آموزش و پرورش مناطق محروم منتظر توجه مسوولان
مهدي فتحي
دبير رياضي ناحيه يك سنندج
از جمله معضلات بزرگ كشور ما عدم توجه مسوولان به مسائل آموزشي، تربيتي، بهداشتي، اشتغالزايي و... در مناطق محروم است. البته ناگفته نماند كه اين موضوعات در بيشتر مناطق همچنان بهصورت معضل باقي مانده است ولي در مناطق محروم كار از معضل گذشته و كم كم دارد به طرف فاجعه پيش ميرود. بيشتر اين مباحث نيز از نگرش ناصحيحي است كه جوامع جهان سوم نسبت به بحث آموزش و پرورش دارند و آموزش و پرورش و مدارس را بهجاي اينكه در صدر اولويتهاي جامعه قرار دهند، به چشم سربار ميبينند و اين باعث كاهش انگيزه كودكان براي رشد و تعالي در جامعه شده و آينده همان جامعه را كه بايد اين كودكان رقم بزنند تحتالشعاع قرار خواهد داد. در اين ميان مناطق محروم از بيشترين ميزان كمتوجهي برخوردارند و استان كردستان نيز از اين قاعده مستثنا نيست. وقتي كه در كردستان با توجه به آمارهاي موجود، از مجموع 1702 روستاي داراي سكنه ثابت در اين استان، بهكلي در 196 روستاي آن مدرسه ابتدايي، در1197روستا دبيرستان دوره اول و در 1555روستا دبيرستان دوره دوم وجود نداشته و كودكان اين روستاها حتي از ابتداييترين خدمات آموزشي و تربيتي بيبهره هستند و راهي به جز ترك تحصيل، ترك محل زندگي خود، يا تردد بين روستاها براي ادامه تحصيل نداشته، يا نهايتا مجبور به مهاجرت به شهرها و در اغلب مواقع ادامه زندگي در حاشيه شهرها ميشوند، ديگر بايد همهچيز را تا انتها خواند و تفسير كرد. اين در حالي است كه در حاشيه شهرها نيز مدارس چندان تعريفي نداشته و با مشكلاتي همچون وجود مدارس كهنه و فرسوده، كمبود فضاي آموزشي، نداشتن تجهيزات، كلاسهاي پرتعداد، كمبود آب، نبود امكانات گرمايشي مناسب در فصل زمستان و... دست و پنجه نرم ميكنند. همچنين اين مناطق حاشيهاي نيز با توجه به اينكه بيشتر در نواحي منفصل شهري قرار دارند، و نه روستا به حساب ميآيند كه امتيازات روستا را داشته باشند و نه جزو مناطق برخوردار شهري هستند كه از امتيازهايي كه شهرنشينان از آن برخوردارند استفاده كنند، مساله بيش از اين بغرنج ميشود. از طرفي معمولا معلمان كمتجربه با امتيازهاي پايين به اينگونه مناطق براي تدريس اعزام ميشوند كه اين خود باعث ميشود علاوه بر تبعيضاتي كه از نظر امكانات و تجهيزات و مكانهاي آموزشي در حق اينگونه مناطق روا داشته ميشود، به لحاظ برخورداري از معلمهاي با تجربه و مسلط به امور آموزشي و تربيتي نيز محروم بمانند. هر چند كه در پارهاي مواقع برخي معلمان جوان و تازهكار، بسيار تواناتر و پرتحركتر و با انگيزهتر از معلمان با سابقه و با تجربه هستند و راندمان خيلي بهتري دارند، اما اين جزو مسائل موردي بوده و كليت موضوع به گونهاي است كه در بالا تشريح شد. معضل ديگري كه مناطق حاشيهاي دارند اين است كه در خيلي از مواقع از وجود دبيرستان دوره اول و دوم محروم بوده و دانشآموزان در اينگونه مناطق، يا بايد بعد از اتمام پايه نهم ترك تحصيل كنند، يا براي ادامه تحصيل ناچار به تردد و ثبتنام در دبيرستانهاي سطح شهر شوند البته اين خود خطرات بسياري را براي آنها به دنبال دارد كه پرداختن به آنها در اين مجال نميگنجد. لذا از مسوولان تقاضا ميشود كه عدالت آموزشي كه شعار هميشگي آنها است را در حق كودكان اين مناطق رعايت كرده و صرفا در حد شعار باقي نگذارند.