گزارشي از نشست «بدنها در صحنه: تلاقي تئاتر و امر سياسي»
سياست در برابر امر سياسي
سپيده شمس
رابطه تنگاتنگ فلسفه و سياست با هنر همواره محل نزاع بوده است. در اين ميان نسبت فلسفه و تئاتر، رابطهاي ريشهدار است كه شايد به قول نيچه تبارشناسي آن به دو نيروي آپولوني و ديونيزوسي برسد. تراژدي در تاريخ نمايش، هميشه محملي براي انديشههاي فلسفي بوده است كه به واسطه بازنمايي حالات فلسفي يا به كاربردن ديالوگهاي انديشهمند، اين انديشهها در تئاتر، ديده يا بيان شده است. اما اينكه فلسفه به واسطه «بدن» بتواند در صحنه تئاتر، طرح پرسش و ايجاد انديشه كند و اينكه بدن، بتواند امر سياسي را بر صحنه تئاتر احضار كند، مساله ديگري است. مركز مطالعات اجرايي قشقايي از آغاز سال ميزبان اجراهايي مبتني بر پژوهش بوده است و اين روزها، ميزبان پروژه تبادل، كاري از گروه تئاتر«بين» است كه در يكي از نشستهاي پژوهشي اين پروژه، «بدنها در صحنه: تلاقي تئاتر و امرسياسي»، حامد اصغرزاده، مدرس جوان، به مساله تاثير امرسياسي بر بدن، پرداخت.
او در آغاز اين نشست پژوهشي با اشاره به اينكه آنتون آرتو گفت: چرا از قرن بيستم به بعد بدن و مفهوم بدن در همه عرصهها محوري شد؟ آنقدر مهم كه يك شاخه هنري به نام body art ايجاد شد و بسياري از نظريهپردازها، به مفهوم بدن اشاره كردند. ميشود گفت مفهوم بدن از آنتون آرتو در تئاتر آغاز شد و پس از او كساني مثل گروتوفسكي يا روسهايي مثل ميرهولد و پيروانش، سعي كردند ايدههاي آرتو را بالفعل كنند.
اصغرزاده درباره تفاوت سياست و امر سياسي گفت: بين سياست و امر سياسي بايد تمايز قايل شد. سياست، سازوكار كشورداري است يا سازوكاري كه جامعه را نظم ميدهد يا به شكل ديگر، سياست يعني مديريت جامعه يا رابطه بين نهاد حكومت و مردم و اينكه چطور نهاد حكومت، جامعه را نظم ميدهد، در مفهوم سياست، قدرت مستتراست، چرا كه نظم دادن، نياز به قدرت دارد. شايد به همين دليل است كه هنرمندان دل خوشي از سياست ندارند. اما امر سياسي چيست؟سياستي كه تعريف كرديم، ميتواند بر صحنه هم بيايد، به معناي بازي قدرت و آنچه در نهادهاي حكومتي رخ ميدهد تا جامعه را نظم دهد مثل تئاترهايي كه يك موضوع سياسي را برصحنه بازنمايي ميكنند كه الزاما به امر سياسي گره نميخورد و تنها يك بازنمايي سياست بر صحنه است. اما امر سياسي برخلاف سياست، هميشه
موجود نيست.
ما در دل سياست به دنيا ميآييم، رشد ميكنيم، نفس ميكشيم و سياست به ما حق حيات ميدهد و جوري به ما نظم ميدهد كه ما بتوانيم در شهر و مناسبات آن؛ قانون و حقوق، زيست كنيم. اما امر سياسي هميشه موجود نيست و در بعضي شرايط خاص احيا ميشود. امر سياسي يك فضاست كه اگر مولفههايش حاضر باشد، گشوده ميشود، در واقع نام آن فضاي گشوده، امر سياسي است. اما امر سياسي كي احيا ميشود؟ درست زماني كه سياست از كار بيفتد يا به عبارت ديگرامر سياسي، جانشين سياست است، زماني كه اين سازوكار نظمدهي براي لحظاتي از كار بيفتد.
سياست در واقع فرم ميدهد، با نظمدهي مديريت ميكند و وقتي اين سازوكار فرمدهي از كار ميافتد، امر سياسي احيا ميشود. چطور تئاتر به ميانجي بدن و فقط بدن ميتواند امر سياسي را احيا كند؟ حتي اگر موضوع روي صحنه اصلا سياسي نباشد. وقتي فرم و فرماسيون و فرم دهي از كار ميافتد، امر سياسي احيا ميشود.
او درباره مفهوم سوژه گفت: مفهوم سوژه كه يكي از مباحث بحثبرانگيز بوده در معناي روزمرهاش به معناي فاعل است؛ كسي كه فعل را انجام ميدهد كه همان مفهوم دكارتي سوژه است. به تنها چيزي كه نميتوان شك كرد خود و بدن من است و همين خود سوژه تبديل به فاعل او شد و مفهوم دكارتي سوژه ابداع شد. مفهوم سوژه به معناي موضوع هم است اما كارآمدترين مفهوم سوژه براي بحث ما معناي بنده بودن، رعيت بودن است وقتي ما ميخواهيم از سوژه كردن سخن بگوييم. روابط قدرت كه با سياست تنيده شده، تكتك ما را سوژه ميكندو به بند ميكشد و چطور اين كار را ميكند؟ وقتي ما به دنيا ميآييم با تعريف يكسري حقوق و تكليف مواجه ميشويم و با همين حقها و تكليفها ما را
سوژه ميكند.
او با اشاره به اينكه رابطه قدرت در هر رابطه اجتماعي وجود دارد، گفت: سياست با روابط قدرت، گره ميخورد اما درعين حال در هر رابطه اجتماعي، رابطه قدرت وجود دارد، به طور مثال در اقتصاد، چطور نهادهاي اقتصادي ما را به سمت مصرفي كردن بيشتر هدايت ميكند. البته روابط قدرت هيچگاه يكطرفه نيستند و هميشه اين امكان را دارند كه وارونه شوند. اگر اين شرايط وجود نداشته باشد، اين رابطه قدرت نيست، شرايط استيلا و تسلط است. يعني روابط قدرت تا زماني كار ميكنند كه سوژهها مقداري از آزادي را دارند. اما رابطه قدرت با تكتك ما است كه ما را سوژه ميكند و مساله اينجاست كه اين به قيد بردن و سوژه كردن هر كدام از ما دقيقا روي بدن ما اتفاق ميافتد. اما چطور ما در روابط قدرت سوژه ميشويم؟ با هويت دادن از طريق قانون، تكليف، حقوق. با خطاب قرار دادن ما هويتي به ما ميدهد و با اين هويت دادن حق و تكليف به گردن ما ميگذارد.
او درباره اينكه هويت دادن، دادن جايگاهي است كه به بدن معطوف ميشود، گفت: اما چرا ميگوييم اين هويت دادن مستقيما به بدن ما وارد ميشود به اين دليل كه با هويت دادن به ما جايگاهي در جامعه اعطا ميشود، يعني يك موقعيت سوژگي به ما ميدهد و ما، تك تك ما از بودن در موقعيت سوژگي و از به دست آوردن آن لذت ميبريم و ما لذت را به واسطه بدن درك ميكنيم. به همين خاطر سوژه كردن هميشه روي بدن رخ ميدهد. پس سوژه كردن يك موقعيت فردي نيست بلكه سوژه بودن در ارتباط با ديگران تعريف ميشود و همه رابطه در بدن است. يك موضوع ديگر ژست است، هويتي كه به ما داده ميشود با يك ژست همراه است. پس سوژه كردن يعني اينكه من بايد ژست خاصي را در مناسبات اجتماعي بازي كنم. ژست، تعريف ژست، اجراي ژست، از سوي تكتك ما، همان فرم دادن به زندگي است و ما همه اين ژستها را بازي ميكنيم به خاطر اينكه زندگي نظم حاكمش را داشته باشد.
اصغرزاده گفت: در برخي لحظهها مثل تجربه عشق، توان و نيرويي در خود حس ميكنيم كه بدنمان را تسخير ميكند. يا در لحظه تصادف، يك جور دچار استيصال ميشويم كه بدن نميداند چه كند؟ يكي از بهترين نمونهها، رمان«مسخ» كافكاست كه سعي دارد همين را بنويسد. حكايت كسي كه تواني، بدنش را تسخير ميكند و و او به جاي آنكه كنترلش كند، به آن اجازه ميدهد كه اين توان، بدنش را دگرگون كند. زماني كه اين نيرو بدن مرا تسخير ميكند، سازوكارهاي قدرت دست به كار ميشوند كه بدن مرا از اين توان جدا كنند. براي اينكه اين توان قابليت دگرگون كردن مرا دارد. اينجاست كه سوژه شدن رخ ميدهد و اين سوژه شدن سياسي است و همين لحظه است كه امر سياسي احيا ميشود. چراكه فرم نظمدهي به هم ريخته و هنوز سازوكارهاي قدرت نتوانستهاند به اين نيرو فرم بدهند و اين نيرو به شكل معلق حضور دارد. اينجاست كه دفرماسيون اتفاق ميافتد و فرماسيون معلق ميشود و امر سياسي محقق ميشود. اين توان و نيرو كه به كار نظم دهي، به كار كاركرد داشتن نميآيد، فقط به ميانجي بدن قابل رويت است. اين تواني كه بدن را تسخير كرده ميخواهد كه خودش را محقق كند و چون ما به قلاب هويتي از سوي نهاد قدرت و سياست افتادهايم، نميتوانيم خارج از ژست حركت كنيم اما خود اين نيرو خودش را محقق ميكند. بهطور مثال؛ كسي كه در دادگاه مجرم شناخته ميشود، بدنش، بدن يك محكوم است.
او درباره رابطه بدن در تئاتر با امر سياسي گفت: آنتون آرتو، خودش در يكي از مقالاتش اشاره ميكند كه بين فرهنگ و نيروها شكافي هست و تئاتر بايد بتواند اين نيروها را به صحنه احضار كند، به خاطر همين آرتو ميگفت كه بايد تئاترهايي اجرا كنيم پر از وردخواني، موسيقي با سازهاي كهن، رقص، ژست و تئاتري كه در آن، اين نيروها به واسطه بدنها روي صحنه بيايند و ديده شوند. اين نيروها باعث ميشود بدنها تغيير كند وقتي به نوعي قلب و انقلاب رخ دهد به خاطر همين آرتو و كساني مثل گروتوفسكي، اينقدر بر بازيگر تاكيد ميكردند به اين خاطر كه به نظر آنها هيچ چيزي براي تئاتر لازم نيست جز بدن و براي بازيگر تنها بدنش كافي است و به واسطه بدن ميتواند، نيروها را احضار كرد تا امر سياسي
اتفاق بيفتد.