ويتگنشتاين و جزء و كل
ويتگنشتاين معتقد بود كه ما يا درك كليت يافته از امور داريم كه اساسا به سر و كارمان به امور منفرد، جزيي و دقيق نميافتد. يا اينكه به جزييات توجه ميكنيم كه قدرت پيدا نميكنيم انتزاع كلي به دست دهيم تا در رابطه با كليت يك چيز سخن بگوييم. اين دو نسبت به يكديگر كور هستند. كور بودن اين دو در حوزه علوم انساني شكافي ايجاد كرد يا ما با جزييات، انفراد يا تكينه بودن امور سر و كار داريم و چشم مان به كليات عالم كور ميشود يا با كليات امور كار داريم، چشم مان به جزييات كور است. ما با هر دو هم سر و كار داريم، اما اين دو قابل جمع نيستند. ميپذيريم كه سنتزي بين اين دو ممكن نيست، دو منظر متفاوت است. در اينجا ميتوانيم سوالي مطرح كنيم كه كدام يك مبناي ديگري است؟