• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۳ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3601 -
  • ۱۳۹۵ سه شنبه ۲۶ مرداد

كلام و فضا: به سوي بي‌واسطگي با جهان

نوشته آيين فروتن

 

فيلم «آكادمي الهگان» از نماهاي خارجي گذرا آغاز مي‌كند. از خيابان به محوطه دانشكده زبان‌شناسي دانشگاه بارسلونا سريعا گذر كرده و خود را به نمايي داخلي از يك كلاس درس رسانده و در آن مستقر مي‌شود، جايي كه پروفسور رافائل پينتو، استاد زبان‌شناس در برابر دانشجويان خود مشغول تدريس است. شيوه تصوير شدن اين لحظات از خلالِ دوربين خوزه لوئيس گرين از همين آغاز توامان با سادگي و مهارت مرز معيني را محو مي‌كند و اين سوال را در ذهن تماشاگر پيش مي‌كشد: آيا با فيلمي مستند رويارو هستيم يا داستاني؟ جنسِ اين تصاوير و زوايايي كه گرين برمي‌گزيند در بدو امر بسيار مستند جلوه مي‌كنند، حال آنكه رفته‌رفته به واسطه قاب‌هاي مشخصي در اين حس مستند اخلال وارد مي‌شود، نظير تمهيد قطع يا انتقالِ ناگهاني نماها با سياه‌شدن تصوير. كافي است در همان حال كه پروفسور پينتو با شورمندي اغلب اغواگرانه و نمايشي‌اش از عشق و تمناهاي دوران يونان باستان يا همساني شعر و موسيقي و نقش الهگان الهام (muses) بر هنرمندان سخن مي‌راند به چگونگي قاب گرفتنِ دانشجويان دربرابرِ او، حالات چهره، نگاه‌ها و ژست‌هاي‌شان بنگريم كه بيشتر واجد كيفيت فيلمي داستاني هستند: حالاتي از سردرگمي، بي‌توجهي (از روي اندوه يا شوقي نامعلوم) و وجد كه در نظمي غيرتحميلي اثر گرين را وراي دوگانه مرسوم فيلم مستند/داستاني مي‌نشانند.
در سكانس بعدي دو نفر از دانشجوها با ارجاعاتي به مباحثِ كلاسي درآميخته به بازگويي تجربه‌هاي زيسته شخصي با يكديگر گفت‌وگو مي‌كنند و پس از آن پينتو و همسرش را در فضاي داخلي خانه‌شان مي‌بينيم، صحنه‌اي كه به شيوه‌اي نسبتا نامعمول (آن هم براي يك فيلم ظاهرا مستند) تصوير شده است. دوربين گرين از پشت شيشه پنجره در قالب كلوزآپ دو شخصيت خود را قاب گرفته است، تصويري كه به لحاظ بصري بازتاب‌هايي را از منظره آن سوي شيشه (شاخ و برگ درختان) روي فيگورهاي انساني برهم‌نما كرده است. آن هم در حالي كه همسر پينتو، او و برخي از آن حرف‌هايش را كه پيش‌تر در كلاس شنيده بوديم مورد انتقاد قرار مي‌دهد. يك رفت و بازگشت ميانِ كلاس و منزل و آن كلام‌هايي كه در اين دو فضا ردوبدل مي‌شوند كافي است تا حسي از نقد كنايه‌آميز و تا اندازه‌اي طنزآلود به مخاطب منتقل شود يا دست‌كم بپنداريم كه شخصيت رافائل پينتو تا چه اندازه تحت سلطه ايده‌ها و كلام انتزاعي گرفتار شده است.
توانايي گرين اما در «آكادمي الهگان»، با وجود همه سادگي و بي‌پيرايگي تكنيكالش بايد در چگونگي انسجام فرمالي نظاره شود كه هرچه بيشتر اثر را واجد پيچش‌ها و پيچيدگي‌هاي معين مي‌كند. در همان حال كه كلام با بازگويي داستان‌ها، اسطوره‌ها و مهم‌تر از همه عاشقانه‌هاي كلاسيك - همچون: دانته و بئاتريس، آپولو و دافنه، اورفه و اوريديس - در فقدان كنش زيستي شخصيت‌هاي جهان معاصر فيلم درهم‌تنيده مي‌شوند. «آكادمي الهگان» بر پايه همين محوريت افعال زباني و غيابِ كنش‌هاي رفتاري شخصيت‌ها سازماندهي مي‌شود و در همان حين كه از آن به مثابه رانه‌اي پيش‌برنده بهره مي‌گيرد در پي مواجهه‌اي انتقادي با آن برمي‌آيد. از اين‌روست كه شخصيت‌هاي فيلم در حالتي از عدم توان در همرساني با يكديگر به سر مي‌برند. عدم توان در همرساني به واسطه همان زباني كه برخلاف ايده پروفسور پينتو كيفيتي همرسان ميان انسان‌ها دارد. ولي آيا از ديد گرين دليلي براي اين عدم توان در ارتباط و همرساني وجود دارد؟ همينجا بايد بارديگر به آن نماهاي خيره‌كننده‌اي بنگريم كه دوربين گرين با واسطه و از پشت شيشه پنجره‌ها در جاي‌جاي فيلم ارايه مي‌كند، تصاويري درخشان و منقوش به بازتاب‌ها و انعكاس‌هاي جهان بيرون (فضاهاي خارجي) بر جهان‌هاي دروني و قلمروهاي نسبتا شخصي (فضاهاي داخلي)، مانند درون خانه، ماشين يا حتي يك كافه. اين نماها با همه چندلايگي، خلق تركيب‌هاي رنگي و حتي آنچه شايد بتوان عمق‌ميدان‌هاي معكوس ناميد (چرا كه عمق‌ميدانِ تصوير از خلالِ بازتاب ابژه‌هاي بيرون از قاب شكل مي‌گيرد) واجد نقشي محصوركننده و منتزع گرداننده براي فيگور شخصيت‌ها هستند. قاب‌هايي كه نه تنها از فاصله با انضاميتِ جهان براي شخصيت‌ها خبر مي‌دهند كه توامان حضور جهان را در ناآگاهي شخصيت‌ها بر ما عيان مي‌سازند.
ولي ارتباط بي‌واسطه با جهان به چه معناست؟ يك گردش در خارج از شهر براي گرين كافي است تا ما (و توامان شخصيت پينتو و يكي از شاگردانش) را با چنين بي‌واسطگي‌اي مواجهه گرداند، در رويارويي با منطقه ساردينيا، گفت‌وگوي شخصيتِ داستاني فيلم كه به شيوه‌اي مستند (بي‌واسطه؟) با چوپان‌هايي از منطقه گفت‌وگو مي‌كند. تجربه عيني، انضمامي و بي‌واسطه از زندگي، طبيعت، عشق و زيبايي از خلالِ كلام اهالي ساردينيا - در واقع همه آن مقولاتي كه پينتو ‌پيش‌تر در انتزاع روشنفكرانه‌اش از آنها سخن مي‌گفت - در تقابل با بخش‌هاي پيشين فيلم طرح مي‌شوند. درست كمي بعد از اين گردش است كه در لحظه بازگشت، شاگرد پينتو در ماشين در تقابل با استادش قرارمي‌گيرد؛ تجربه بي‌واسطه از زيستن به آرامي و نه تمام و كمال از خلال اين ديدار با فضا و مردماني كه اتفاقا شباهت بيشتري به سبك‌وسياق جهان‌هاي داستاني/اسطوره‌اي كلاسيك دارند به شخصيت‌هاي شهري فيلم رخنه مي‌كند، يا به عبارتي اينچنين فضاهاي خارجي (كه پيش‌تر صرفا انعكاس‌هايي شبح‌گون از آن را شاهد بوديم) رفته‌رفته در فضاهاي داخلي و منتزع شخصيت‌هايي نشات مي‌كنند كه درگيرودارِ فرآيندهاي راسيوناليستي خود و عقلاني‌سازي همه‌چيز بوده‌اند: بدويت و شهريت، تجربه بي‌واسطه و تجربه باواسطه، بيرون و درون، گذشته و حال، شور و تمنا در همين دقايق پيچش‌هاي تازه‌اي به خود مي‌گيرند.
يكي ديگر از آن نماهاي قاب گرفته شده از پشت شيشه به طور متمايز، جنبه‌اي ديگر نيز به فيلم مي‌افزايد. يكي از شاگردها در كافه‌اي در انتزاع از جهان بيرون كه صرفا بازتاب عبور ماشين‌ها و رهگذران در خيابان بر آن به چشم مي‌آيد، به يكي از دوستانش درباره آشنايي و علاقه‌اش به مردي مي‌گويد كه از طريق اينترنت او را شناخته است. يك تجربه باواسطه ديگر از جهان؟ در اينجا، فيلم با چرخشي ديگر نگاه انتقادي‌اش نسبت به شكاف ميان ايده و طبيعت، عدم توان در تجربه بي‌واسطه از جهان و فقدان توان همرساني را به نگرش انتقادي معطوف به زيستن در فضاهاي مجازي پيوند مي‌زند. فيلم كه از همان نماهاي آغازين، در ميانه دوگانه‌اي از فضاهاي خارجي و داخلي ساختاربندي شده بود، اينچنين ساحتِ تازه‌ را به واسطه طرح زيستن در فضايي مجازي نيز پيش مي‌افكند.
در سكانسي ديگر دوربين گرين برخلاف روند معمول فيلم كه شخصيت‌ها را در انتزاع از بيرون از پشت شيشه قاب مي‌گرفت، به كلوزآپي از چهره اين دختر كه در پشت كامپيوترش نشسته و مشغول گفت‌وگوي اينترنتي است نزديك شده، تا لحظه‌اي از اندوه و اشك او را تصوير كند، تصويري كه قدرت خود را از همين بي‌واسطگي مي‌گيرد، اين تصوير پيچش و پرسشي تازه را به مثابه بعدي كه پيش‌تر ناآشكار مي‌نمود، پديدار مي‌گرداند: آيا اين شخصيت‌ها به همان اندازه كه از جهان بيرون منفك بودند، خود را نيز كمتر در بي‌واسطگي خويش تجربه كرده‌اند، يا به معنايي ديگر از خودبيگانه‌اند؟ گرين حتي لحظه‌اي خاص را براي تجسد بخشيدن به اين امكان درنظر مي‌گيرد و آن را به مثابه نقطه‌اي بديل تصوير مي‌كند، حال آنكه بارديگر كنش انساني را در غيابش و همچنان در لابه‌لاي افعال كلامي كه ميان زن و مرد همچون نقدي بر عدم‌ همرساني آن دو است موكد مي‌سازد.
گرين در پايان حتي پس از سفرِ استاد با شاگردش به ناپل و بازديد از گورستاني باستاني و مواجهه با مرگ (احتمالا ارجاعي به فيلم «سفر به ايتاليا»ي روسليني)، هيچ يك از اين چالش‌ها و نارسايي‌ها را حل و فصل نمي‌گرداند بلكه در نسبتي درون ماندگار با شخصيت‌ها حفظ مي‌كند. خيانت استاد به همسرش و بخشش همسر كه از ابتدا يكسره جداي از جهانِ ايده‌هاي انتزاعي پينتو و به مثابه نقدي بر آن حضور داشت با سكانسي در ماشين، سكوت پينتو (غيابِ كلام)، صداي باران (طبيعت) و بازتاب جهان بيرون بر وي همراه و مضاعف مي‌شود. در پايان، پينتو در كلاس درس در حالي كه مستقيم رو به دوربين و ما قرار دارد همچنان به مونولوگِ روشنفكرانه خود ادامه مي‌دهد، حال آنكه گويي ديگر شنونده‌اي در كلاس حضور ندارد. در نماهايي مستقل از شخصيت‌هاي زن فيلم آنها را در جايي ديگر مي‌يابيم، در فضاهاي خارجي در تقابل با جهان بسته و منتزع استاد كه سرانجام راهي به جهان بيرون يافته‌اند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون