• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3591 -
  • ۱۳۹۵ پنج شنبه ۱۴ مرداد

فازت چيه؟

 


من از «فازمتر» بدم مي‌آمد. اسم يكي از بچه‌هاي محله ما «فازمتر» بود. يعني اسمش محمود بود ولي همه «فازمتر» صدايش مي‌كردند، چون فاز هر كسي را كه لمس مي‌كرد، مي‌گفت. با يك نفر دست مي‌داد و مي‌گفت: «فازش بيسته» يك نفر ديگر را لمس مي‌كرد و مي‌گفت: «فازش هپيه» گاهي مشتي به كسي مي‌زد و مي‌گفت: «فازش قدرته» گاهي حتي با نگاه، فاز آدم را تشخيص مي‌داد، مثلا به يك نفر نگاه مي‌كرد و مي‌گفت: «فازش كمكه» يعني دوست دارد به بقيه كمك كند، خلاصه يك فازمتر واقعي بود.  من به اين دليل از فازمتر بدم مي‌آمد كه هر وقت من را مي‌ديد، با انگشت اشاره‌اش بازو يا شانه‌ام را لمس مي‌كرد و هميشه مي‌گفت: «اوه اوه... فازش تاپاله‌اس.» به نظر فازمتر، فاز من تاپاله بود و اين را همه جا و همه وقت و جلوي همه مي‌گفت و من كه واقعا هميشه فازم تاپاله بود و دلم نمي‌خواست بقيه بدانند چه تاپاله‌اي هستم، از فازمتر بدم مي‌آمد و مي‌خواستم سر به تنش نباشد. تا اينكه فازمتر در سفري كه مي‌خواست به يزد برود نرسيده به نايين تصادف كرد و مرد. عكسش را كه روي آگهي ترحيمش در محله‌مان ديدم باورم نمي‌شد. عكس فازمتر را دقيقا همان جايي زده بودند كه هميشه مي‌ايستاد. او با همان چشم‌هاي ريز و همان دماغ كوچك و نوك‌تيز و همان خنده‌هاي هميشگي داشت به من نگاه مي‌كرد ولي ديگر نبود و ديگر نمي‌آمد و ديگر...  آنجا بود كه فهميدم چقدر فازمتر را دوست مي‌داشتم. درست است كه از فازمتر بدم مي‌آمد و ديوانه‌ام مي‌كرد و من مي‌خواستم سر به تنش نباشد ولي او را دوست داشتم. مطمئنم كه همه ما كساني را داشته‌ايم و داريم كه از آنها بدمان مي‌آيد، عصباني هستيم، خسته‌ايم، حرص مي‌خوريم، بهشان غر مي‌زنيم اما دوست‌شان داريم.  فازم تاپاله‌تر از هميشه شد. من از فازمتر بدم نمي‌آمد، از اينكه فازم تاپاله بود، بدم مي‌آمد. به چشم‌هاي ريز و دماغ كوچك و نوك‌تيز فازمتر نگاه كردم. او هم با همان خند‌ه‌هاي هميشگي‌اش به من نگاه كرد و خنديد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون