• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3504 -
  • ۱۳۹۵ شنبه ۲۸ فروردين

گذري بر زندگي نويسنده روس به بهانه تولد او

تلخ همچون ماكسيم گوركي

روزگار تلخ

 

    محسن آزموده/ دو عكس يادگاري هر دو مربوط به سال 1900 نشانه‌اي از مناسبات او پيش از انقلاب است، يكي با لف تالستوي، خالق بزرگ‌ترين رمان تاريخ و ديگري با آنتوان چخوف، از بزرگ‌ترين نويسندگان داستان كوتاه. اين روزها ديگر به تاريخ ادبيات پيوسته است و كمتر كسي آثارش را مي‌خواند. سهل است ديگر سبكي كه از بنيانگذارانش هم بود، يعني سوسياليسم رئاليستي نيز چندان خريداري ندارد. با اين همه همچنان مي‌توان توصيف‌هاي دقيق و ريزبينانه‌اش از واقعيت را ستود، توانش در داستان‌سرايي و قصه‌پردازي را تحسين كرد و از همت عظيمش در خلق آن همه اثر پر مخاطب شگفت‌زده شد.  اسم اصلي‌اش آلكسي ماكسيموويچ پشكوف بود، اما در روزگاري كه در روزنامه كار مي‌كرد، با نام مستعار گوركي به معناي تلخ مي‌نوشت، هم اشاره‌اي به زمان‌هايي كه در آن زيسته بود و هم شايد به نشانه تجربيات ناگواري كه از سرگذراند. اين تلخي حتي با انقلاب هم شيرين نشد. در 28 مارس 1868 در روستايي در نيژني نوگورود از بزرگ‌ترين شهرهاي روسيه به دنيا آمد. در 11 سالگي يتيم شد و مادربزرگش تربيت او را به عهده گرفت، اما خيلي زود در سال 1880 از خانه گريخت، نوجواني سختي را گذراند، حتي يك بار در دسامبر 1887 دست به خودكشي نافرجامي زد، پنج سال با پاي پياده سراسر امپراتوري روسيه گز كرد، در جست‌وجوي مشاغلي كه هيچگاه دير نمي‌پاييدند، اما بازتاب‌شان بعدها در آثاري كه نوشت مشهود بود.
روزنامه‌نگار فرودستان
در نهايت نيز روزنامه‌نگار شد و همانجا بود كه نخستين بار نام مستعار گوركي را برگزيد، در روزنامه كائوكاسوس در تفليس. نخستين كتابش جستارها و داستان‌ها در 1898 با اقبال مواجه شد و زندگي‌اش به مثابه نويسنده آغاز شد. تشويق شد كه در كنار مقالات ادبي، داستان نيز بنويسد. نوشتن برايش بيش از آنكه كنشي زيباشناختي باشد، تلاشي اخلاقي و سياسي براي تغيير جهان بود. در آثارش زندگي مردمان فرودست را واگو مي‌كرد، مصايب و دشواري‌ها و نابرابري‌ها و ستم‌هايي كه به ايشان روا داشته مي‌شود را باز مي‌نماياند.
روشنفكر متعهد يا اينتليجنسيا
همين نگرش او را به گروه‌هاي انقلابي نزديك كرد. از 1899 به جنبش سوسيال دموكراتيك روسيه پيوست، پيوندي كه در شهرت او به مثابه روشنفكري متعهد (اينتليجنسيا) كه براي آگاهي كارگران زحمتكش مي‌نويسد نقش بسزايي داشت. باوري عميق به انسان داشت و بسيار سختكوش بود. به صراحت عليه نظام تزاري فعاليت مي‌كرد و چندين بار نيز دستگير شد. از همان سال‌ها با چهره‌هاي انقلابي آشنا شد، دوستي ماندگارش با ولاديمير لنين رهبر بعدي انقلاب روسيه مربوط به همين ايام يعني سال 1902 است. او عليه سانسور رژيم مي‌نوشت، به همين خاطر وقتي به عنوان برنده جايزه افتخاري آكادمي ادبيات انتخاب شد، تزار نيكولاي دوم مانع از اعطاي جايزه به او شد، امري كه باعث شد نويسنده بزرگي چون آنتوان چخوف اعتراض كند و آكادمي را ترك كند.
سفر به امريكا
تلخ نامش بود، اما بين سال‌هاي 1900 تا 1905 بسيار خوش‌بين بود و صريح و صادق مي‌نوشت، تا جايي كه در سال 1901 مدتي بازداشت شد. در همين سال‌ها مدتي درگير تئاتر شد و با چهره‌هايي چون كنستانتين استانيسلاوسكي همكاري كرد. آثارش پر فروش بود و به عنوان نويسنده و سردبيري موفق از حزب سوسيال‌دموكرات كارگر روسيه حمايت مي‌كرد. رخدادهاي منتهي به يكشنبه خونين در 9 ژانويه (22 ژانويه) 1905 كه به كشتار مردم توسط منجر گارد سلطنتي منجر شد، باعث شد راديكال‌تر شود و ارتباطش با ولاديمير لنين و الكساندر بوگدانف رهبران بال بلشويك حزب بيشتر شود، اگرچه هيچگاه روشن نشد كه آيا به واقع به اين حزب پيوسته است يا خير. در اين سال‌ها نمايشنامه‌هاي سياسي مي‌نوشت كه مشهورترين آنها پست‌ترين اعماق (1902) (در فارسي در اعماق) نام دارد. بلشويك‌ها در سال 1906 او را به ايالات متحده بفرستند. در همين زمان بود كه رمان مشهورش مادر را نوشت، اثري كه در ايران محمد قاضي آن را ترجمه كرد و تا سال‌ها به عنوان يكي از مهم‌ترين رمان‌هاي سوسيال رئاليستي توسط انقلابيان چپ خوانده و توصيه مي‌شد. در امريكا غير از يك ماجراي عشقي با ماريا آندرياوا هنرپيشه تئاتر، كوشيد به تعبير خودش «روح بورژوازي» را دريابد، اگرچه از تحسين بي‌باكي روح امريكايي نيز فرو نماند.
زندگي در تبعيد
بين سال‌هاي 1906 تا 1913 در جزيره كاپري در جنوب ايتاليا به سر برد، هم براي بهبود سلامت و هم به خاطر گريز از فشارهاي سياسي. در اين سال‌ها در كنار نويسندگي حمايتش از حزب سوسيال دموكراسي روسيه را ادامه داد. در همين سال‌ها همچنين كوشيد با لوناچارسكي، بوگدانف و بازاروف ايده دايره‌المعارف تاريخ روسيه را به تاسي از دايره‌المعارف فرانسوي ديدرو، منتها با دست فرماني سوسياليستي تهيه كند.
با انقلاب
گوركي در سال 1913 در پي فرمان عفو عمومي به مناسبت سيصدمين سالگرد سلسله رومانوف به روسيه بازگشت اما از نقادي اجتماعي و سياسي دست برنداشت و نوشته‌هاي فرهنگي مهمي شامل بخش اول خودزندگينامه‌اش را نوشت. در طول جنگ جهاني اول آپارتمان او در پتروگراد دفتر كار بلشويك‌ها بود و در طول انقلاب 1917 مشي سياسي‌اش سخت به ايشان نزديك بود. اگرچه بعد از انقلاب بلشويك‌ها روزنامه‌اش را بي‌رحمانه سانسور كردند. در ايام جنگ داخلي گوركي مجموعه مقالات انتقادي تحت عنوان انديشه‌هاي نابهنگام (1918) منتشر كرد كه تا بعد از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي هيچ‌گاه اجازه بازنشر نيافت. گوركي در اين مقالات لنين را به خاطر بازداشت بي رحمانه مخالفان و سركوب آزادي بيان مستبد و خودكامه (tyrant) خواند و او را به سبب روش‌هاي مشكوكش آنارشيست خواند. او لنين را «فريبكاري خونسرد» ناميد كه ارزشي براي پرولتاريا قايل نيست.  در سال 1921 با مورا بودبرگ را به عنوان ويراستار استخدام كرد، دختر زيباي يكي از ديپلمات‌هاي اشراف تزاريست اوكرايني كه معشوقه مردان بنامي بود و بعدها به جاسوسي براي انگليس مشهور شد. او بعدا همسر غيررسمي گوركي شد. در آگوست 1921 نويسنده و شاعر سرشناس روس و دوست گوركي نيكولاي گوميلف توسط چكاي پتروگراد بازداشت شد، به جرم سلطنت‌طلبي. گوركي به مسكو شتافت تا از لنين براي آزادي او ياري بجويد، اما وقتي به پتروگراد بازگشت دريافت گوميلوف پيش‌تر تيرباران شده است. در اكتبر همان سال به ايتاليا بازگشت، به بهانه بهبود بيماري سل. او سال‌هاي 1921 تا 1928 را در غربت زيست، بيشتر در سورنتوي ايتاليا و در اين سال‌ها آثار موفقي نوشت.
بازگشت شكوهمند
گوركي در سورنتو به مشكلات مالي برخورد. بعد از 1929 چندين بار به اتحاد جماهير شوروي سفر كرد تا اينكه در سال 1931 ژوزف استالين از او شخصا دعوت به عمل آورد. بازگشت گوركي از قلب ايتالياي فاشيست به شوروي با هياهوي و پروپاگانداي پر سر و صدايي همراه بود و به مثابه پيروزي شوروي تبليغ شد. به او نشان لنين به مثابه عالي‌ترين مدال افتخار زمان اعطا شد و كاخي مجلل متعلق به يكي از ثروتمندان عصر تزار در مسكو در اختيارش گذاشته شد، اين خانه مجلل امروز موزه گوركي است، همچنين ويلاي زيبايي در حاشيه به او تعلق گرفت. يكي از خيابان‌هاي مركزي مسكو و همچنين روستاي محل تولدش به اسم گوركي ناميده شد (تا سال 1991 به اين نام خوانده مي‌شد) و بزرگ‌ترين هواپيماي توپولوف در دهه 1930 را  به افتخار او ماكسيم گوركي نام نهادند.
مرگ نابهنگام
در 11 اكتبر 1931 داستان خيالي يك دختر و مرگ را براي ژوزف استالين و همراهانش به‌طور اختصاص خواند، رخدادي كه بعدا ويكتور گوووروف نقاش آن را به تصوير كشد. در همان روز استالين به خط خودش در صفحه آخر نوشته گوركي را برتر از فاوست گوته خواند! ماه عسل استالين و گوركي اما ديري نپاييد، به خصوص بعد از ترور سرگئي كي‌روف از رهبران حزب بلشويك در دسامبر 1934. گوركي تحت كنترل بود و در خانه‌اش نزديك مسكو محصور. مرگ ناگهاني پسر گوركي ماكسيم پشكوف در ماه مه ‌1934 با مرگ مشكوك خود گوركي در ژوئن 1936 همراه شد. استالين يكي از كساني بود كه در طول مراسم تشييع تابوت گوركي را به دوش گرفته بود. در طول محاكمات مشكوك بوخارين در 1938 يكي از اتهام‌ها آن بود كه گوركي توسط گنريخ ياگودا اولين رييس سازمان NKVD يا پليس مخفي شوروي كشته شده است.
ماكسيم گوركي در تبليغات شوروي به عنوان نويسنده‌اي متعهد معرفي شد، روشنفكري پايمرد كه تا پايان به اهداف انقلاب پايبند ماند و بدون هيچ ترديدي از آنها دفاع كرد. در اين روايت حتي انتقادهاي گوركي از رفتارهاي رهبران انقلاب به مثابه نقادي‌هاي يك روشنفكر دلسوز ترسيم شد، تصويري كه خوانش رمان ناتمام و كمتر خوانده شده گوركي يعني كليم سامگين آن را مخدوش مي‌كند. در كليم سامگين بر خلاف ديگر آثار گوركي چهره‌اي بارهاي انساني‌تر از آفتابي مي‌شود، روشنفكري كه ديگر مثل قهرمان‌هاي ساير آثارش شخصيتي يك رويه و قاطع ندارد و حتي به اهداف انقلاب كمونيستي نيز شك كرده است. در واقع كليم سامگين نشانگر گوركي در مقام نويسنده‌اي است كه از چارچوب‌هاي كليشه‌اي و دستوري حزب كمونيسم فراتر مي‌رود و بنيادهاي باورهاي تثبيت شده را به چالش مي‌كشد. گوركي در كليم سامگين تلخي ذاتي و جبلي خود را در برابر «شيريني»هاي مصنوعي و وانموده آشكار مي‌كند و نشان مي‌دهد كه ميان يك انسان متفكر با يك كارگزار حزبي شكافي پرناشدني فاصله مي‌اندازد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون