روايت تجربهاي بيواسطه
با جوانان
جوانان نيازمند باورند تا معجزه كنند
محمدرضا رستمي
معاون ساماندهي امور جوانان وزارت ورزش و جوانان
بسيار شنيدهايم كه فاصله و شكافي ميان دولتمردان با مردم و به تعبير ديگر توده، وجود دارد. اين زماني بيشتر خود را نشان ميدهد كه شما تصميمگيريها، مصوبات و قوانيني را تصويب و به اجرا در آمده ميبينيد كه مردم در كوي و برزن به شكلي از آن راضي نيستند و آن را راهگشا نميدانند و اگر هم تمكين ميكنند، با نيش و كنايه خود، چه در فضاي مجازي و حقيقي آن را نقد ميكنند. هميشه اين سوال برايم بود كه چطور ميتوان اين زاويه ايجاد شده و شكاف پيش آمده را شناخت، نشان داد، كاهش داد و اساسا چطور ميتوان به اين شكاف پي برد و ماهيت آن را درك كرد. پيشنهاد روزنامه اعتماد مبني بر اينكه با جوانان در نقاط مختلف شهر ديدار داشته باشيم، بهانهاي شد تا اين تصميم مدتهايم را عملي كرده و جواب سوالم را پيدا كنم.
اين سوال و اين دغدغه را بايد كنار اين مساله گذاشت كه چطور ميشود مديراني كه از دل اين جامعه
بر ميآيند، به مرور از جامعه دور ميشوند و با مردم جامعه فاصله پيدا ميكنند كه البته اين فاصله به عيان فاصلهاي نيست كه به مرور و زيرپوستي
به وجود ميآيد و خود را پنهان ميسازد. آنقدر آرام كه هيچ كدام از طرفين كه يك روز يكسو بودهاند متوجه آن نميشوند. اين آرامي ايجاد شدن فاصله، زماني به وضوح خودش را نشان داد كه در بين جوانان دانشجو قرار گرفتم و يكه خوردم كه چطور نه تنها دنياي ذهني من كه تا همين چند سال پيش مابين همين عزيزان بودهام، با ديدگاه اين جوانان فاصله پيدا كرده است كه حتي همراهان من كه سن كمتري نسبت به من داشته و جوانتر بودند هم با نسل تازه و جوان امروز تفاوتها و فاصلهاي را حس كردند. زاويه نگاه به زندگي و ماجراهاي مترتب به آن به گونهاي تغيير ماهيت و مضمون و شكل داده است، كه انگار قرني گذشته است. اما يك چيز ديگر كه جلبتوجه ميكرد، ريشه كلمات و محتواي انديشهها و نگرش جوان امروز بود. يعني مبنايي حرفها و نگاه به زندگي و مبناي دغدغهها و دردها يكي بود و نقاط مشترك فراواني داشت ولي تغييرات در نوع پرداخت و ظاهر ماجرا بود. تفاوتهايي كه مبنا و ريشههاي مشترك داشتند و احساس كردم تنها در زاويه نگاه و برخورد با مساله متفاوت هستند. باورها و اعتقادات و ارزشها همان است و تنها مبناي مواجهه و رعايت آنها تغيير كرده است. تفاوتهايي كه اگر در جامعه فضايي براي بيانش باشد ميتواند مبناي مشترك را به خوبي در آن ديد و به پيوست آن اين شكاف بيان نسلي كه مدام روبهفزوني و عميق شدن ميگذارد را از ميان برداشت و تصميمها را به نيازهاي روز جامعه نزديك كرد. نيازهايي كه گاهي آنقدر راحت و ساده ميتواند برآورده شود كه شايد هيچ مديري باورش هم نكند و واهمه اين شكاف او را در خلاف جهت راهنمايي كند. از يك ديده و شنيده شدن ساده گرفته تا يك سلسله اقداماتي كه ميتواند نيازهاي خرد را در ابعاد وسيعي برآورده و برطرف سازد و جامعه را مشاركت جوتر، مسوولتر و همراهتر كند. در ميان جوانان مختلف و همين ديدارها بود كه به وضوح ديدم كه با گفتوگويي در فضاي امن و آسوده ميتوان اين شكاف و اين تفاوت ظاهري را، از ميان برداشت و با ايجاد بستري براي مشاركت در تصميمگيريها؛ نقدها و نواقص سياستگذاريها و برنامههاي
پيش رو را پيشبيني و برطرف ساخت و البته آنها را نيز با واقعيتها و مسائل مديريت كه عيان ديده نميشود آشنا و به خود نزديك كرد.
جواناني كه اصلا نميتوان بر اساس ظاهر، لباس و نوع رفتارشان آنها را قضاوت كرد و ذهنهاي بزرگ با دغدغههاي جدي و پختهاي را با خود بر دوش ميكشند و براي بر زمين گذاشتن اين نقشها و مهارتها و حضور معقول، تنها نيازمند فضايي براي نشان دادن خود هستند. اگر فضايي براي تنفس و تعامل و گفتوگوي دروني ايجاد شود، اگر اعتماد و اميد دميده شده باورمند و ساماندهي شده، كاناليزهشده و مديريت شود، مشاركت فراگير و حمايتكنندهاي را در پي خواهد داشت كه ميتواند معجزه كند و ره صدساله واماندگي جامعهاي كه از پس استبداد ساليان اينطور به خود و ديگران بياعتماد شده است را به يك شب كوتاه كرده و درصدد جبران آن برآمده و قطار
به راه افتاده توسعه را سرعت و قوت بخشد. اميدي كه اگر با همراهي جوانان باشد هرگز بدل به يأس و روياي غيرقابل دسترس نميشود. اين همان كاري بود كه انقلاب را كه خيليها باور نداشتند محقق شود، محقق ساخت و پيروز گردانيد، اين همان كاري است كه جنگ را كه باز جهانيان به پيروزي ما باور نداشتند، هشت سال مديريت كرد، ايران را در آن سربلند و پيروز ساخت و ذرهاي از خاك را به بيگانه وا نگذاشت. امروز هم همين نسخه قديمي و هميشه كاربردي جواب خواهد داد اگر مجدد به جوان باور داشته باشيم و به آنان فضايي براي مشاركت و حضور و مديريت بدهيم.