• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3560 -
  • ۱۳۹۵ شنبه ۵ تير

كژنمايي مورخان چپ

مرتضي مرديها

 

 

 

تفاوت بين فلسفه اخلاق و تاريخ انديشي را مي‌توان پذيرفت. اما واقعيت اين است كه گمان مي‌كنم راجع به فلسفه تاريخ ظلمي شده است و آن اين است كه مفهوم در مصداق‌هايي كه داشته منحصر شده است. به اين معنا كه معمولا آنچه ما به عنوان فلسفه تاريخ شناختيم، اوصافي داشته از اين قبيل كه آن كسي كه اين ايده را مي‌پرورانده خودش نيز قهرمانش بوده است و آن چيزي كه به عنوان پايان تاريخ مطرح مي‌كرده براي آن فرد آرمان بوده است و اينكه مكانيسم استدلالي‌اي كه براي تقويت آن عرضه مي‌كرده به معنايي مابعدالطبيعي (metaphysical) بوده است. در حالي كه اين بدان معنا نيست كه هر فلسفه تاريخي هر جاي ديگري نيز بود، بايد همين اوصاف را داشته باشد. به نظر من مي‌توانيم فلسفه تاريخي داشته باشيم كه مبناي ما خود آن جريان‌هاي تجربي، تاريخي باشد و بر آنها تكيه كند، نه اينكه بر ايده‌هايي ارزشي و مابعدالطبيعي مبتني باشد. همچنين مي‌توانيم خودمان قهرمان اين تاريخ نباشيم و مدعي شويم كه بايد جلوي آن بايستيم و همچنين ممكن است آنچه رخ مي‌دهد، مطلوب ما نباشد. يعني بگوييم درست است كه تاريخ به اين سمت مي‌رود، اما‌ اي كاش نمي‌رفت. بنابراين اينكه فلسفه‌هاي تاريخ در گذشته در مصاديقي متصور بوده كه آن مصاديق اين اوصاف منفي را داشته را نبايد به اين معنا گرفت كه پس هر فلسفه تاريخ متصور ديگري نيز چنين است و بنابراين اصولا بايد فلسفه تاريخ را كنار گذاشت. آنچه از صحبت‌هاي سخنرانان فهميدم، اين بود كه در ذهن كساني كه بحث تاريخي‌انديشي را به جاي فلسفه تاريخ مطرح كردند، همين انحصار مفهوم در مصداق‌هاي مشخص بوده است وگرنه اگر طور ديگري به ماجرا نگاه كنيم، مي‌توان نوع ديگري از فلسفه تاريخ را در نظر گرفت. براي مثال كتاب پايان تاريخ فرانسيس فوكويا گونه‌اي فلسفه تاريخ است، اما لااقل بخشي از اين اوصاف را ندارد. نكته ديگر اينكه محققي استراليايي با عنوان كيت وينشاتل كتابي با عنوان The Fabrication of Aboriginal History نوشته يعني تاريخ‌سازي براي بوميان استراليايي، او همچنين كتاب ديگري دارد با عنوان
The Killing of History كه در آن با تفصيل طولاني و با اشاره به بسياري از آثار مورخان مشهور چپ نشان مي‌دهد كه ايشان به شكلي كه حتي در يك پايان‌نامه فوق‌ليسانس هم اشكال دارد، به منابعي اشاره مي‌كنند كه يا وجود ندارد يا حتي بحث را عوض مي‌كنند و موارد ديگري كه از نظر كنش علمي مشكل دارد. مثلا برخي از اين مورخان مي‌گويند كه وقتي كشتي‌هاي انگليسي به استراليا آمدند، 10 هزار بومي استراليايي را كشتند و... وقتي هم به آنها مي‌گوييم كه اين داعيه‌ها مستند تاريخي ندارد، به صراحت مي‌گويند اصلا اهميتي ندارد، مهم اين است كه اين مطالب به درد ما مي‌خورد و براي جدال سياسي نيازمند چنين پشتوانه‌هايي هستيم. اگر اين طور به مسائل نه فقط تاريخ كه هر نوع فكتي بنگريم، اصلا علم و دانش بلاموضوع مي‌شود. امروز نيز به وضوح بسياري از اين محققان چپ ادعا مي‌كنند در هر زمينه‌اي آنچه به ما كمك مي‌كند كه در مسيرمان حركت كنيم، اهميت دارد و خيلي وقت‌ها حقيقت هيچ اثري براي ما نداشته است. لشك كولاكوفسكي در كتاب مهمش راجع به جريان‌هاي اصلي ماركسيسم نقل قولي از لنين مي‌آورد كه مرجع آن نيز اشاره مي‌كند و اين سخن هم تكان‌دهنده و هم تكان‌ندهنده است. تكان‌دهنده است از اين حيث كه چطور يك نفر جرات مي‌كند چنين حرفي بزند و تكان‌ندهنده از اين حيث كه از زمان ماركس گرفته تا لنين، محققان چپ بارها اين كار را كرده‌اند. كولاكوفسكي به نقل از لنين مي‌گويد كه منتقدان‌تان را نقد نكنيد، لجنمال كنيد، اين طور خيلي زودتر به نتيجه مي‌رسيد. اين حرف ممكن است خيلي ناراحت‌كننده و ناخوشايند باشد، اما اين حرف با آن حرفي كه ماركس مي‌زند و مي‌گويد ما به دنبال تغيير جهان هستيم و تفسيرش براي ما اهميتي ندارد، خويشاوند است و اين حرف لنين با حرف آن مورخان چپ كه مي‌گويند حقيقت براي ما اهميتي ندارد و مهم اين است كه چه فايده سياسي داشته باشد، يكسان است. اين تنها به تاريخ نيز اختصاص ندارد. اخيرا كتابي مي‌خواندم با عنوان ? Who Stole Feminism يعني چه كساني فمينيسم را دزديدند؟ نويسنده همين كار را در بحث فمينيسم انجام مي‌دهد، يعني انبوهي از مقالات را مطرح مي‌كند كه منابع آنها بي‌پايه است و در اين مقالات آمار گاه رعب‌آور درباره وضعيت زنان ارايه مي‌شود و گاه مي‌كوشند، نشان دهند كه وضعيت زنان در زمان ما اگر از قرن نوزدهم بدتر نشده باشد، بهتر هم نشده است! در حالي كه واقعيت اين است كه منابعي كه براي اثبات اين ادعا ارايه مي‌شود، بي‌پايه و اساس است و همه ارجاعات با خطا ارايه شده است، خواه خطاي به قصور يا خطاي به تقصير. بنابراين بحث منحصر در تاريخ نيست، بلكه مي‌توان در ساير حوزه‌ها نيز فكت‌هايي ارايه داد كه براي اثبات برنامه من كاري كند و به فكت‌هايي كه آن را اثبات نمي‌كنند، كاري ندارم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون