مرد بيابانها، كوهها و دشتهاست و سالهاي بسياري از عمرش را در معادن و مناطق معدني كشور سپري كرده است، علاوه براين حدود دو دهه نيز در آموزش بسياري از دانشجويان رشته معدن كشور نقش داشته و كارشناسان ارشد و دكتراي زيادي را براي كار در معادن كشور آموزش داده است؛ عباس پرورش باوجود 76 سال سن همچنان از كارشناسان بهروز معدن كشور محسوب ميشود و البته از پيشكسوتان اين رشته، كسي كه نخستين رييس معدن گلگهر كشور بود و زمينههاي اكتشاف و برداشت را در اين ذخيره مهم سنگ آهن فراهم كرد؛ او در مراسم روز صنعت امسال به عنوان پيشكسوت معدن شناخته شد و نشان دريافت كرد، با او درباره سالها تجربه كار گفتوگو كردهايم:
شما متولد چه سالي هستيد و در چه خانوادهاي بزرگ شديد؟
در سال 1319 به دنيا آمدم؛ ما شش فرزند بوديم، سه برادر و سه خواهر. خانواده اهل اصفهان هستند، پدر و مادر هر دو مذهبي بودند؛ مادرم از خانوادهاي روحاني بود. از نظر شغلي پدرم صنعتگر بود و نقرهسازي و زرگري ميكرد و از استادان بنام اين كار در كشور محسوب ميشد كه ضريح و در مقبره ائمه اطهار و اماكن متبركه را ميساخت؛ ضريح امامان در عتبات عاليات و امام رضا(ع)، شاهچراغ و... از كارهاي به جاي مانده از پدرم هستند، استاد حسين پرورش كه در سال 1382 فوت شدند.
شما از كودكي كار ميكرديد، مثلا در حرفه پدر مشغول بوديد؟
نه، اصولا از بچگي بيشتر تحت تاثير خانواده مادري بودم كه افرادي علمي و روحاني بودند و در اين فضا بزرگ شدم؛ يكي از ويژگيهايم كنجكاوي بود و از همان كودكي علاقه بسياري به اسم كشورها، قارهها، درياها و به صورت كلي جغرافيا و تاريخ داشتم، يادم هست كپي نقشههاي جغرافيا را ميكشيدم و عاشق سير و سياحت بودم، وقتي هواپيمايي در آسمان ميديدم با چشم آنقدر دنبالش ميكردم كه محو ميشد، يكي از سرگرميهايم اين بود كه وقتي به اطراف زايندهرود ميرفتم سنگهاي رنگين حاشيه رودخانه را جمعآوري ميكردم و در طاقچه مادربزرگ نگهداري ميكردم. در واقع من در فضاي روياهاي كودكانه خودم بزرگ شدم، ميدانيد به تصوير سياستمداران و هنرپيشهها كه در روزنامهها منتشر ميشد علاقه بسياري داشتم و هميشه به اين فكر ميكردم كه افراد مشهور چگونه به شهرت رسيدهاند. دوره دبستان را در مدرسه فرهنگ گذراندم و دوره دبيرستان را هم در مدرسه صائب تحصيل كردم كه معلمين بسيار خوبي داشت و تاثيرات بسياري در زندگيام گذاشتند. من ديپلم طبيعيام را در سال 1337 گرفتم و شاگرد اول دبيرستانهاي شهر اصفهان شدم و از دست استاندار وقت جايزه دريافت كردم و بعد از ديپلم هم به دانشگاه رفتم و رشته مهندسي معدن خواندم. ابتدا در دانشكده فني دانشگاه تهران و در نهايت در اتريش. ميدانيد اينشتين حدود 76 سال پيش يعني همزمان با سالهايي كه من وارد دانشگاه شدم و انتخاب رشته كردم گفته است آنچه در ذهن و تخيل كودكان در كودكي نقش ميبندد، آينده او را رقم ميزند و اين جملات در زندگي من رقم خورد؛ كودكي كه به جمعآوري سنگها، رفتن به كوه و طبيعت و جغرافيا علاقه بسيار داشت در نهايت مهندس معدن شد.
از دانشگاه بگوييد؛ شما دانشجوي سالهاي بعد از كودتاي 28 مرداد و تحولات سياسي عمده در كشور بوديد، فضاي دانشگاه چطور بود؟
دانشكده ما و بهطور كلي دانشگاه تهران در شرايط سياسي بسيار حساسي به سر ميبرد و دايم شاهد اعتصابهاي دانشجويي در دانشگاه بوديم و تعطيليهاي پي در پي، البته من اصلا در فضاهاي سياسي نبودم و همين فضا باعث شد كه دانشگاه تهران را رها كنم و براي ادامه تحصيل راهي فرنگ شوم؛ فكر كردم كه در بازيهاي سياسي وقت و عمرم در حال تلف شدن است و همين شد كه به اتريش رفتم؛ آخرهاي سال 1337 بود و در دانشگاه معدن و متالوژي لئوبن در رشته معدن مشغول تحصيل شدم؛ دانشگاهي كه يكي از مهمترين، برترين و بزرگترين دانشگاههاي معدن و متالوژي جهان بود و همچنان هست و در كنار بزرگترين معدن سنگآهن اروپا، معادن زغال سنگ و كارخانه ذوبآهن جاي گرفته. در اين دانشگاه فوق ليسانس و دكترا خود را گرفتم و تجربههاي بسياري از استادانم بهخصوص «پروفسور پترا شك» كه بزرگترين دانشمند زمينشناسي در قرن بيستم بود، كسب كردم.
بعد از پايان تحصيل كار را از كجا شروع كرديد؟
در دوران تحصيل هم براي درآوردن خرج زندگي كار ميكردم، پدرم برايم پول ميفرستاد اما از آن جايي كه هزينهها زياد بود مجبور بودم كار كنم، با سختكوشي در معادن زغال سنگ و در عمق بسيار زياد كارگري ميكردم تا بتوانم درس بخوانم ولي خب اين كارها خود تجربه بود تا اينكه با پايان درس تحت تاثير صحبت پروفسور پترا شك قرار گرفتم كه به من گفت بدان كاغذي كه به عنوان مدرك گرفتهاي هيچ ارزشي ندارد و بايد مهارت كسب كني و تجربه كاري به دست بياوري تا آنچه تاكنون آموختهاي برايت كاربرد داشته باشد. با اين جمله به استادم گفتم كه اگر ميتواند من را براي كار به موسسه يا جايي معرفي كند و او هم از من پرسيد كه آفريقا ميروي ؟ و وقتي با پاسخ مثبتم روبهرو شد به يكي از دوستانش آقاي هوفمن كه در برنامه عمران و توسعه سازمان ملل در ژنو بود تماس گرفت و اين جوري بود كه او هم امكان كارورزي مرا فراهم كرد و همراه گروهي از كارشناسان خبره از سوئد، آلمان، يوگوسلاوي، فرانسوي و... به كشورهاي ليبريا، مالي، موريتاني، مغرب، چاد و يمن رفتم. كار اصلي ما پيجويي و ارزيابي ذخاير معدني و راهاندازي معادن و فراهم كردن بسترهاي اكتشافات و طرحريزي پروژهها در اين كشورها بود. من با اين گروه كارشناسان به مدت يك سال و نيم همكاري داشتم و در اين مدت تجربههاي كاري بسيار ارزشمندي به دست آوردم كه در سالهاي كاري پس از آن كمكهاي بسياري برايم بود. با پايان كار اين گروه دوباره به وين و دانشگاه برگشتم و پس از دفاع از پروژه دكترا به ايران آمدم.
چرا در وين مشغول به كار نشديد؟ و چه شد كه تصميم گرفتيد به ايران برگرديد؟
چند پيشنهاد كاري خيلي خوب بينالمللي داشتم اما به دليل شرايط خانوادگي و وابستگيهاي خانوادگيام تصميم گرفتم به كشور برگردم؛ سال 1347 در وزارت اقتصاد آن دوره كه وزيرش علينقي عاليخاني بود وكشور دوران رشد و توسعه صنعتي را تجربه ميكرد بهعنوان كارشناس بخش معدن مشغول به كار شدم. البته دوباره از صفر شروع كردم چون آشنايي چنداني با معادن كشور نداشتم و اصلا در ايران كار نكرده بودم ولي خب عشق و علاقه بسياري به كار داشتم؛ آن زمان معاون معادن وزارت اقتصاد مرد بسيار شريف و وطنپرستي بود. او وقتي علاقهام را ديد براي شناسايي پتانسيلها و ظرفيتهاي معدني كشور و نظارت بر معادني كه مشغول فعاليت بودند مرا به نقاط مختلفي فرستاد و ميتوانم بگويم در چهارسال (بين سالهاي 1347 تا 1351) به بيابانها و مناطق گوناگون كشور سفر كردم و شناخت كاملي نسبت به معادن كشور پيدا كردم.
تا چه زماني در وزارت اقتصاد به عنوان كارشناس باقي مانديد و پس از آن چه كاري را شروع كرديد؟
تقريبا تا سال 1352 در وزارت اقتصاد بودم و بعد از آن به شركت ملي صنايع فولاد ايران رفتم كه تازه تاسيس شده بود. در آن دوران كارخانه ذوبآهن اصفهان كه از سوي روسها راهاندازي شده بود با سوخت زغال سنگ كار ميكرد و باتوجه به روشهاي جديد كه آمده بود و از سوخت گاز براي احيا استفاده ميكردند، دولت تصميم گرفته بود كه كارخانههاي جديدي راهاندازي كند و به همين منظور شركت ملي صنايع فولاد ايران را تاسيس كرد و از من نيز به دليل اينكه با روشهاي مدرن آشنا بودم و دانشگاهي كه در آن درس خوانده بودم مبدع اين روش بود، خواستند به اين شركت بروم؛ دكتر محمدرضا امين كه مدير شركت ملي صنايع فولاد ايران شده بود مرد بسيار باتجربه، علمي و متدين بود كه در دورهاي هم رياست دانشگاه شريف را بر عهده داشت. من در اين مجموعه ابتدا بهعنوان كارشناس معدن مشغول كار شدم و بعد هم مسووليت معدن سنگ آهن گلگهر را به عنوان نخستين رييس اين مجموعه مهم معدني كشور برعهده گرفتم؛ معدني كه با گذشت 40 سال همچنان جزو ذخاير و معادن مهم كشور محسوب ميشود.
از شروع به كار در گلگهر بيشتر بگوييد؟
معدن گلگهر متعلق به شركت باريت ايران بود كه شركت ملي صنايع فولاد ايران آن را خريد تا بتواند سنگ آهن مورد نياز براي كارخانههايي كه قصد راهاندازي آنها را داشت تامين كند. طرح فولاد اصفهان، بندرعباس و اهواز در آن زمان تهيه شده بود كه در همگي آنها از سيستم احيا مستقيم قرار بود استفاده شود اما در آن زمان تنها فولاد اهواز راهاندازي شد و فولاد مباركه اصفهان بعد از انقلاب با يكي شدن فولاد اصفهان و بندرعباس شكل گرفت. خلاصه براي تامين مواد اوليه مورد نياز بحث راهاندازي و اكتشافات در معدن گلگهر در سال 1353 كليد خورد. يادم هست زماني كه من را بهعنوان نخستين رييس اين معدن انتخاب كردند و به منطقه رفتم هيچ چيزي وجود نداشت و همهچيز را از ابتدا ساختم. تك و تنها بودم و طي چند روز تازه شروع به استخدام يك سري كارشناس و نيرو كردم. يك نفر تداركات، يك نفر مالي، دو زمينشناس و يك كارشناس برق نخستين افرادي بودند كه در معدن به كار گرفتم و به مرور زمان با گسترش كار افراد بيشتري در مجموعه مشغول به كار شدند. مشاور ما در اين پروژه شركت گرانگز از سوئد بود.
وقتي به گفته خودتان تك و تنها به منطقه رفتيد از حجم كار و عظمت پروژه نترسيديد؟
تجربه كار در آفريقا و راهاندازي پروژهها در كشورهاي مختلف آفريقايي اعتماد به نفس و انرژي بالايي به من ميداد و حس ميكردم كه از پس كار برخواهم آمد؛ آن زمان 34 سالم بود و در خودم ميديدم كه بايد به بهترين شكل اين معدن را راهاندازي كنم براي همين خيلي زود كار را شروع كردم و پيش بردم و تا سال 1356 هم رييس معدن بودم تا اينكه با شروع تحولات سياسي در كشور و انقلاب ترجيح دادم اين مسووليت را خود خواسته رها كنم. آن زماني كه كار را تحويل دادم كارهاي نصب و راهاندازي كارگاه ميخواست شروع شود و طرحريزيها براي شروع اكتشافات انجام شده بود؛ من در آن زمان به خوبي ميدانستم كه در گلگهر ما با دريايي از ذخاير معدني ارزشمند رو به رو هستيم.
با بيرون آمدن از معدن گلگهر مشغول چه كاري شديد؟
با تحويل كار در گلگهر جذب بخش خصوصي شدم و در شركت ايران گچ كه مديرعامل آن مهندس سليمي بود مشغول شدم و تا سال 1362 نيز در اين مجموعه فعاليت كردم؛ در اين مدت دستاوردهاي زيادي در اين كارخانه داشتيم و روزانه 1500 تن توليد گچ رقم خورد. من در اين سالها ابتدا مسووليت معادن و استخراج اين شركت را برعهده داشتم ولي بعد به عنوان قائممقام مديرعامل، عضو هياتمديره و رييس كارخانه فعاليت كردم تا اينكه با پيشنهاد كار در وزارت معادن و فلزات روبهرو شدم كه به نوعي آنجا را خانه اول خودم ميدانم؛ همين شد كه دوباره به وزارتخانه برگشتم و به عنوان مديركل نظارت بر معادن كشور كارم را شروع كردم. وزير معادن و فلزات كشور آن زمان مرحوم مهندس نيلي بودند و من تا سال 1369 در وزارتخانه ماندم تا اينكه تصادف سختي كردم و ستون فقراتم بهشدت آسيب ديد و مجبور به چندين جراحي شدم. تقريبا تمام بدنم براي دو سال در گچ بود و پس از بهبود هم ديگر شرايط كار در وزارتخانه را نداشتم براي همين بيشتر با شركتهاي بخش خصوصي بهعنوان مشاور، عضو هياتمديره يا رييس هياتمديره همكاري داشتم. همچنين مدتي هم به صورت مشاور با بنياد مستضعفان و كميته امداد همكاري كردم.
علاوه بر فعاليتهاي معدني و مديريتي، شما سالهاي زيادي استاد دانشگاه بوديد و فعاليتهاي علمي داشتيد، تدريس را از كي شروع كرديد؟
بعد از فارغالتحصيلي در دانشگاه (دراتريش) حدود يك سال استاديار بودم و به صورت پارهوقت تدريس ميكردم ولي از سال 1370 به صورت جدي تدريس را شروع كردم. ابتدا مسوول راهاندازي رشته معدن در دانشگاه امام خميني قزوين شدم و دو سال آنجا تدريس كردم، پس از آن به دانشگاه آزاد تهران جنوب آمدم و تا سال 1389 هم آنجا به تدريس مشغول بودم؛ سالهايي كه ميتوانم بگويم بخش بسيار مهم و جذابي از زندگيام هستند. من حدود 20 سال در دانشگاه به دانشجويان فوق ليسانس و دكترا درس دادهام و در اين مدت 275 مهندس را آموزش دادهام كه همگي فرزندانم هستند و تعدادي از آنها حالا از مديران كشور شدهاند. باور نميكنيد وقتي يكي از آنها تماسي ميگيرد يا جوياي حالم ميشود چقدر خوشحال ميشوم و چه احساسي پيدا ميكنم. ميدانيد در طول سالهاي تدريس هميشه تلاش كردم توصيه استادم پروفسور پترا شك را به دانشجويانم منتقل كنم و به آنها بگويم كه بايد در زندگي مهارت كسب كنند و تنها به تحصيل دانشگاهي بسنده نكنند؛ علاوه براين به اعتقادم موفقيت با صداقت، تواضع، سختكوشي، تجربهاندوزي، كار و توليد در كنار كارهاي علمي و به روز بودن حاصل ميشود و هميشه اينها را سرلوحه زندگي خودم قرار داده و به شاگردانم هم منتقل كردهام. همين حالا هم تلاش ميكنم به روز باشم و با مجامع علمي بينالمللي ارتباطاتم را حفظ كردهام و به عنوان عضو ايراني منتخب و كارشناس ارشد بينالمللي در كنگره آسيايي معادن هستم.
معمولا الان روز شما چگونه ميگذرد؟ چه ساعتي از خواب بيدار و به چه كارهايي مشغول ميشويد؟
من هميشه آدم زود بيداري بوده و هستم و هر روز همزمان با اذان صبح از خواب بيدار ميشوم. مادرم ميگفتند كه چون همزمان با اذان صبح به دنيا آمدهام اين عادت را دارم. بعد از نماز و صبحانه هر روز براي پيادهروي به پارك خانه هنرمندان كه نزديك خانه است ميروم و يك ساعتي راه ميروم و قدم ميزنم البته به دليل تصادف سخت و آسيبهايي كه ديدهام نميتوانم ورزش كنم و حركتهاي چرخشي و... انجام دهم. بعد از پيادهروي به خانه بر ميگردم و مشغول مطالعه مقاله، كتاب يا نوشتن مقاله ميشوم؛ اتاق كار و كتابخانه كوچكي در خانه دارم كه آنجا كارهايم را انجام ميدهم، البته روزهايي هم هست كه بعد از پيادهروي به جلسات و... ميروم يا تلفنهاي كاري ميزنم. بعد از خوردن ناهار معمولا استراحت ميكنم و عصرها و شب هم معمولا از تلويزيون اخبار و فيلمهاي مستند ميبينم. شبكه مستند شبكه مورد علاقهام است و هر روز برنامههاي اين كانال را تماشا ميكنم. من آدمي هستم كه شبها هم زود ميخوابم، معمولا 10 شب.
به سينما ميرويد، فيلم تماشا ميكنيد، اهل موسيقي هستيد، معمولا چه كتابهايي ميخوانيد؟ آيا كتابهاي داستان هم ميخوانيد؟
كتاب داستان و رمان نميخوانم و بيشتر اهل كتابهاي علمي در حوزههاي جغرافيا و تاريخ هستم، به خصوص علاقه زيادي به دانستن جغرافياي كشورهاي ديگر و تاريخ كشورها دارم، سينما الان سالهاست كه نرفتهام ولي خب فيلم سينمايي نگاه ميكنم؛ درباره موسيقي هم بايد بگويم كه زياد گوش ميكنم به خصوص موسيقيهاي سنتي و قديمي كه خاطرات جواني را برايم تازه و زنده ميكند.
مهمترين تفريح شما چيست؟
انجام كارهاي علمي، نوشتن مقاله و تجربيات سالهاي كار و تدريس مهمترين تفريح و سرگرمي روزانه من است، علاوه براين هر از چندي به اصفهان هم سفر ميكنم تا در كنار خانواده و اقوام باشم. همچنين يكي ديگر از لحظات خوب زندگيام همزماني است كه شاگردانم كه حالا مديران موفقي شدهام به ديدارم ميآيند و ساعتي را با آنها ميگذرانم؛ با ديدن آنها خيلي خوشحال ميشوم و به سالهاي كار و تدريس باز ميگردم.