باستاني پاريزي: مورخ، طناز و حكيم
غلامرضا ظريفيان
استاد تاريخ اسلام و از شاگردان باستاني پاريزي
گرچه از هر ماتمي خيزد غمي / فرق دارد ماتمي با ماتمي /لاجرم در مرگ مردان بزرگ
اي دريغاگفت بايد عالمي
در آستانه سالگرد رحلت مورخ بزرگ، اديب و به عبارتي مرد عرصه رسانه و روزنامهنگاري، زندهياد دكتر باستاني پاريزي هستيم. باستاني بدون شك يكي از مورخان بزرگ 70 سال اخير كشورمان است. تاليف بيش از پنجاه كتاب و صدها مقاله علمي داخلي و خارجي و تربيت صدها دانشجوي دكترا و كارشناسي ارشد و هزاران دانشجو از جمله آثار علمي اوست. كار مورخان بررسي عالمانه رخدادها و گزارش كثرتهاي اين عالم است و آنان از طريق تبيين، تعليل و تحليل به حكمتهاي رخدادها ميرسند. باستاني پاريزي علاوه بر اين ويژگي طنز را بستر مناسبي براي رسيدن به حكمتهاي رخدادها يافته بود. بنابراين او از طريق استفاده بجا و درست از طنز از وراي رخدادها و كثرتها به باطن رخدادها و وحدتها ميرسيد و از اين رهگذر كار مورخانه او، اگر نگوييم بينظير بود به درستي كمنظير است. تعبير زيبايي باستاني دارد كه من شربت تلخ تاريخ را به شهد شيرين طنز ادبيات و شعر ميآميزم و اين داروي مورد نياز جامعه (تاريخ) را با حلاوت به كام مردم ميرسانم و به همين دليل است كه او موفق شد تاريخ را به ميان مردم ببرد. باستاني بهرغم گستردگي دانش و تواناييهاي بينظيرش در علم تاريخ، ادبيات، شعر و حتي چاشنيهايي از جامعهشناسي و سياست خداي بيتكلفي است. در انديشه ساده و روان و بيگره حرف ميزند. در منش و رفتار در اوج بيپيرايگي است و در اخلاق علمي و سلوك عملي مانند آب روشن و بدون پيرايهها و آلايههاست. ظرافت فرهنگ ايراني را دارد كه گفت: جريده رو كه گذرگاه عافيت تنگ است. اما در وراي اين احتياط بيانش براي همه سياستمداران، اهل ادب و فرهنگ، مورخان و عامه مردم تذكار و يادآوري است. هرگاه كتاب او را از هركجا كه باز كني، بعد از مدت اندكي مطالعه به يك رشته محكمي ميرسي كه برايت جالب و پيگير است و به همين دليل است كه مرحوم افشار كه خود از بزرگان ادب تاريخ است، ميگويد كه مقالات باستاني پر است از مطالب بسيار اما نكات نغز و قابل تامل. باستاني كه در پاريز به دنيا آمده است و تاريخ زندگي خودش را از «پاريز تا پاريس» به رشته تحرير درآورده است، پدرش فردي تعزيهخوان است و بسيار مورد اعتماد. دوست دارد كه پسرش همانند او روضهخوان و تعزيهگردان شود. اما او با طنازي ميگويد كه اين امر پدر را بهگونه ديگر انجام دادم. به عرصه تاريخ آمدم تا بتوانم به درستي شمرهاي عالم را مورد واكاوي و شناسايي قرار دهم. باستاني دانشمندي بيدرد نيست، رنج بشر را خوب ميفهمد. بيخود نيست كه استاد دوران مدرسهاش به او ميگويد هروقت به پاريس رفتي از طرف من بر سر قبر ويكتور هوگو كه خالق رنجهاي بزرگ است برو و از طرف من براي او فاتحهاي بخوان. با هنرمندان حشر و نشر دارد. با هنرمندان بزرگ همانند استاد محمدعلي كشاورز او خاطرات بسياري نقل ميكند. وقتي در سال 1362 به تماشاي فيلم مستند «مرثيه گمشده» سينايي ميرود و رمز آوارگي لهستانيها را در اين اثر ميبيند به دليل همان روحيه بشردوستانهاش در كتاب «شاهنامه آخرش خوش است» مينويسد اين فيلم را بايد ديد، از شاهكارهاي مستند روزگار ماست. باستاني تاريخ را براي تاريخ نمينويسد. او به درستي علم تاريخ را علم اكنون ميداند و بنابراين آنچه كه مينويسد، از هركجاي تاريخ؛ چه گذشته دور و چه گذشته نزديك، براي سهل امروز مينگارد. اينكه ما در كجا ايستادهايم، ضرورتا در بستر تاريخي بايد آن را جستوجو كرد. پاريزي از علوم مختلف براي درك تاريخي استفاده ميكند، بنابراين گسترش دانشش علوم مختلفي را دربرميگرفت و معتقد است براي فهم تاريخ بايد سراغ رشتههاي مختلف رفت. باستاني اهل مدارا و گفتوگو است و به شاگردانش و در كتابهايش به همه مردم راه و رسم مدارا و گفتوگو را از امروز تا به ديروز براي فردا به ما ميآموزد. او پلي بود ميان گذشته و حال براي آينده ما. حافظه بينظير دارد و با خلايق به تواضع و فروتني رفتار ميكند. هركه با او روبهرو شده است، اينگونه فكر كرده است كه گويي ساليان دراز با او آشنا بوده است. كار سترگ ديگر پاريزي، كرمانشناسي است. او بهرغم اينكه يك مورخ بزرگ ايراني بود و در هفت اقليم عالم پا گذاشت، اما هيچگاه زادگاه خودش پاريز و كرمان را فراموش نكرد و بسياري از معارف بزرگ كرمان و شناخت اين منطقه بزرگ مديون باستاني پاريزي است. حاصل آنكه براي باستاني پاريزي ميتوان در عرصه تاريخ و تاريخنگاري و ادبيات و روزنامهنگاري حديث مفصل گفت كه در اين مختصر نميگنجد، مصداق روشن اين شعر است: مينمايد آتش و جمله خوشي است، روشن اندر روشن اندر روشني است.