• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3551 -
  • ۱۳۹۵ سه شنبه ۲۵ خرداد

درباره «كسري بزرگ» ساخته آدام مك‌كي

ساخت يك خانه‌ روي آب

محمدرضا مهاجر ـ فرزاد طبايي

بحرانِ ناشي از رشد شركت‌هاي هرمي و فروش متوالي و پلكاني محصولاتي كه هرگز ديده نمي‌شدند و اصلا اهميتي هم در اين خريد و فروشِ متكي به صرفِ فروش نداشتند را در همين خاك و خانه نيز تجربه كرده و در خاطر داريم. اما چه كسي باور مي‌كند كه قصه وام مسكن و در حقيقت صنعت مسكن كه يكي از سنگ‌بناهاي اقتصاد پيچيده و غريب امريكاست نيز دست كمي از اين وضعيت پر از فريب و اميدِ واهي ندارد؟
آدام مك‌كي با آخرين ساخته خود گويي قرار است كه ما را با اين حقيقت هولناك مواجه و آشنا سازد. اما به مانند خودِ فيلم اين تمام آنچه ارايه مي‌شود نيست. سواي آنكه طي تجربه ديدن اين فيلم با حقايق و واقعيت‌هاي تكان‌دهنده و در عينِ حال اجتناب‌ناپذيري روبه‌رو مي‌شويم، در ساحت خود سينما نيز بايد اعتراف كرد كه با تفسيري تازه از اين هنر مواجه شده‌ايم: اين فيلم ساختي كلاژ مانند و مخلوط و سرشار از ميراث تاريخ سينما را از پشت شيشه جنسي ديگر از تصاوير كه همواره براي ما در رده‌بندي معنايي و تفسيري ديگري سواي فيلم داستاني ‌سينمايي قرار مي‌گرفته‌اند به معرض نمايش مي‌گذارد: فيلترِ رسانه! در متن پيش رو هر دو جنبه اين اثر را مورد بررسي قرار خواهيم داد؛ هم شرحي از آنچه در اين فيلم روايتي از آن ساخته و ارايه شده است و هم بررسي نوع مواجهه و تفسيري كه مك‌كي طي اين اثر از مديوم سينما ارايه مي‌كند.

يك روايت مستند
فيلم «the big short» كه در برگردان‌هاي فارسي به سبب درك متفاوت مترجمان، عنوانش به فروش رهني بزرگ و حتي ركود بزرگ! ترجمه شده است بيش از هرچيز روايتي است مستند از وضعيت تكان‌دهنده اوراق قرضه مسكن در بازار بورس امريكا. جايي كه از تجميع وام‌هاي مسكن، اوراق بهاداري ساخته و وارد بازار بورس شده و توامان با رشد بهره اين وام‌ها طي مدت بازپرداخت، خريد و فروش خود اين اوراق نيز سبب شده تا آنها ارزشي غريب و فزاينده پيدا كنند به نحوي كه قسمت مهمي از ساختار اقتصادي آن كشور را تشكيل مي‌دهند.
اما شايد اين فيلم را از جنبه‌اي ديگر بتوان حتي فرصت‌طلبي بزرگ نيز ناميد! چرا كه عده‌اي با كشف نقاط آسيب‌پذير اين بازار عرضه و فروش و سرمايه‌گذاري، توانستند به سودهاي كلان دست‌پيدا كنند. معامله‌هاي كوتاه‌مدتي كه نزديك به فرجام كار انجام شده و سود يا ضرر كلاني را براي ريسك‌كننده و در حقيقت قماركننده به همراه دارند. سواي توضيحات عيني و به زبان ساده موجود در خود فيلم براي درك هرچه بهتر مخاطب فارسي بايد اضافه كرد كه هر صنعت يا وضعيت درآمدزايي كه بتواند به كثرتي در جامعه آماري هدفش دست يابد، بر طبق قوانين بازارِ دادوستد مي‌تواند به بازار بورس وارد شود. در بازار بورس ديگر تك‌واحدهاي آن صنعت يا وضعيت درآمدزا (كالا يا خدمات) مورد ارايه‌شدن براي فروش قرار نخواهند گرفت و تنها يكي از شاخص‌هاي ارزشگذاري براي اعلام ميزان سود ناشي از تجميع آنها در قالب ارزش اوراق سهام قلمداد خواهند شد. بديهي است كه با پيشرفت و تكثير بيش از حد اين مدل از ارزشگذاري اوراق و بدون توجه به وضعيت حقيقي آن تك‌واحد‌ها كه سبب از ياد رفتن وضعيت ابتدايي آنها مي‌شود، مقوله خريد و فروش به ساحت خريد و فروش رهني و قرضي وارد شده يا به زبان ساده‌تر صرفا كاغذي مي‌شود.
اين گونه بازار از كثرت اين مدل از فروش جان گرفته و سودي كه حاصل مي‌شود نه از رشد مستقيم آن صنعت يا وضعيت بلكه حاصل از چرخش كاغذي و فروش آن في‌مابين سرمايه‌گذاران متعدد است. در اين ميان غير از خطر به اتمام رسيدن خريداران كه در مورد اشكال فروش هرمي نيز رخ مي‌دهد، خطر بزرگ‌تري هم در كمين نشسته است: اگر آن واحدهاي نخستين درآمدزاي اين اوراق با مشكلي عمومي و فراگير روبه‌رو شوند اين بازار با يك سقوط دومينووار روبه‌رو خواهد بود. اين وضعيت بيش از هرچيز مهر تاييدي است بر اين نظريه كه اكنون ما در جهاني زيست مي‌كنيم كه در آن فرم بر محتوا سلطه تام و تمامي دارد. با بالا و پايين شدن ارزش اين اوراق يا با رشد بدون منطق سودِ آنها در قالب افزايش نرخ بهره وام‌ها، هزاران نفر كار و سرمايه و مكان زندگي و در حقيقت تمام داشته‌هاي‌شان را از كف خواهند داد. وضعيتي به‌واقع هولناك كه البته براي دست‌اندركاران اين مدل از كار اقتصادي و سودآوري انگار امري عادي و بي‌اهميت مي‌نمايد. چراكه آنها صرفا با كاغذها و اسناد، با ارقام و جهش‌ها و فرود آنها سر و كار دارند. روايت اين فيلم نيز پيش از هرچيز، حركت رفت و برگشتي است في‌مابين دنياي ارقام و دنياي واقع.

شخصيت‌پردازي براي يك شخصيت اقتصادي
براي كشف اين وضعيت دور از انتظار و برخلاف خوشبيني ديگران، شخصيت غريبي برگزيده شده است: دكتر مايكل. جي. ‌بري كه كارشناس سرمايه‌گذاري و كنترل بازار يك شركت سرمايه‌گذاري است و البته فردي مبتلا به طيفي از اختلالات اوتيسم.
در سندرم آسپرگر كه يكي از انواع و طيف‌هاي اختلال اوتيسم به شمار مي‌آيد فرد با اينكه قادر به لذت بردن از زندگي همانند ديگران نيست و مدل‌هاي رفتاري متفاوتي دارد اما اغلب در زمينه‌هاي خاصي نيز از استعداد، توانايي و دقت خارق‌العاده‌اي برخوردار است. در دكتر بري اين استعداد در قالب تمركز او روي ارقام نشان داده مي‌شود: او با بررسي جنون‌آميز ارقامي كه نشان‌دهنده ميزان بازپرداخت اقساط وام‌هاي واردشده در قالب اوراق بورس، توسط مردم امريكا هستند، در مي‌يابد كه با رشد تصاعدي بهره اين وام‌ها در مدت‌زمان بازپرداخت، مردم توانايي پرداخت اقساط منازل خويش را از دست داده و اين بازار به زودي با سقوط وحشتناكي روبه‌رو خواهد شد. اين گونه او قصد مي‌كند تا قمار به‌ظاهر خطرناكي انجام دهد: او روي سقوط اين بازار شرط‌بندي كرده و از بانك‌ها تقاضاي صدور بيمه‌نامه و در حقيقت تضمينِ پرداخت غرامت و سود را در صورت تنزل ارزش اين اوراق بهادار مي‌كند بدين اميد كه با ادامه اين روند منحط و هولناك در فروش وام‌هاي مسكن كه بي‌اخذ كمترين تضميني براي بازپرداخت اقساط آنها و فقط و فقط به قصد صرف فروش براي سوددهي و ترقي ارزش اوراق آنها در بازار بورس به وجود آمده‌اند، با شروع وخامت اوضاع ناشي از عدم بازپرداخت اقساط و به‌تبع تنزل ارزش اين اوراق در بورس بتواند به سود كلان چندين برابر مبلغ سرمايه‌گذاري‌اش دست پيدا كند.
او تنها و تنها مانند يك فرد اوتيستيك بدون توانايي در نظر گرفتن تاثير و در نتيجه تاثر از آنچه در زيست مردمش رخ خواهد داد، روي سقوط اقتصاد امريكا شرط‌بندي مي‌كند و البته كه به سبب ابتلايش به اين سندرم نمي‌توانيم از او همدلي و دلسوزي ديگر كاراكترهاي اين قصه يعني كساني مثل «مارك باوم» يا «بن ريكرت» را انتظار داشته باشيم، چراكه او سلطان دنياي اعداد و در حقيقت غوطه‌ور در آن جهان و بيرون ايستاده از جهان استعاري ما است. كشف و در نتيجه اقدام دكتر بري باعث با خبر شدن ديگران هم مي‌شود چرا كه اقدامي است به ظاهر دور از عقل و انتظار. چگونه كسي حاضر است روي پايين آمدن رتبه اعتباري و در حقيقت ضرر اوراق بورس ناشي از تجميع وام‌هاي مسكن شرط‌بندي كند وقتي كه صنعت مسكن با ثبات‌ترين موضع سرمايه‌گذاري در امريكا محسوب مي‌شود و به زبان ساده تنها قسطي كه مردم حتما آن را پرداخت مي‌كنند، قسط خانه‌شان است؟

وقتي روايت به يك دلال سپرده مي‌شود
سروصداي اين سرمايه‌گذاري معكوس و شرط‌بندي به‌ظاهر از پيش شكست‌خورده به گوش كاراكتر ديگر اين قصه‌ مي‌رسد: يك دلال كه براي بانكي كار مي‌كند و در حقيقت كارش پيدا كردن افرادي ا‌ست كه با بانك كارفرمايش بتوانند وارد معامله بشوند. طرفه آنكه «جرج ونت» در اين نمايش يا در حقيقت بازسازي يك نمايش، نقش راوي را نيز بر عهده مي‌گيرد. او با شنيدن خبر سرمايه‌گذاري عجيب دكتر بري درصدد تحقيق و تحليل برآمده و وقتي از صحت پيش‌بيني او مطمئن مي‌شود دست به كاري غريب مي‌زند: به دنبال سرمايه‌گذاراني مي‌گردد كه تا از بانك كارفرمايش سود نزولِ ارزش سهام وام مسكن خريداري كنند! اين گونه هم او به سود دلالي و فروش‌اش دست مي‌يابد و هم آن سرمايه‌گذاران در انتهاي ماجرا و در صورت آن فرجام پيش‌بيني شده واپسين با دريافت سودهاي سنگين در قالب غرامت، از بانك كارفرماي او و در كل صنعت بانكداري انتقام سختي خواهند گرفت.
بازي با ورود ديگران رسما آغاز شده و به اوج خود مي‌رسد. در اين اثر به نحوي جالب و بر اساس ساختارهاي برگرفته از شكل كلاسيك روايت‌كردن و چيدمان عناصر و كاراكترها، سيستم روايت هم روالِ توالي و توازي دادن اطلاعات را با پيش رفتن روايت در پيش گرفته و هم از تمامي كليشه‌ـ ‌كاراكترهاي موجود چه در ساحت روايت و چه در خودِ حقيقي جامعه امريكا نمادي را وارد داستانش مي‌كند: دكتر مايكل بري اوتيستيك به عنوان چشمِ نظاره‌گر و اما بيرون ايستاده از مناسبات و تاثرات پيشِ رو كه همين بيرون بودن او باعث كشف و اقدامش مي‌شود، «جرج ونت» دلال‌مآب كه نمادي ا‌ست از خوي منفعت‌طلبي و در هر شرايطي تنها به پيشبرد منافع خود مي‌انديشد، دو جوان جوياي نام و سختكوش و در عين حال رهاي قصه كه نمادي از تمنا براي پيشرفت و دستيابي به قله‌هاي آرزوها هستند و «بن ريكرت» كنار كشيده كه نماد دسته‌اي‌ است كه پس از درگيري و پي‌بردن به عمق پليدي اين مناسبات گوشه‌نشيني اختيار كرده و سعي در برقراري كمترين ارتباط ممكن با اين نظام را دارند. اما نقطه مقابل دكتر بري و در تقابل با بي‌تفاوتي محض و ناخودخواسته او، كاراكتر مارك باوم است.
يك يهودي‌زاده بي‌قرار و عصبي كه در كودكي به همراه برادرش هدفش پيگيري تعاليم مذهبي، يافتن حفره‌ها و نواقص آنها نشان داده مي‌شود. مارك صاحب يك شركت سرمايه‌گذاري اما زيرمجموعه يك بانك است چراكه نمي‌خواهد مستقيما با سيستم پليد بانكداري به زعم خودش، در تماس باشد. برادر مارك گويا دست به خودكشي زده چرا كه از اين جهان به تنگ آمده است و حالا اين تقابل شديد ميان او و مايكل بري آشكارتر مي‌شود: او تنها به دنبال سود نيست بلكه هدفش از شركت در اين بازي خطرناك رسوا كردن موسسات اعتبارسنجي و در نهايت گرفتن انتقام از بانك‌ها و نظام بي‌پشتوانه آنهاست و او تا آخرين لحظه با وجود خطر سقوط در مقابل اين نظام ايستادگي مي‌كند. آنچه بر طبق پيش‌بيني دكتر بري رخ مي‌دهد به فاجعه‌اي اقتصادي و زيستي در جامعه امريكا و حتي جهان بدل مي‌شود. اما خيال خام و در واقع آرمانگرايانه مارك باوم بر مبناي اينكه سيستم شكست را پذيرفته و بدان تن دهد با واكنش عجيبي مواجه مي‌شود: سيستم در تمامي سطوح به هيچ عنوان حاضر به پذيرش اين شكست و رسوايي نمي‌شود و كساني كه بايد بهاي بقاي آن را بپردازند در نهايت خود مردم هستند. بانك‌هاي تضمين‌كننده پرداخت غرامت با شروع تنزل سود اوراق، شروع به بازفروش آنها بين خود و به مردم مي‌كنند و اين‌گونه بدون پذيرش شكست و برملا شدن اين رسوايي به حيات خود در عرصه اين چرخه اقتصادي بي‌پشتوانه، بيمار و سراسر بر پايه جعل و بازفروشي مكرر، ادامه مي‌دهند.
سرخوردگي و يأس مارك باوم در واپسين دقايق فيلم و به‌ناچار تن دادنش به فروش سهام، بيش از هرچيز گوياي اين مطلب است كه جهان ما و مناسباتش آنقدر به جعل آغشته‌اند كه هيچ ‌جايي براي آرمانگرايي از نوع مارك باوم باقي نمي‌ماند جز پذيرش اين وضعيت اجتناب‌ناپذير و محتوم. او يا بايد به مانند برادر غايت‌طلب و طاقت از كف داده‌اش از زيستن و ادامه حيات در اين جهان چشم بپوشد يا وضعيت موجود راپذيرفته و به قوانين پليدش تن در دهد و اين گونه روايت تلخي كه در چند دقيقه نخست فيلم كل آن را يك‌بار چه از زبان ونت راوي و چه با بازنمودهاي گزينشي تصويري و در واقع خبري از سر گذرانده‌ايم، تشريح شده و ما با عمق اين فاجعه و آنچه در درون اين دام‌چاله نفرت‌انگيز رخ داده است به‌طرزي ملموس مواجه مي‌شويم. اين فرم ما را بيش از هرچيز به ياد گونه‌اي از ارايه تصاوير به مخاطب مي‌اندازد كه رسالتش انتقال واقعيت يك وضعيت و واكاويدن بخشي يا تمام آن توسط ارايه گزيده‌هاي تاثيرگذاري از آن است: مستند خبري!

ورود عناصر ديگر به سينماي داستاني
همان طور كه در ابتدا اشاره شد در اين بخش به پيشنهاد بديع آدام مك‌كي در ساحت سينما خواهيم پرداخت. در طول رشد و ورود خلاقانه تكنيك‌ها در جهت روايت كردن به‌خصوص در سال‌هاي اخير و به مدد پيشرفت‌هاي تكنولوژيك در عرصه ارايه و دستكاري در تصاوير، ما شاهد ورود عناصري از ديگر ژانرها و گونه‌هاي تصويري به ساحت سينماي داستاني بوده‌ايم.
خلاقيت در شكل روايت همراه با تغيير در ريتم و سرعت و نحوه پخش تصاوير يا همراه كردن آنها با كپشن‌ها و متون، يا بريده‌هاي تصاوير امري است كه البته پيش‌تر نيز تجربه شده است. اما آدام مك‌كي اين‌بار به‌نحوي ظريف و بسيار خلاقانه از اين بدايع بهره گرفته است: او در ساحت روايت كل آنچه قرار است در اين فيلم بازگو شود را طي چند جمله از زبان راوي و توامان با پخش تصاويري سريع و متعلق به ساحت تصاوير خبري و رسانه‌اي در اختيار مخاطب قرار مي‌دهد و اين‌گونه به او اعلام مي‌كند كه نبايد در پيگيري اين روايت منتظر اتفاق تازه‌ و ديگري باشد. از سوي ديگر نيز با حجم بسيار زياد اطلاعات چه در قالب ديالوگ‌ها و چه با كثرت تصاوير كلاژشده‌ في‌مابين روايت، چنان فضا را پر كرده كه جايي براي نزديكي چنداني با دنياي درون شخصيت‌هايش باقي نمي‌ماند و اين تقليل در ساحت روايت بايد كه در پي دنبال كردن هدفي باشد.
تقليل در بخشي از ساختار يك اثر هنري اغلب به سبب برجسته كردن بخش‌هاي ديگر يا در حقيقت برهم ريختن و تغيير دادن استراتژي مواجهه مخاطب با اثر صورت مي‌گيرد. مك‌كي توسط اين شكل از تقليل روايي سعي مي‌كند تا ما را با نوع ديگري از روبه‌رويي با دنياي تصوير و سينما مواجه كند: تجربه سينماي به‌ظاهر داستاني در قالبي تماما شبيه به يك مستند خبري رسانه‌اي! اين تشابه تعمدي و تمهيدي نه فقط در ساحت روايت بلكه در ساحت تصويري نيز به تمامي به اجرا در مي‌آيد.
از دوربين بي‌قرار و ناآرام روايت‌كننده قصه ازپيش تعريف شده و تدويني منطبق بر آن تا تمامي سكانس‌ها كه به نوعي در برگيرنده مواجهه بازيگران آن پرده‌اند: همه به‌شدت و مدام در حال بحث و در تقابل با يكديگر نشان داده مي‌شوند و در عين حال اين بحث و تخاطب آن به مخاطب و بيننده اثر نيز تسري داده مي‌شود. براي تشريح وقايع و در حقيقت حقايق اين روايت به صورت كاملا ملموس و عيني، در قالب سه ميان‌پرده دقيقا به مانند فرم مستند خبري از تكنيك مصاحبه و استناد به حرف‌هاي كاراكترهاي شناخته شده كه سخن‌شان هم وجهي از جذابيت دارد و هم به سبب شهرت‌شان وجهي از استحكام در استناد، بهره گرفته مي‌شود.
حضور متون و نمودارها و به‌ظاهر بازيگوشي‌هاي طنازانه اينچنيني در يك فيلم داستاني نيز بر يكپارچگي اين فضا و در حقيقت انطباق فرم و محتواي اين اثر تاكيد مي‌كنند. مك‌كي حتي گامي فراتر گذاشته و در سكانس حايز اهميت خود اين ساختار به ظاهر داستاني اما طنازانه و خلاقانه را نفي كرده و بر مستند بودن و بازسازي بودن آن هرچه بيشتر تاكيد مي‌ورزد: در سكانس رفتن دو جوان جوياي نام به بانكي براي اخذ مجوز معاملات بزرگ‌تر و سنگين‌تر و پس از ناكامي آنها، چنان‌كه در يك نمايش يا قصه‌اي كهن تدارك ديده مي‌شود آنها بايد به صورت اتفاقي دچار كشف اين حباب موجود در بازار شده و از اين طريق به جمع استفاده‌كنند‌گان و فرصت‌طلبان اين بازي بپيوندند. اين تمهيد روايي اين گونه نشان داده مي‌شود كه ناگهان آنها در ميان مدارك برجا مانده از ديگر مايوسان آمده به اين بانك، جزوه‌اي يافته كه در آن اين خطر تشريح شده است!
در ظاهر امر، اين وضعيتي به نظر مي‌رسد در راستاي شكل كلي اتخاذ شده براي اين روايت: يعني يك موقعيت نمايشي. اما بلافاصله مك‌كي برگ خود را رو مي‌كند: تصوير متوقف شده و يكي از آن جوانان خطاب به دوربين و بيننده ابراز مي‌كند كه البته حقيقتا اين آگاهي بدين صورت انجام نپذيرفته و آنها از طريق دوستي و همچنين خواندن مقاله جرج ونت به اين موقعيت و فرصت پي برده‌اند. اين گونه مك‌كي كل آن نظام روايي و مبتني بر كليشه‌هاي روايتگري و شخصيت‌پردازي و حتي اجتماعي خود را نفي كرده و بر هرچه نمايشي‌تر بودن اين تصاوير و بازسازي بودن آنها و در حقيقت تعلق آنها به ساحت ساخت مستند تاكيد مي‌ورزد.
همين رويكرد در ساحت ساخت و اجرايي اثر يعني تصويربرداري نيز دنبال مي‌شود، دوربين روي دست و اغلب ناآرام راوي مكررا به سوي مخاطب بازگشته و بر داستاني نبودن جنس تصاويري كه ثبت مي‌كند، تاكيد مي‌كند. پيشنهاد مك‌كي كه بايد آن را جدي گرفت و بدان خوشآمد گفت را شايد بتوان اين‌گونه خلاصه و بيان كرد: ساخت اثري كه در آن فرآيند مواجهه و لذت بردن نه از توالي روايي مرسوم و نه از چينشِ تصاوير با فرم‌هاي داستاني پيشين حاصل مي‌شود بلكه ساختن فيلمي داستاني با ساختاري تماما مستند و تصاويري از جنس تصاوير رسانه‌اي كه نيروي خود را از گزينش بخش‌هاي تاثيرگذار روايت گرفته و تاكيد مكرر بر اينكه كل فيلم يك نمايشِ تدارك ديده شده و در واقع بازسازي شده است. اين گونه مخاطب در مواجهه با جنس تصويري‌اي قرار مي‌گيرد كه در طول مدت حيات خود بيش از هر نوع ديگر مشغول تجربه كردن و مواجه شدن با آن است؛ مواجهه انسان و رسانه.
مخاطب اين اثر به مانند بهت ياران مارك باوم پس از نخستين جلسه‌شان با جرج ونت كه در شكل تصوير خلاقانه‌اي از پشت يك شيشه و به صورت نه‌چندان شفاف و واضح نشان داده مي‌شود، در بهتي ملموس از آنچه در اين جهان در حال رخ دادن است، فرو خواهد رفت اما با اين تفاوت نسبت به فرم داستاني كه همواره به او نزديكي و مستند بودن و در عين حال بازسازي و نمايشي بودن اين تصاوير تاكيد شده است و اين فرم و صورتي ا‌ست كاملا منطبق و غالب بر محتوا و روايت اصلي اثر، روايتي يا در واقع نمايشي كه مدام از بازتوليد خود نيرو گرفته و به حيات دهشتناك خود به بهاي نابودي زندگي و داشته‌هاي مردم ادامه مي‌دهد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون