انگشتنماي جهان
عبدالجبار كاكايي
سينماي ايران بدون نام كيارستمي ناقص است خالق تصوير واقعيتري از جامعه شتابزده و درحال گذار ايران بيآنكه معرف نگاهي آلوده به اغراض سياسي و اهداف حزبي باشد.معصوميت پنهان شده در نهاد جامعه ايراني حس بومي در روابط افراد جامعه و استفاده از ظرفيت سينما براي نشان دادن دردها و زخمها، كشف بزرگي بود كه نسل من از كيارستمي آموخت. درباره كيارستمي تا حالا نه چيزي گفتم، نه نوشتم؛ روش محتاطانه عبور از كنار اين شخصيت هنري كشور البته توام با تكريم دروني بوده نه با بهمن قبادي همسويش يافتم نه با ابراهيم حاتميكيا درست آن كسي بود كه تراز فهم ملي از جهان پيرامونم بود نه قديس، نه انقلابي؛ روايتگري صحيح و سالم از لايههاي
تو در توي جامعه ايراني، جمعيتشناسي خبره با دوربيني كه كاشف رنج روزگارم بوده. خانه دوست كجاست جهت نگاهم را به سمت اين شخصيت تغيير داد بعدا كه آژانس ابراهيم را ديدم از كنايه انقلابي سينماگر جنگ به او در قالب يك شخصيت خنثي خوشحال نشدم، به ياد نامه جلال به نيما و جواب نيما افتادم كه: چه اصراري داري شاخ روي سر من بگذاري و بگويي حمله كن قريب به اين مضمون، البته شعاع انساني نگاه كيارستمي در مستندها و روايتهاي بومي و غيربومياش پيوسته توجهم را جلب ميكرد مثل بيضايي و اخوان و سپهري و شجريان و دولتآبادي و شفيعيكدكني و امينپور دوستش داشتم و از زمره سرمايههاي ملي و ميراث فرهنگ و هنر سرزمينم ميدانستمش. من اگرچه با بچههاي انقلاب بيشتر دمخور بودم اما از عشقورزي به اين درختان تناور ميهنم تهي نبودم، از نگاه هوشمندانهاش به حافظ و سعدي تا روايت هنر عكاسياش در روزگار بحرانهاي اجتماعي ستودني و شايسته تكريم است اميدوارم اين رنج تن زودگذر باشد و همچنان سايه مهرش بر سر سرزمينش بماند كه انگشتنماي جهان است اين ماه نو و اين مجدد سينماي ايران .