• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3150 -
  • ۱۳۹۳ پنج شنبه ۱۸ دي

اينم يه جور پول حلال

كوروش كهبازي

  سلام عرض كردم قربان...   من با اجازه‌تون اومدم براي خريد «خدمت»

بفرماييد عزيزم... بفرماييد روي اين صندلي بنشينيد... ‌اي پسر !... اون كاتالوگ‌هارو بيار خدمت آقا... يه چايي هم بيار گلوشون باز بشه... جونم براتون بگه، شما جاي درستي اومدين قربون... ما اينجا انواع و اقسام «خدمت» رو داريم كه به مردم عزيزمون ارايه بديم... بزرگ، كوچك، طعم‌دار، ديجيتالي... تو حجره ما اصولا هميشه حق با مشتريه!

     ولي اين مدل‌هاي شما قيمتش يك كمي بالاست... 50 ميليون تومن آخه؟

همينه ديگه داداش، مزنه بازار الان اينو ميگه... ما عادت داريم هميشه خوب مي‌ديم دست مشتري.

    اونوقت شما چيني‌اش! رو ندارين؟

نه آقا اين چه حرفيه؟ جنس‌هاي ما همه درجه يكه و اكثرشون تازه از بندر اومده! شما هم سركيسه رو شل كن ديگه... پاشو بيا يه لحظه... اونجا رو ملاحظه كن... ما يه سري «خدمت» داريم توي ويترين سمت راست كه اصلا انگ خودته... حالا ببينم مايه تيله چقدر داري اصلا ؟

  ديگه نهايتا سه تا چهار ميليون تومن...

بله؟... بله ؟؟... برو داداش من... برو جلو بذار گردباد بياد ! شما كه مشتري نيستيد آخه...

  چرا هستم... آخه برادر بزرگه من 10، 12 سال پيش اومد پيش خود شما و با يك ميليون و نيم، يه «خدمت» خوب و مناسب خريد كه هنوزم داره بهش كار ميده... تازه اون‌موقع دلار 700 تومن بود الان چهار برابر هم كه شده باشه، فوق فوقش ميشه شش ميليون تومن...

نه آقاجون، جنس‌هاي ما الان ديگه حكم عتيقه‌رو داره... هر چي پا بخوره بهتر ميشه... شما هم مي‌خواي بخواه نمي‌خواي هم برو از چند تا مغازه ديگه قيمت بگير و بعد دوباره بيا اينجا..

 اصلا برو اون كوچه پاييني تو راسته بازار يه دكه هست، شايد اون بتونه كارت رو راه بندازه...

  نه آقا من چون برادرم از شما خريد كرده مي‌خوام منم از شما بخرم... حالا نميشه چك بكشم كارم راه بيفته‌؟ چك كارمندي دارم‌ها؟... معتبره مثل شير!
نه آقا جون برو...
  اصلا ببينم كرايه نمي‌دين؟ من فقط مي‌خوام برم با اون يه پاسپورت بگيرم و استخدام بشم و ازدواج كنم بعدش هم صحيح و سالم ميارم پسش ميدم...
برو آقا زگيل نشو...
  يعني امكانش هست يكي، دو ماه ديگه شما هم جنس هاتونو حراج كنين؟

نچ...
  آقا اصلا من قانع شدم جون شما... همون «خدمت» سومي پشت ويترين، همون نما آجر سه‌سانتيه كه با طعم توت‌فرنگيه رو به من بدين، من هم كارم راه مي‌افته جون شما...

اون 35 چوق واست آب مي‌خوره عزيز من... تازه مشتري هم پاش نشسته...

  اي بابا پس من چي كار كنم آخه؟

همينه كه هست داداش... بايد پول خرج كني... تازه من خيلي خاطرتو خواستم كه دارم با شما يه نفر تك‌فروشي كار مي‌كنم... ما كلا تو كار عمده فروشي هستيم عزيز...

  آخه من اگه همه پولمو بدم به شما، پس با چي برم نفت بخرم بريزم تو بخاري خونه‌ام؟

ديگه من اين چيزا رو نمي‌دونم... برو خدا روزي تو جاي ديگه حواله كنه... بذار ما كاسبي‌مونو كنيم...‌اي پسر... اون چايي رو از جلوي اون آقا بردار بيار بذار جلوي اين آقا پولداره... سلام عرض كردم قربان خوش‌اومدين!

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون