ساختار «فساد»
در جامعه نمايش
رضا شجيع
دبير شوراي راهبردي وزارت ورزش
1- حدود يك سال پيش در نشستي با موضوع «فساد در فوتبال ايران» شركت كردم. از قضا بزرگان و انديشمندان بسياري به همراه علي كفاشيان كه آن موقع رييس فدراسيون فوتبال بود نيز حضور داشتند. علي كفاشيان معتقد بود فسادي در فوتبال وجود ندارد و از صاحبنظران جمع خواست تعريفي از «فساد» به او ارايه دهند. خواستهاي كه مسير نشست را به سمت ديگر برد و مانند سنگي در چاه، همه حاضران را به چالش كشيد. هر كس تلاش ميكرد به زعم خود تعريفي از فساد ارايه دهد و از آنجا كه به طور طبيعي هيچ تعريفي كامل نيست؛ موضوع به طور كلي از بيخ و بن منتفي شد. به قول «ادوارد سعيد» تلاش براي تعريف يك پديده، تلاش براي اخته كردن آن است چراكه همواره بخشي از حقيقت در پس محدوديتهاي زباني پنهان شده و به ورطه تفسيرهاي شخصي و سليقهاي سوق داده ميشود. از آن روز موضوع «فساد» ذهن من را به خود مشغول كرده بود تا اينكه اتفاقي به يك فيلم سينمايي برخورد كردم.
2- تعريف «فساد» از آن چيزي كه تصور ميشود سختتر است؛ نامريي و چندوجهي عمل ميكند. برخي آن را با رشوه و تباني يكي ميدانند كه هرگز چنين نيست. «فساد» وقتي ساختاري ميشود به مانند روش قاتل در فيلم، همگان را با خود همراه ميكند و اتفاقا به جاي آنكه در آنها حس بد يا وجدان درد ايجاد كند، به آن حسي از رضايت و لذت هديه ميدهد. رضايتي تلخ و لذتي تراژيك از تكرار چند باره اين موضوع كه «خدا را شكر ما به جاي مقتول نيستيم» و البته ارضاي خشونتي پنهان كه طي سالها فرآيند متمدن شدن، هنوز بطور كامل رام نشده و انگار منتظر موقعيتي براي خودنمايي است. «فساد» وقتي در ساختارهاي اجتماعي نهادينه ميشود، به طرز مرموزي و بدون آنكه خودمان متوجه باشيم، امر خوب را جايگزين امر بد كرده و وجدان ما را آرامآرام با وضعيت جديد سازگار ميكند. به طوري كه انگار رفتارهاي غيراخلاقي نظير رشوه و دروغ و تباني در مقابل ديدگان ما عادي ميشوند و اتفاقا فقدانشان ما را رنج ميدهد. اما چرا و چگونه چنين اتفاقي رقم ميخورد؟ به طور مشخص، اين «ساختار قدرت» است كه انرژي حركتي «فساد» براي حركت در مويرگهاي جامعه را تامين ميكند و نخستين ويژگي ساختار قدرت تلاش همهجانبه و مرموز آن براي حذف جريان صحيح آگاهي و نقد در جامعه است. رسانهها (نه همه آنها) كه اتفاقا فلسفه وجوديشان مبارزه با فساد ساختاري است در چرخشي ناباورانه، خودشان به بازوي اجرايي جريان قدرت بدل شده و خبرنگارانشان كه بر اساس يك بازي از قبل چيده شده احتمالا به دنبال تامين حداقلهاي زندگي براي تامين معيشت خود هستند، ناخواسته نقش كساني را ايفا ميكنند كه از مردم ميخواهند به سايت قاتل اينترنتي نروند و اتفاقاً مردم بيخبر ولي كنجكاو را حساس ميكنند كه به سايت رفته و جريان مرگ گروگان بيچاره را تسريع كنند.
3- در اين بين نقش قاتل را فراموش نكنيد. مشخصا كسي كه نقش عامل فساد را ايفا ميكند، كسي كه ديده نميشود و همه به دنبال او هستند، كسي كه ميتواند يكي شبيه خود ما باشد، كسي كه اتفاقا به سلاح دانش و فناوري نيز مجهز است. كسي كه من نامش را «نئو لمپن» گذاشتهام. نئو لمپنها ديگر با تعريف ماركس از «لمپن» همخواني ندارند. آنها ديگر بيكارههاي چسبيده به طبقات اجتماعي نيستند. آنها افراد همرنگ جماعت شدهاي هستند كه به عنوان خادمان قدرت (اقتصادي يا سياسي)، زمينه تداوم فعاليت جريان فساد در بدنه نهادهاي اجتماعي را با چاشني رشوه، تباني، تطميع و ترس فراهم ميكنند و اتفاقا ممكن است به ابزار دانش و فناوري هم مجهز باشند. لمپنهاي دانشگاهي، لمپنهاي بازاري، لمپنهاي ورزشي، لمپنهاي متخصص در لباس پزشك، مهندس، كارشناس و غيره، نمونههايي هستند كه جريان فساد را از درون نهادهاي اجتماعي تسهيل ميكنند. افرادي شبيه ما كه ناخواسته در مسير اين جريان قرار گرفته و به روند حركتي آن كمك ميكنند.
جريان «فساد» از آن چيزي كه تصور ميشود ترسناكتر است؛ ترسناك از اين منظر كه احتمالا همه ما با خواندن اين مطلب افسوس ميخوريم ولي هرگز خودمان را مقصر نميدانيم. سكهمان روزي ميافتد كه خودمان در محفظه آب اسيدي گير كردهايم و همگان نظارهگر تلف شدن ما هستند. آن هم با لذت... .