمند در حوزه حمل و نقل، خريد هواپيماهاي جديد، توسعه فرودگاهي و كاستن از فشارهاي غرب به اين كشورها است و تا زماني كه اين فشارها باقي است و اين زيرساختها هم وجود ندارد، نميتوان به اين مركز ثقل بودن اميدوار بود. هماكنون در غياب ما اين مركز ثقل، به استانبول تركيه، شانگهاي چين و حتي دوبي امارات منتقل شده است.
از ابتداي امسال شاهد تحرك جديد ايران با كشورهاي حوزه مشتركالمنافع هستيم. آيا ميتوان اين تحركات را نشانه عزم وزارت امور خارجه در سال 95 براي توسعه و تعميق مناسبات با اين كشورها دانست؟
پس از دستيابي ايران به برجام و اجراييشدن توافق هستهاي، قدري از مشكلات وزارت امور خارجه به دليل تحريمها و توان و زماني كه بايد صرف دستيابي به توافق ميكرد، برداشته شده و موجب شده است تا دستان مسوولان وزارت امور خارجه بازتر از گذشته شود. فرصتهاي ايجاد شده ناشي از برجام هم زمينهاي را فراهم كرده است كه وزارت امور خارجه در رابطه با مسائل منطقهاي بيشتر سرمايهگذاري كند و به دنبال حل و فصل مسائل منطقهاي باشد و همكاريهاي منطقهاي را براي خود به عنوان اولويت قايل شود. اتفاقات و تحركات يكي، دو هفته گذشته هم هرچند اميدواركننده است ولي كافي نيست و بايد وزارت امور خارجه بسيار جديتر در پي حل و فصل مسائل آسياي ميانه، قفقاز، حاشيه خليج فارس و خاورميانه باشد و به بازسازي اين روابط بپردازد زيرا بخشي از روابط با اين كشورها به دليل تحريمها و عدم توجه دولتهاي نهم و دهم به اين مناطق ضربه خورده است و همين موجب ميشود تا توجه وزارت امور خارجه به اين مناطق در اولويت قرار گيرد. در دولت قبل، توجه به امريكاي لاتين يا پرداختن به مسائل غيرمرتبط با منافع ملي بود در حالي كه وزارت امور خارجه بايد بيش از هر كجاي ديگري به خاروميانه، آسياي ميانه، قفقاز و كشورهاي حاشيه خليج فارس توجه كند چراكه مهمترين پيوندهاي ما در اين مناطق وجود دارد. به دليل عدم وجود ارتباطات و پيوندهاي اقتصادي هم شاهد مشكلات اقتصادي در اين مناطق هستيم. بهطور مثال، اگر سطح مناسبات تجاري ايران و پاكستان به بيش از يك ميليارد دلار برسد، كساني كه بيشتر از هر كس ديگري متعهد به حفظ امنيت هستند، مسوولان محلي و مقامات پاكستاني هستند اما به دليل نبود روابط اقتصادي چندان، اين منطقه به محلي براي جولان آشوبگران و افراطيون تبديل شده است بنابراين مسائل مرزي زماني حل و فصل شده و امنيت ملي تامين ميشود كه مرزهاي ما به پيوندهاي اقتصادي و تامين منافع مشترك تبديل شوند و در آن صورت ميتوان به ايجاد امنيت اميدوار بود.
در مساله بحران قره باغ، محمدجواد ظريف از تلاش ايران براي كاستن از تنش صحبت كرد. آيا ايران وزنه تاثيرگذاري بر كشورهايي چون آذربايجان و ارمنستان براي نوعي پادرمياني يا بالاتر از آن ميانجيگري است؟
ايران از همسايگان مهم كشورهاي منطقه قفقاز است و در ميان ايران، تركيه و روسيه كه هممرز با كشورهاي قفقاز هستند، ايران تنها كشوري است كه با تمام اين كشورها ارتباط بدون خصومت دارد. اين ارتباط خوب در كنار اعتمادي كه در سطح منطقهاي درباره ايران وجود دارد، زمينه ميانجيگري را ايجاد ميكند. با اين حال، مسائل قفقاز تنها در مسائل منطقهاي تعريف نميشود چراكه در اين محل، ناتو، اتحاديه اروپايي و كشورهاي دوردست حضور دارند و دولتهاي قفقازي نيز متاثر از اين حضور، به سادگي به ميانجيگري تن ندهند بنابراين زماني ديپلماسي ايران در قفقاز جواب ميدهد كه به اين ملاحظات جواب دهد. اكنون منطقهاي وجود ندارد كه صرفا مسائلش به صورت منطقهاي حل شود بنابراين ايران به تنهايي نميتواند مشكلات اين منطقه را حل كند، كماآنكه روسيه و تركيه نيز به تنهايي توانايي اين كار را ندارند. اراده كشورها در درجه نخست، همكاريهاي سه كشور همسايه قفقاز جنوبي و تعاملي از كشورها بينالمللي مانند اقدامات گروه مينسك در حل و فصل اين بحران موثر خواهد بود.
با توجه به عزم چين براي احياي جاده ابريشم، نظر اين كشورها نسبت به اين مساله چيست؟ چه همكاريهايي با ايران در اين باره صورت گرفته است؟
دولت چين به عنوان قدرت دوم اقتصادي دنيا با مشكلاتي در محيط پيراموني خود روبهرو است و تنها منطقه بدون مشكل براي چين، آسياي ميانه است و به قول يكي از مقامات چيني، آسياي ميانه هديهاي الهي است. پيرو اين نگاه، دولت چين اولويتها و برنامههاي جدي اقتصادي در سطح منطقهاي دوجانبه و نهادي مانند سازمان همكاريهاي شانگهاي را در اين رابطه دنبال ميكند. طرح «يك كمربند؛ يك جاده» بخش عمدهاي از آن در آسياي ميانه است كه طرح ابريشم در اين راستا دنبال ميشود. آنها ميلياردها دلار بودجه در اين خصوص صرف كرده يا اختصاص دادهاند و زيرساختهاي خطوط گستردهتري آماده شده و يك خط انرژي از اين طريق به چين ميرود. خط چهار اين طرح هم كلنگ خورده و به زودي به بهرهبرداري ميرسد. چين شريك نخست تجاري كشورهاي آسياي ميانه است و اين نفوذ اقتصادي در آينده معناي سياسي و امنيتي هم خواهد گرفت. اين طرح براي ايران در حال حاضر و در آينده تهديد تلقي نميشود چراكه بخشي از اين طرح از ايران رد ميشود و مقامات ايراني هم نسبت به آن استقبال كردهاند و ما شاهد تفاهم ايران با چين و كشورهاي آسياي ميانه در اين باره بودهايم.
شاهد گسترش حوزه نفوذ داعش به كشورهاي آسياي ميانه هستيم. تا چه اندازه اين مساله ميتواند منجر به همكاريهاي ايران و اين كشورها در اينباره شود؟
ايران از ابتدا مخالف افراطگرايي و جداييطلبي در منطقه بوده است و كمك ايران براي حل و فصل بحران تاجيكستان در دهههاي گذشته نشانهاي از اين مهم است. در چارچوب پيمان شانگهاي كه ايران هماكنون عضو ناظر آن و در آينده عضو دايمش خواهد بود، تمهيداتي براي مبارزه با تروريسم انديشيده شده است. جايگاه ايران در مقابله با تروريسم در سوريه و عراق هم از نظر اين كشورها بسيار موثر و مثبت بوده و اين موجب ميشود تا درباره آسياي ميانه، ايران به شكل دوجانبه و مستقيم وارد تعاملات بيشتري شود چون تهديدات امنيتي براي اين كشورها تهديد براي ما هم تلقي ميشود. براي حل اين مساله هم بخشي از كار در همكاري با افغانستان قابل شدن است و حتي ميتوان نهادي ميان ايران، افغانستان و كشورهاي آسياي ميانه شكل بگيرد كه متمركز بر مبارزه با تروريسم باشد. با اين حال، تا زماني كه توسعه اقتصادي در كشورهاي منطقه وجود ندارد، صرفا امنيت هم با راهحلهاي نظامي حل نميشود چراكه بدون توسعه اقتصادي و اجتماعي و سياسي تامين امنيت از هزينههاي بسياري برخوردار است.
عموم كشورهاي آسياي ميانه مسلمان و سنينشين هستند. رابطه آنها با رياض چگونه رابطهاي است و آيا تنش ميان تهران و رياض تاثيري بر نزديكي و دوري آنها به ايران دارد؟
حكومتهاي كشورهاي آسياي ميانه سكولار هستند. جريانهاي اسلامي فعال در آنجا هم راديكال نيستند و با جريانهاي وهابي رابطهاي ندارند هرچند كه اقليت تندرويي هم وجود دارد. آنها نگاه مثبتي به عربستان و سلفيگري ندارند و اين موجب ميشود تا نگاه آنها به ايران متفاوت باشد. البته دولت عربستان هم بيكار ننشسته است و با كمكهاي اقتصادي به برخي از كشورهاي كوچك اين منطقه توانسته گاهي شاهد موضعگيري و اظهاراتي عليه ايران يا به نفع عربستان باشد ولي اين مسائل كوچك و فرعي است. رابطه ايران با كشورهاي آسياي ميانه مبتني بر اعتماد و مسالمت است و نوع نگاه قزاقستان هم به ايران و عربستان، نگاهي بيطرفانه و مثبت به ايران بوده است.
تا چه اندازه رابطه استراتژيك و حسنه روسيه با ايران ميتواند اين كشورهاي عضو سابق اتحاد جماهير شوروي را به سمت ايران سوق داده و نوعي اعتمادسازي براي آنها بكند؟
معمولا روابط ايران و روسيه تاثير مثبتي در روابط ما با اين كشورها داشته است. اين كشورها بيشتر و به ويژه روسيه، عضو نهادها و سازمانهاي روسي مانند سازمان كشورهاي مشتركالمنافع، سازمان پيمان امنيت دستهجمعي و سازمان همكاريهاي اوراسيايي هستند. بخشي از تعاملات مثبت ايران هم به دليل نوع روابطمان با روسها بوده است. با اين حال، اين كشورها داراي نگرشهاي مستقلانه هستند و ايران را به عنوان كشوري مستقل و حتي وزنه متوازنساز در رابطه با روسيه ميبينند يعني ضمن رابطه گسترده با روسيه، هنگامي كه بحث استقلال اين كشورها مطرح ميشود، نسبت به روسيه نگرانيهايي دارند كه ايران ميتواند به توازن بيشتر در مناسبات منطقهاي و آنها كمك كند.