درامي بسان درخت!
نرگس زاهد
درام مانند ارتباط درخت با خاك ميماند. ارتباط عميقي كه باعث رشد و زيبايي ميشود و حتي اگر زماني درخت ديگر ميوه ندهد ريشههايش از خاك تغذيه ميكند. شايد اين ارتباط به چشم ديده نشود، اما در لايههاي زيرين در حال اتفاق افتادن است.
سينماي دراماتيك سينمايي است كه تاثيرگذار است و بيشك به مانند آينهاي است كه موقعيت كنوني اتمسفري كه در آن زندگي ميكنيم را نشانمان ميدهد و ريشههايش با خاك جامعه در ارتباط است و از آن تغذيه ميشود.
فيلم فروشنده آخرين ساخته اصغر فرهادي نمونهاي بارز از يك فيلم دراماتيك است. اثر مانند درختي است كه ريشههايش با خاك اين مرز و بوم ارتباط عميقي دارد. درختي كه دوست دارم آن را به سينماي بومي تشبيه كنم ناتوان است. ديگر چند سالي است كه ميوه نميدهد.
سينماي فرهادي سينمايي است كه هم قدم با جامعه و انعكاسي است از فضايي كه پرالتهاب است و هيچ عنصري در آن جايگاه مشخصي ندارد.
جامعهاي مريض و بيهويت كه از آن هيچ چيز بعيد نخواهد بود.
درام يعني لمس موقعيت. يعني مواجه شدن كاراكترهاي نمايشي در چارچوب واقعي با مشكلات احساسي. يعني درگير كردن ذهن بيننده با لحظههاي سپري شده در فيلم و در نهايت تاثيرگذاري در ذهن تماشاگر.
ميگويند سينما زماني ميتواند قدرتمند به جلو حركت كند كه با جامعه همراه باشد.
فروشنده تاثيرگذار است. مانند بذري است كه در ذهن كاشته ميشود و در روند فيلم بيننده را با خود حقيقياش مواجه ميكند.
صدايش همگام با صداي جامعه است نه تحميل ميكند و نه عوام فريبانه است. حتي هر آنچه جامعه پنهان ميكند او نشانمان ميدهد.
برهنه و بدون اغراق همراه با سادگي.
كارلوس فوئنتس در مقدمه كتاب نبرد ميگويد هر آنچه تاريخ و جامعه نشانمان نميدهد رمان بيان ميكند.
فرهادي كارگرداني است كه گاهي از ساختن يك فيلم هم فراتر ميرود. او هر آنچه از آن غافليم را نشانمان ميدهد و همين تاثيري عميق بر جامعهاي دارد كه حالش خوب نيست. دروغ ميگويد، از فضايل فاصله گرفته و از مسائل به سادگي عبور ميكند.
فروشنده يك اثر واقعگرايانه است. اثر همراه با درام فراتر از يك فيلم ميرود. به سمت لايههاي زيرين جامعه، جايي كه در آن اتفاق مهمي در حال رخ دادن است اما كسي نميبيند.
سينما زماني بيننده را ميخكوب ميكند كه صدايش رسا باشد و از دل جامعه جوشيده باشد.
مردم دوست دارند خودشان را بدون اغراق بر روي پردههاي بزرگ سينما ببينند. اين كاري است كه فرهادي با بينندگانش ميكند.
و در نهايت فكر ميكنم فوئنتس راست ميگويد، اساسا هنر هر آنچه كه تاريخ پنهان ميكند و جامعه انكار، جلوي چشمهايمان ميآورد. مانند درختي كه ريشههايش با خاك عجين شده است. اما درختي كه ساليان درازي است كه ديگر ميوه نميدهد.