ماموريت خطير اصلاحطلبان
بر اين اساس هم اينك كل جبهه اصلاحطلبان دست به دست يكديگر دادهاند تا سرمايه گراني را كه به دلايل مختلف دستخوش يغما شد در انتخاباتي ديگر احيا كنند. اصلاحطلبان به برپا داشتن عمارت اصلاحات براساس تجربيات انتخابات خرداد 92به انتخاباتي چشم دوختهاند كه از خرداد 84 به اين سو دچار آسيب شده بود. خاتمي، هاشمي و يارانشان زير عنوان و علم «ماموريت اجماع » شانههاي خود را زير اينبار خطير خم كردهاند. بر آگاهان سياست پوشيده نيست كه زنده كردن و نشاط دادن به فضاي حزبي سهلتر از حياتبخشيدن به اصلاحات نيست اما گو اينكه اصلاحطلبان در راهي بيبازگشت، آينده اصلاحات را تنها در گرو پويايي انتخابات ميبينند و هيچ مجرا و معبري جز راي مردم براي عبور از پيچ و خمهاي مسير اصلاحات نميبينند و چنين است كه به ما ميگويند صندوق راي تابوت راديكاليسم است. اين نكته را اما نبايد فراموش كنيم كه سخن گفتن از آينده هر پديدهيي، نشان بروز همزمان تعليق و تعلق است حتي اگر آن پديده، اصلاحات باشد. پرسش از «فردا»، سوال امروز اصلاحطلبان است. فقط هنگامي سوال از سرنوشت، درصدر سوالات ذهني كسي خواهد نشست كه او در آستانه كهولت و مرگ قرار گرفته باشد. هيچوقت نبوده است كه پرسش از سرنوشت، از خاطر آدمي زدوده شده باشد اما زمان و زمينه كهولت است كه اسباب آن را فراهم ميآورد تا اين پرسش، از تمامي پرسشهاي ذهن آدمي پيشي بگيرد و اصالت و اعتباري مضاعف پيدا كند و امروز سوال از سرنوشت، سوال اول اصلاحطلبان است. آيا اصلاحات در فصل سرد كهولت ايستاده كه پرسش از سرنوشت، آينده و فردا به اصليترين پرسش آن مبدل شده است؟ اصلاحات ايراني حتي اگر در ايام كهولت و پيري هم نباشد، نشانهها و علايم رواني ايام پيري را از خود بروز ميدهد: از يك سو حس منتشر اضطراب در برابر آينده و سرنوشت آزارش ميدهد؛ و از سوي ديگر به خاطرات فخيم و فاخر روزگار جوانياش دلبستگي و سرسپاري و پايبندي دارد. از يك طرف احساس تعليق ميكند و از طرف ديگر به ايام سرخوشياش تعلق خاطر دارد. شيوع نشستهاي مختلف با عنوان آينده سياسي ايران و نيز تشكيل و برگزاري همايشها و كنگرههاي حزبي در ميان اصحاب اصلاحات، آميزهيي از همين تعليق و تعلق است. لحن و طعم آنچه در نشستها و همايشها از جمله نشست روز پنجشنبه به كار گرفته ميشود، گوياي حس و حال كسي نيست كه به برزخ پس از مرگ ميانديشد و در انديشه جمع حسنات و خيرات است. از زندگي دل نبريده و با نشاط و خلاقيت، بيگانه نمانده است. تنها چيزي كه به دامانش چنگ زده، «بازسازي تشكيلات و انسجام سازماني» است. گويي يقين دارد كه آنچه روزگار جوانياش را تباه كرد، بيبهرهگي از انضباط سازماني بود. اين بيگمان در چنان عارضه و نقيصهيي دخيل بود اما بيشك همه ماجرا نبوده و نيست. اهل اصلاح، در ظاهر به آينده مي انديشند اما به واقع به گذشته نظر دارند. به ترسيم فردايي نو همت ميكنند و به زيستن با تجربيات ديروز خود سرخوش هستند، بر اين اساس همايش روز پنجشنبه يك اتفاق مهم و رويدادي ارزشمند است كه ميتواند گامي مهم در جهت تشكيل جبهه واحد اصلاحات يا به تعبيري پارلمان اصلاحات باشد. بدون ترديد در اين مسير شكل برگزاري، وزن شركتكنندگان و مسائل حاشيهيي همايش آنچنان اهميت ندارد كه لفظ برگزاري همايش مهم و اثرگذار است. ميان پير بودن و احساس پيري كردن فاصلهيي شگرف است و اين حقيقت دارد كه اصلاحات را تا زمان پيري فاصلهيي است دراز. آنچه هست احساس پيري است كه در جان پارهيي از فعالان سياسي رسوب كرده. چاره اين عارضه را جاي ديگري بايد جست. مايه مباهات نيست اما تقديرجامعه سياسي ايران آن است كه تحولات بيش از آنكه بر مدار احزاب و تشكيلات شكل بگيرد برحسب افراد و خلاقيتهاي بازيگران عرصه قدرت صورت ميپذيرد. بر توسعه تشكيلات و سازماندهي حزبي هر قدر فضيلت و ضرورتي بار باشد، فضيلت پيراستن اردوي اصلاحات از افرادي كه معيار تصميمهايشان بر مدار اصلاحات نيست، اولي و اشرف است. خاتمي و دوستانش درست هنگامي گامهاي تازه خود را براي غبارروبي از چهره اصلاحات و شفاف كردن مسير آينده برميدارند كه استراتژيستهاي اصولگرا در تريبون و رسانه خود آشكارا فراخوان مصادره اصلاحات ميدهند. دغدغه مرزباني اصلاحات هرچند با تاخير در ذهن بزرگان احيا شده اما اتفاقي مبرم و راهگشا است، اصلاحات براي اثربخشي در باقيمانده عمرحكومتي خود ناگزير از تكيه بر اقدامهايي است كه راه سودجويي را بر فرصتطلبان ببندد. همايشهايي به مانند گردهمايي روز پنجشنبه، تدبير و گامي نخستين در اين راه است؛ راه پايين آوردن تابلوي اصلاحطلبي از پيشاني جريانهايي كه قرابتي با آن ندارند.