درباره رفتار سياسي اصولگرايان
احمد شيرزاد
فعال سياسي
حقيقت اين است كه جبهه اصولگرايي در اين سالها در روش و منش سياسياش دچار يك درهمريختگي شده است و شرايط مناسب و ايده آلي را پشت سر نميگذارد. هر چند جبهه اصولگرايان چهرههاي زيادي را براي كانديداتوري در انتخابات سال آينده در اختيار دارد اما در واقع هر كدامشان با مشكل و مانعي روبه رو هستند و برخي هم امتحانشان را پيش از اينها پس دادهاند و مشخص شده زمينه رايآوري ندارند و حضورشان در انتخاباتهاي گذشته نشان داد كه مجموع آرايشان قابل توجه نبوده و به بيان ديگر آرايشان اندازهگيري شده است و ميدانند در صورت حضور دوباره موفق نخواهند شد. در اين ميان اما چهرههاي ديگري هم مطرح هستند كه هم وزن سياسي بالايي دارند و هم اينكه ميتوانند تا حدي مورد اقبال قرار گيرند. علي لاريجاني در واقع در اين دسته از چهرههاي اصولگرا قرار دارد كه البته بهطور مشخص بيان كرد كه در انتخابات سال آينده كانديدا نخواهد شد.
در حقيقت علي لاريجاني با توجه به محاسبات و سنجش شرايط وارد ميدان نميشود. او به خوبي ميداند امروز شرايط مناسبي براي حضور او در انتخابات نيست و جايي براي ورود به صحنه براي خود نميبيند. در واقع لاريجاني دليلي نميبيند، جايگاهي را كه دارد ترك كند و به رقابت با كسي برود كه با وجود اختلافنظرهاي سياسي اما امروز متحد او شمرده ميشود.
در اين ميان اما من ميخواهم موضوع ديگري را مطرح كنم كه شايد براي برخي جاي تعجب داشته باشد. من معتقدم اصولگرايان بايد بتوانند به يك جمعبندي برسند و در انتخابات شركت فعال داشته باشند. در چنين شرايطي فكر ميكنم آقاي باهنر به عنوان يك اصولگراي قديمي و ريشهدار ميتواند تشكيلاتي نيز عمل كند و اصولگرايان را بسيج كند. اما مشكلي كه امروز گريبان جبهه اصولگرايي را گرفته است ميتوان در منش آنها جستوجو كرد. اصولگرايان اهل ريسك كردن نيستند، آنها دوست دارند در صورتي وارد ميدان شوند كه به نوعي پيروزيشان تضمين شده باشد. درست است كه شانس پيروزي اصولگرايان پايين است اما صفر نيست. نكته ديگر اينكه يك جبهه سياسي كه ادعاهاي زيادي در سپهر سياسي كشور دارد نبايد عرصه را خالي كند.
در واقع اصولگرايان در صورتي ميتوانند براي دورههاي بعد و عرصههاي ديگر ادعا داشته باشند كه در سال آينده صحنه را خالي نكنند. فراموش نكنيم در سال 84 محمود احمدينژاد كانديداي اصولگرايان نبود اما اصولگرايان صحنه را براي او خالي كردند و زمينههاي موفقيتش را فراهم كردند. اين اتفاق در سال 88 هم رخ داد و اصولگرايان بار ديگر صحنه را براي احمدينژاد خالي كردند. در سال 92 هم با چند كانديدا وارد ميدان شدند و نتوانستند متحد شوند.
به بيان ديگر اين رفتار سياسي مناسب جبههاي كه ادعا ميكند توانايي اداره كشور را دارد، نيست. در واقع اصولگرايان وقتي نتوانند در ميان خودشان متحد شوند و مسائل دروني خود را حل و فصل كنند، چطور ميتوانند ادعاهاي بزرگتري داشته باشند؟ به باور من اصولگرايان بايد در انتخابات سال آينده متحد و منسجم ظاهر شوند و اين واقعيت را نيز بپذيرند كه ممكن است شكست بخورند. در واقع شكست خوردن در انتخاباتي كه تمام قد و با تمام قوا و منسجم در آن حضور داشته باشي بهتر از اين است كه عرصه را خالي كني.
اين خالي كردن عرصه براي اصولگرايان تنها يك پيامد داشته باشد، اين است كه از اين پس آنها وابسته به رانت سياسي خواهند بود نه اقبال عمومي و راي مردم. حضور اصولگرايان با يك چهره قوي در عرصه انتخابات هم به نفع خودشان خواهد بود و هم به نفع كشور.