نگاهي به «مرگ ماهي»
كارگرداني قواميافته فيلمنامه نيمپز
محمدرضا مقدسيان
منتقد
«مرگ ماهي» روحالله حجازي پختهترين اثرش از منظر كارگرداني و بهرهگيري از مولفههاي بصري سينما و همزمان يكي از نقاط نه چندان درخشان درآثارش از حيث فيلمنامه است.
حجازي هميشه وجه بصري آثارش را به عنوان نقطه قوت كارش به نمايش درآورده و اينبار هم در مرگ ماهي موفق شده تا اثري خوش آب و رنگ در حد سقف استانداردهاي بصري سينماي ايران به مخاطب عرضه كند. نكته داراي اهميت در مورد اين اثر ناديده گرفته شدن همين ويژگيها در مرحله داوري و قضاوت جشنواره فيلم فجر است. در واقع گويي به دليل فيلمنامه متوسط مرگ ماهي كليت فيلم زير سوال رفته است حال آنكه به راحتي نميتوان از كنار شيوه كارگرداني و تصويربرداري برخي سكانسهاي فيلم كه با حضور تعداد زياد شخصيتها در فضايي بسته شكل گرفته، عبور كرد، يا به راحتي نميتوان از طراحي صحنه و نورپردازي خوب استاندارد اين فيلم كه در جهت القاي فضاي كلي حاكم بر قصه عمل كردهاند، چشمپوشي كرد، يا حتي نميتوان از اجراي قابل دفاع برخي از بازيگران اين فيلم مثل بابك كريمي يا حتي علي مصفا سخني به ميان نياورد.
اما فيلمنامه مرگ ماهي تبديل به پاشنه آشيل آن شده و باعث شده تا حضور پرتعداد بازيگران در اثر و همزمان بهرهگيري از تمام امكانات بصري براي انتقال معنا روي پايه سست فيلمنامه كماثر شوند و نتوانند به اندازه ديده شوند و به قدر كفايت به پختگي و دلنشيني دست پيدا كنند. شايد مهمترين واكنش مخاطب در نخستين مواجهه با مرگ ماهي، جنسي از افسوس و اي كاش باشد كه چرا اين اثر تبديل به يك فيلم ماندني نشد. شايد هم در پايان فيلم، جنسي از دركنشدگي نسبت به فيلم را تجربه كند، با اين سوال كه «خب كه چي؟».
به بيان بهتر فيلمنامه نتوانسته همپاي كارگرداني و مولفههاي فني ديگري كه يك اثر سينمايي را شكل ميدهند، پيش برود و نتيجه شده اثري كه يك سوي آن ميلنگد. يكي از نكاتي كه درباره ضعف فيلمنامه مرگ ماهي به نظر ميرسد، عدم همكاري روحالله حجازي با فيلمنامهنويسي ديگر است. در واقع حجازي در مرگ ماهي تصميم به نوشتن مستقل فيلمنامه گرفته و نتيجه اين شده است كه ميبينيم. قطعا مراد اين قلم اين نيست كه روحالله حجازي توان نوشتن يك فيلمنامه خوب را ندارد بلكه مراد اشاره به اين آفت در سينماي ايران است كه همكاري ميان كارگردان و فيلمنامهنويس يا حتي همكاري ميان دو فيلمنامهنويس گويي دوام زيادي ندارد و به سرانجام مطلوبي نميرسد. دليل اين رخداد هرچه كه باشد نتيجهاي جز كاهش كيفيت آثار سينمايي ندارد.
ناگفته پيداست كه مقوله همكاري و كار گروهي جزو يكي از آرزوهاي ما در ايران و يكي از بديهيات در ممالك پيشرفته و توسعهيافته است. كمتر اثر بزرگ سينمايي در دنيا ساخته ميشود كه از توانايي افراد مختلف در وجوه مختلف اثر بهره برده نشده باشد. اين همه از ماجراي فيلمسازي مولف كه اين روزها ديگر چندان محلي از اعراب ندارد جدا است و جز تعداد معدودي تقريبا باقي به اطوار و بيخاصيتي طعنه ميزند.
حجازي بهترين آثار سينمايي و تلويزيونياش را با همكاري يك فيلمنامهنويس ديگر نوشته و ساخته است. قطعا نميتوان نتيجه مطلق گرفت ولي نخستين چيزي كه به ذهن متبادر ميشود اين است كه روحالله حجازي بيش از آنكه فيلمنامهنويس خوبي باشد، كارگردان خوش قريحه مسلطي است كه ايدههاي جذابي براي فيلمسازي دارد و نگاه تازهاي به مقوله روابط ميان افراد در خانواده و بيرون خانواده ارايه ميكند. اما براي تكميل تمام اين داشتهها يك چيز كم دارد و آن همكار همفكر و همسو است براي نوشتن و نهايي كردن ايدهاي كه بناست فيلمنامه شود.
حجازي در مرگ ماهي سراغ همان دغدغه هميشگياش يعني روابط ميان زنها و شوهرها و روابط فردي رفته است. او باز هم حرفهاي نگفته و پنهانكاريها را دستمايه پيشبرد درام قرار داده است. انزوا و جداافتادگي ميان شخصيتها كه نتيجه آن عدم توانايي براي برقراري ارتباط سالم و بيآسيب ميان آنها است، دستمايه هميشگي آثار روحالله حجازي بوده است. شايد ديالوگ كليدي اين فيلمنامه « كلا هيچكي هيچكي رو نميفهمه» است.
فيلمنامه ساخته تازه روحالله حجازي سرشار است از داستانكها و شخصيتها و افرادي كه ميآيند و ميروند و ميمانند و نميمانند. اما اين همه بر بستري قواميافته و يكپارچه بنا نشدهاند.
ميتوان مرگ ماهي را به مثابه ميز سرآشپزي در نظر گرفت كه تمام مواد لازم براي طبخ يك غذا را در اختيار دارد، اما هنوز به فرمولي براي دليل كنار هم چيدن و در ادامه مخلوط كردن و طبخ اين مواد دست پيدا نكرده است. مرگ ماهي همهچيز دارد به جز نخ تسبيح فيلمنامه و دليلي براي كنار هم قرار گرفتن تمام اين داستانكها و شخصيتها. گويي نخ تسبيح فيلمنامه هم مثل نخ تسبيح «رضا» پاره شده و دانههاي تسبيح فيلمنامه هر يك به كناري افتاده است. در اين شرايط مخاطب بايد خودش تلاش كند دانههاي اين تسبيح را پيدا كند و كنار هم بچيند.