واژگان فروتن و ساده
ابراهيم عمران
مسعود فروتن برنامهساز و كارگردان و نويسنده به واقع «فروتن» تلويزيون و راوي صادق برخي بزنگاههاي ماندگار؛ كتابي را زير چاپ برده كه دل نوشتهاي از مردي است كه تلاش دارد بيادعا برخي زواياي پنهان زندگي قشري از همگنان خوبش را زير روايت بيغل و غش و فارغ از بده بستان ادبي به مهميز واژگان در آورد... كتاب «يك مرد يك شب» داستان شايد واقعي برههاي از زندگي راوي و «آزگارهاي» در ذهن مانده نويسنده باشد كه با برشي به گذشته و نقب و واكاوي احوالات گذشتگان در حسرت آن روزها با نگرش «مدرن» امروزي است. راوي بيهيچ پردهپوشي و در بين واژگان بيپيرايهاش در حقيقت داستان قشري از روشنفكران پيش روي اين سرزمين را در آيينه نگاه خود به خوبي منعكس ميكند. آنجا كه خيلي آسان از همسرش بعد از به دنيا آمدن دخترشان جدا ميشود. «دخترم چهار ساله بود كه فكر كرديم دوستانه از هم جدا شويم.» كه نگاه شايد اولترا مدرن آن سالهاي ايران را با كلماتي آسان و ساده به نقد ميكشد چه كه همسرش به آساني در ينگه دنيا حتي حاضر نشد براي سفر شوهر سابقش درخواست ويزا كند تا در عروسي تنها فرزندشان شركت كند! فروتن در كتاب چهل و اندي صفحهاياش به نوعي در تقابل سنت و مدرنيته غوطهور است و شايد خود نداند در كدامين جايگاه قراردارد. از برج شايد مدرن محل زندگي و تنهايي آزاردهندهاش به نسبت خانه پدري و مناسبات سالهاي دور و رفت و آمدهاي اين سالها، همه و همه نشان از نوعي «دلمردگي» راوي دارد كه بيمحابا وبيواهمه در لابه لاي سطور كتاب رخ مينمايد... فروتن به مانند شخصيت آرام و صداي دلنشين و بينقصش در واژگان پنهان نميشود و راحت آنچه مكنون قلبياش است را بيان ميكند. كه شايد در پس ذهنش به دنبال نشان دادن برخي اشتباهات زندگياش است كه براي خواننده فقط خواندن صرف نباشد. اين كتاب شايد در زمزه آثار تاثيرگذار ادبي نباشد كه به حتم چنين است و به يقين نويسندهاش همچنين ادعايي ندارد ولي ميتوان با خوانش آن و با توجه به برخي نامهاي موجود در آن، شمايي از دورهاي خاص براي دوستداران چنين افرادي به تصوير درآيد. يك مرگ يك شب، وقت زيادي براي خواندن نميگيرد ولي ميتواند «زمان» زيادي در ياد ماند و در خلجان روحي نويسنده شريك شد؛ آن سان كه پايان آن به كابوسي ميماند كه در شبي حادث شده و شايد فرجامي «آسايشوار» نداشته باشد...