نبض هنر معاصر در ایران، لندن و نیویورک میتپد
علیرضا سمیع آذر، مدیر سابق موزه هنرهای معاصر تهران که در طول این سالها بیشتر به تدریس و ترجمه یا تالیف کتاب در خصوص هنر معاصر پرداخته، معتقد است نبض هنر معاصر در ایران و کشورهای پیشرفته همزمان میتپد. به گفته او هنرمندان جوان ما کاملا متوجه هستند که درک تازهای از هنر و فرآیند هنری در دنیا جاری است، ما هنرمندانی معاصر و آوانگارد داریم که به آفرینش رسانههای جدید همانند دیجیتالآرت مشغول هستند. این آثار مشابه آن چیزی هستند که از منظر تکنیکی در جاهای دیگری مثل لندن و نیویورک هم خلق میشود.
سمیعآذر توضیح داد: «بیش از 40 سال است دنیا پیوسته شاهد تعریفهای جدیدی از هنر است. در واقع هنرمند معاصر هیچ محدویتی برای خودش قايل نیست. مثلا امکانات دیجیتالی در خدمت هنرمند معاصر است و تکنولوژیهای جدید، اینترنت و شبکههای ارتباطی جهانی امکانات جدیدی را در دسترس او قرار داده است.
در این شرایط با آثاری مواجه هستیم که خود هنرمند آن را تولید نمیکند، بلکه متخصصان کامپیوتر یا تکنیسینهای صنعتی در کارگاههای بسیار پیشرفته آن را خلق میکنند درحالی که ایده اصلی آن متعلق به هنرمند است. همه اینها در امتداد تحولات و نواندیشیهایی است که جرقه آن در دهه شصت میلادی زده شده است.»
او گفت: «در هنر معاصر، اعتبار اول متکی بر هنرمند است؛ هنرمند حرف اول را میزند و اعتبار هنر اول به هنرمند است و بعد به جلوه ظاهری اثر؛ نمونه شاخص و اخیرتر این نظر در اثری که در بینال ونیزی که گذشت رتبه نخست را کسب کرد هویدا بود: یک اجرای مفهومی از «آدرین پایپر» که اگر کسی غیر از او این کار را ارايه میداد، ممکن بود در بینال پذیرفته نشود. پایپر هنرمندی است که به رسالت هنر و تعهد اخلاقی هنرمند همواره پایبند بوده و البته صاحب اندیشه و امضاست. برای همین این کار متفاوت از او پذیرفته شد و مورد ستایش هم قرار گرفت.»
نویسنده کتاب «هنر معاصر» درباره مبحث جنجالی الهام، کپی و گرتهبرداری در هنر معاصر که این روزها در هنر ایران صحبتهای زیادی در مورد آن مطرح میشود، توضیح داد: «الهام به معنای تاثیرپذیری در لایههای پنهان ذهن و ادراک هنرمند است که منجر به خلق اثری متفاوت میشود؛ ولی کپیبرداری مربوط است که ساختن مشابه اثر هنری که قاعدتا کار هنری محسوب نمیشود اما امکان تکثیر هنر را فراهم میکند. در عین حال کپی با رویکرد گرتهبرداری یا تصرف و از آن خودسازی در هنر معاصر شکل نوینی از هنر است که به جهت پیچیدگی مفهومی آن، برخی را به اشتباه انداخته است. کپی با معنایی نوظهور یک پدیده جدید است که در هنر معاصر به وجود آمده. این پدیده به معنای خلق اثری مبتنی بر اثر دیگر یا ارايه ایدهای با وام گرفتن از اثر یک هنرمند دیگر، درواقع یک رویکرد جدید است. در این رویکرد هنرمند سعی میکند از یک اثر قدیمی یک معنای جدید خلق کند و به استناد همین تغییر معنا و مفهوم اثر خود را چیز دیگری نسبت به اثر قبلی تلقی میکند، اگرچه ظاهرش درواقع همان است.» به گفته او گرتهبرداری هیچ ویژگی ظاهری ندارد، میتواند خیلی شبیه یا کمی شبیه اثر قبلی باشد.
نکته اصلی در این است که باید و باید معنا و مفهوم اثر تغییر یافته باشد. اگر شما گرتهبرداری از اثر دیگری کرده باشید و مفهوم اثر عوض شده باشد، اثر شما، اثر جدیدی است حتی اگر در شکل ظاهری همانند اصل اثر قبلی باشد؛ زیرا در تعبیر معاصر، قلب هنر، مفهوم آن است و نه ظاهرش.
سمیعآذر درباره موضوع اقتصاد هنر معاصر هم توضیح داد: «در این عرصه دو مسیر به طور موازی طی میشود که اتفاقا دو مقصد متفاوت را نشان میدهد. یک مسیر درصدد آن است که هنر را به شیء یا کالا تبدیل کند و برای آن ارزش اقتصادی به وجود بیاورد تا هنر را به صورت تجاری جلو ببرد.
این دیدگاه از دهه 1960 آغاز شد و مهمترین مبشر آن اندی وارهول است که میگفت هنر ارزشش را نهایتا از دلار اخذ میکند. اما مسیر دوم ضد مارکت است و زوالپذیری اثر هنری را با همین هدف پیگیری می کند. رابرت اسمیتسون در سال 1970 با زحمت و هزینه زیاد اسکله مارپیچی را روی برکهای ساخت، در حالی که همگان میدانستند آب ظرف چند ماه بالا آمده و اسکله را غرق خواهد کرد. هر دوی این دیدگاهها اکنون در هنر معاصر ظهور و بروز دارند؛ هنرمندانی که اشیايی را به قیمت کلان میفروشند، آن هم اشیايي که غالبا خودشان درست نکرده و صرفا صاحب ایده آن بودهاند و از دیگر سو هنرمندانی که از خلق اثری ماندگار پرهیز میکنند و آگاهانه به دنبال مانایی آثارشان نیستند.
اینها طبیعتا چیزی برای فروش ندارند و حداکثر به واسطه اجرای مثلا یک پرفورمنس دستمزدی میگیرند که در قیاس با قیمت اشیای گروه اول ناچیز است. بدیهی است در این بخش دوم ضرورت حضور نهادهای رسمی حمایتکننده، سرمایهگذاران بزرگ و بنیادهایی که به ترویج هنر معاصر علاقهمندند، بسیار حیاتی است. اما مارکت یا بازار خرید و فروش آثار بیشتر به بخش نخست علاقمند است.»
سمیعآذر در پایان گفت: «از سال 1380 و به خصوص بعد از برگزاری اولین نمایشگاه هنر مفهومی ایران، نسل جوان ما به سرعت به هنر معاصر اقبال نشان داد؛ اعتقاد من این است که اکنون معاصریت در بدنه هنر ما کاملا قوام پیدا کرده است. در ایران مشکل اساسی محدویتهایی مانند حمایت مالی و اجرایی است که مانعی بزرگ در مسیر توسعه هنر معاصر محسوب میشود.»